۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (58)

  عبدالحسین نوشین ( ۱۲۸۵-۱۳۵۰)
انقلابی، مترجم، نمایشنامه ‌نویس، کارگردان تئاتر و شاهنامه‌ پژوه ایرانی
او از مصححین شاهنامه مشهور به «تصحیح مسکو» بود.
در مشهد به دنیا آمد. پدرش ـ محمدباقر نوشین ـ معروف به سلطان ‌الواعظین، روحانی بود.
پس از دوران ابتدایی، در مدارس فرانسوی ادامه تحصیل داد و به هنگام دریافت دیپلم، نامش در فهرست یک‌ صدنفره محصلان اعزامی به خارج ثبت شد.
در فرانسه، با آنکه قرار بود، تاریخ و جغرافیا بخواند، به تولوز رفت و در مدرسه تئاتر نام نوشت و از همین ‌رو هزینه تحصیلی ‌اش قطع شد و به ایران بازگشت.
او چند سال بعد، با عرضه یکی دو نمایش و انتشار یک فرهنگ فارسی به فرانسه، مبلغی فراهم کرد و دوباره به اروپا بازگشت. پس از بازگشت از این سفر بود که کار جدی نمایشی خود را آغاز کرد.
برگزاری هزاره فردوسی با حضور ایران‌ شناسان غربی، فرصت خوبی برای نوشین فراهم آورد و توانست سه نمایشنامه را با الهام از شاهنامه، در برابر آنان روی صحنه ببرد.
در همین سال با همکاری همسرش «لورتا»، تئاتر فردوسی را بنیاد نهاد.
نوشین سفر دیگری هم به اروپا داشت.
در آغاز در جشنواره تئاتر مسکو شرکت کرد و بعد، در آستانه جنگ جهانی دوم رهسپار فرانسه شد و تحصیلات خود را در زمینه تئاتر، زبان و ادبیات فرانسه ادامه داد.


فعالیت‌های سیاسی (عضویت در حزب توده ایران) برای او، زندان و تبعید و فرار را در سال‌ های بعد در پی داشت.
با باز شدن فضای فرهنگی، نوشین نیز زمینه‌ های هموارتری برای عرضه نمایش ‌های خود پیدا کرد و گام‌های بلندی در آشنایی جامعه ایران با تئاتر جهانی برداشت.
اما با تیراندازی به محمدرضا پهلوی، پادشاه آن دوران، در سال ۱۳۲۷ هجری شمسی، کار یک‌سره شد و نوشین یک ‌بار دیگر همراه با گروهی از هماندیشان خود به زندان افتاد.
از همان زندان، از طریق همسرش که ملاقات هفتگی با او داشت، گروه تئاتری خود را در اجرای نمایشنامه‌ ها هدایت کرد. او از جمله رهبران و کادرهای حزب توده ایران بود که از زندان قصر گریختند.
نوشین پس از فرار از زندان راهی اتحاد جماهیر شوروی وقت شد.
نام نوشین به عنوان بزرگ ‌ترین کارگردان و هنرپیشه بی رقیب کشور ما طنینی عظیم یافت.
در این تئاترها، نوشین «مستنطق، پرنده آبی (از موریس مترلینکمونسراً، توپاز، بادبزن خانم وینده میر، نوکرخان لنکران» و غیره را به صحنه آورد.
ولی نمایشنامه انقلابی «خروس سحر» را که خود او نوشته و در مجله مردم به ثبت رسانده بود، هرگز به صحنه نیآورد.
این نمایشنامه، ملهم از نمایشنامه‌های اجتماعی ماکسیم گورکی است.
تئاتر فرهنگ را نوشین در دوران آزادی خود، شخصاً اداره می‌کرد، ولی تئاتر سعدی به هنگامی دایر شد که نوشین در زندان بود و به هدایت این تئاتر از دور اکتفا می‌ورزید.
گروه تئاتری او سرشار از احترام و اطاعت نسبت به او بود.
در مسکو به تصحیح شاهنامه در هشت جلد و فراهم آوردن واژه‌ نامه دقیقی برای آن و ترجمه بسیاری از قصه‌ ها و نمایشنامه‌ های برجسته جهانی مشغول شد و از دانشکده ادبیات دانشگاه مسکو درجه دکتری دریافت کرد.
نوشین در ابتدای سال ۱۳۵۰ هجری شمسی درگذشت.
(منبع: ویکی پیدیا)


سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
تحلیلی از شین میم شین


خواب نوشین   
·        دیر کردی و سحر بیدار است
·        با من شبزده برخاستنت را پویان

·        دیر کردی و سحر
·        قامت افراخته در مقدم روز

·        مژده آورده سپیدی را تا خانه تو
·        خسته جان آمده از راه دراز

·        گوش خوابانده به آوای تو باز
·        بر نمی آید از بام آوا

·        آتشین بال نمی اندازد سایه به ما
·        سرخ کاکل دگر امروز ندارد غوغا

·        آه افسوس
·        زیر دیوار سحرگاهی، خفته است خروس 
پایان

تلاش برای تحلیل شعر
خواب نوشین

·        «این شعر در نیمه ی دوم اردیبهشت سال ۱۳۵۰، درست چند روزی پس از درگذشت زنده یاد عبدالحسین نوشین ـ پدر تئاتر ایران ـ  و به یاد او سروده شده اسن.
·        و "خروس سحر" یکی از آثار تئأتری مشهور نوشین بوده است.»
·        (برزین آذرمهر)

·        پس از این توضیح برزین آذرمهر، دیگر نمی توان از تحلیل مشخص این شعر سیاوش صرفنظر کرد.

دیر کردی و سحر بیدار است
با من شبزده برخاستنت را پویان

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        دیر کردی و سحر همراه با من شبزده به دنبال برخاستن تو روان است.

1

·        سیاوش در رابطه با درگذشت نوشین، از عدم «باور خویش به مرگ عزیزی» پرده برمی دارد.
·        در چنین اشعاری می توان با تئوری عشق سیاوش (و سایه)  آشنا شد.
·        در چنین اشعاری می توان شاهد مرزبندی دقیق میان تئوری فئودالی عشق که در آثار سعدی و حافظ و غیره منعکس شده و تئوری توده ای عشق شد.
·        حتی اگر واژها و فرمولبندی های مشابه و یکسانی ـ بویژه از سوی سایه ـ به خدمت گرفته شده باشد.
·        تعیین کننده در دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی، محتوای ماهوی است.
·        واژه واحد می تواند فرم و قالبی برای مضامین و محتواهای متفاوت و حتی متضاد باشد.
·        چنین هم است. 
2

·        سیاوش در این بیت، بسان عاشقی شیفته و آشفته در به در به دنبال معشوق خویش روان است و برای برخیزاندن معشوق خفته در خاک، سحر را نیز به همراه برداشته است.

3

·        عشق اصیل توده ای در سنگر مشترک کار و مقاومت و پیکار تشکیل می شود و نه در میخانه ها و نشست ها و خوشگذرانی های هرازگاهی با بستن مصلحت طلبانه عهد و پیمان های کشکی و پراگماتیستی و مافیائی ـ فئودالی.

4

·        عشق اصیل توده ای بر آزادی و آگاهی و برابری عاشق و معشوق مبتنی است و نه بر بردگی و جهالت و نوچگی و نوکری یکی نسبت به دیگری.
·        چنین عشق اصیلی از تنگه تنگ دیالک تیک هیرارشی و خودمختاری (دیالک تیک سلسله مراتب و استقلال اندیشه و عمل) می گذرد.
·        هیرارشی برای سازماندهی تقسیم کار و مقاومت و پیکار لزوم مبرم دارد و می تواند در روند توسعه و تکامل افراد تغییر یابد.
·        خودمختاری (استقلال اندیشه و عمل) اما خدشه ناپذیر و دست نخورده می ماند و حتی تشویق و تقویت می شود.
·        بانیان جامعه نوین باید انسان های خوداندیش خودمختار باشند و نه مشتی نوکر و نوچه  و چاپلوس و دنباله رو.

5

·        اکنون سؤال این است که چرا سیاوش سحر را هم به همراه برداشته است و یا چرا سحر سیاوش را همراه خود ساخته است؟

6

·        برای پاسخ به این پرسش باید مفاهیم این بیت را مورد بررسی قرار داد:
·        مفاهیمی که سیاوش در این بیتبه کار می برد، عبارتند از «سحر»، «شبزده» و «پویان»

1
مفهوم «سحر»

·        مفهوم سحر بیانگر غلبه روشنائی بر تیرگی است.
·        سحر چاوش طلوع آفتاب و شروع روز است.
·        سحر سرحد گذار از شب به روز است.
·        سحر به این معنا با مفهوم «انقلاب اجتماعی» مترادف تلقی می شود، با اندک فرق فرمالی:
·        واژه «انقلاب» جزو واژه های حک حرمت شده و حتی ممنوعه است، ولی واژه «سحر» از گزند هنجارهای قانونی در امان است.

2
مفهوم «شبزده»

·        شب سمبل سلطه ظلمت و ارتجاع و ضد دیالک تیکی روشنائی و روشنگری و پیشرفت است.
·        به هنگام سیطره شب، زندگی خاموش و خفته است، از کار و مقاومت و پیکار انسانی خبری نیست.

·        سوبژکت شبزده اما در قاموس سیاوش به چه معنی است؟
·        معیار عینی برای شبزدگی در قاموس سیاوش از چه قرار است؟
·        آیا سوبژکت شبزده، موجودی کرخت و خفته و خواب آلود و منفعل است و به معنی حقیقی کلمه، آنتی سوبژکت (فاعلیت ستیز) است؟
·        اگر چنین می بود، سیاوش هرگز نمی گفت که «من شبزده با سحر» برخاستنت را پویانیم!
·        از این رو، منظور سیاوش از مفهوم «من شبزده» احتمالا سوبژکتی است که زیر ضربات شب قرار داشته و مجروح از تحمل ضربات شب بوده است.
·        اما علیرغم آن، سوبژکت وارگی خود را پاس داشته و نتیجتا همراه با سحر، برخاستن همسنگر و همرزم خود را پویان بوده است.

3
مفهوم «پویان»

·        سیاوش با به خدمت گرفتن واژه «پویان»، سوبژکت وارگی «من شبزده» را از صراحت بی چون و چرا می گذراند.
·        من شبزده نه سوبژکت واره منتظر و مغموم و چشم به راه، بلکه سوبژکتی فعال و پویا و تمامعیار است.
·        من شبزده سیاوش همراه سحر و همپای سحر آمده است، به جست و جوی برخاستن سوبژکتی دیگر که همسنگر و همرزم او بوده است.
·        من شبزده سیاوش در تمام طول شب به همراه سحر ره نوردیده است.
·        من شبزده سیاوش منی پویا و کوشا و فعال است، سوبژکت به معنی حقیقی و مارکسیستی کلمه است.

1

·        شاعر شبزده ـ همراه با سحر ـ به دنبال برخاستن همسنگر و همرزم خفته در خاک خویش در پویش و کوشش مدام است.
·        همسنگر و همرزم شاعر اما مست خواب نوشین است و او بسان سحر برخاستنش را این چنین بی تاب و بی قرار طلب می کند.

2

·        سیاوش با مفهوم خواب نوشین، مرگ نوشین را به اطلاع همسنگران و همرزمان خویش می رساند.
·        یکی از فونکسیون های مدرن شعر توده ای نیز همین بوده است.
·        شعر توده ای دیالک تیکی از شور و شعور بوده است.
·        شعر توده ای دیالک تیکی از آگاهی و امید بوده است.

3

·        اگر کسی مصاحبه های برخی از «ریش سفیدان» قوم را شنیده باشد، به این حقیقت امر پی می برد.
·        برخی از همسنگران و همرزمان سیاوش برای تک تک اشعار او دلیلی مشخص دارند.
·        برای اکثر اشعار هوشنگ ابتهاج نیز به همین سان.

·        شعر توده ای در این فونکسیون مدرن در عین حال دیالک تیکی از شعور و شعار است، دیالک تیکی از آگاهی و عمل است.

·        به همین دلیل است که «مرثیه» سایه در سوگ احسان طبری دست به دست و سینه به سینه در جامعه استبداد زده ی خشن و خونین و خردستیز منتقل می شود و بیشک نسل به نسل نیز منتقل خواهد شد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر