۱۳۹۲ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

هماندیشی با حریفی دیگر (1)

 از بحث اما گریزی نیست.
مرزبندی انسان با جانور همین جا ست.
اگر گاوها با هم بحث می کردند، کشتارگاه ها تعطیل می شدند. 
(برشت)
سـردرگـمـی ِ زنــان ِ ایــرانــی :

قــبـل از ازدواج :

پدر : برو خونه شوهرت هر غلطی خواستی بکن !

بــعـد از ازدواج :

شوهر : فــِـک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی ؟!!

* لطفاً مسـئــولین رسیدگی کنن ...
پس ما کجا و کــِــی غلطامونو بکنیم ؟!!؟ 
حریف 
میم
·        خود این دو حکم حاوی کلی ایده و اندیشه اند.

·        شاید تحلیل این دو حکم، شروعی باشد برای درک دیالک تیک زن و مرد (همزیستی ستیزمند زن و مرد)
·        در همین دو حکم در دو مناسبت مختلف، حقیقت مستوری نهفته است.

·        نظر خودتان چیست؟

·        منظور واقعی این دو شخصیت (پدر و همسر) از این دو حکم چیست؟

·        چرا منظور باطنی خود را اینگونه فرمولبندی می کنند و نه جور دیگر؟

حریف

·        من فکر می کنم باید به تئوری های روانکاوی فروید  برگشت.
·        و این مبحثی است، بسیار وسیع که در این اندک جا نمی گنجد.

میم

·        با روانکای و یا روانشناسی و یا هر علم منفرد دیگری از قبیل فیزیک و شیمی و بیولوژی نمی توان مسائل اجتماعی را توضیح داد، ولی بدین طریق، می توان آنها را حسابی سمبل و ماستمالی کرد.

·        برای اینکه هر علمی فقط می تواند عرصه معینی از واقعیت عینی را موضوع پژوهش خود قرار دهد. 

·   برای حل این مسئله به جای فرویدیسم/ف تجارب زنده زندگی را باید به خدمت بگیریم. 

·        پدر و همسر چه منظوری از این گفته دارند؟

·        چگونه و چرا به این اندیشه رسیده اند؟ 

·        این فقط تجربه شما نیست.
·        اکثریت قریب به اتفاق پدران و همسران همین برخورد را می کنند.

·        ولی چرا؟

خانم گاف

·  برای تأمل روی این دو حکم (جمله) بهتر است که به خود زندگی برگردیم و در داربست مناسبات اجتماعی واقعا موجود به تجزیه و تحلیل عینی و حتی الامکان دیالک تیکی آن بپردازیم.

سـردرگـمـی ِ زنــان ِ ایــرانــی  
·        از سرتیتر این مطلب کوتاهتر از آه ـ بی اعتنا به درجه جدیت آن ـ می توان دریافت که مخاطب این احکام (جملات) تصور و استنباط روشنی از محتوای آنها ندارد و لذا از سردرگمی ـ گیرم که به شوخی ـ سخن می راند.

1

·        سردرگمی در این زمینه، نشانه پرسه زدن مدام زنان در سطح پدیده ها ست.
·        نشانه فقدان رادیکالیته درخور است.
·        نشانه دست نبردن به ریشه مسائل است.
·        شاید نشانه عدم تأمل و تعمق در این زمینه باشد.

2

·        ژان لافیت می گفت:
·        «اگر سرکوب و ستم تداوم یابد، بنی بشر رفته رفته بدان عادت می کند.» 
       («آنها که زنده اند.» نقل به مضمون)

·        عادت کردن به چیزی به معنی ناتورالیزه کردن آن چیز است.
·        به معنی طبیعی و عادی تلقی کردن آن چیز است.

·        این امر ـ دیر یا زود ـ به نادیده گرفتن خصلت عمیقا اجتماعی آن چیز منجر می شود.

3

·        ناتورالیزه کردن مسائل اجتماعی و یا سوسیالیزه کردن مسائل طبیعی در فلسفه قرون وسطی رواج وسیع داشته است.
·        مثلا در فلسفه سعدی و حافظ.

·        دیری است که بورژوازی واپسین و معاصر نیز همین ترفند ایدئولوژیکی به میراث مانده از قرون وسطی فئودالی را از گور بیرون کشیده، تر و تمیز کرده و به خدمت گرفته است.

4

·        مثلا وقتی  می پرسی که قوای امریکائی ـ اروپائی در آسیا و افریقا و امریکای لاتین چه می کنند، جواب می دهند که در طبیعت هم جز این نیست:
·        درختان تنومند، هر درخت لاغر و مردنی که دم دست شان باشد، می بلعند و چه بسا از ریشه می خشکانند.
·        بنابرین حمله همه جانبه دولت های قوی بر ملل ضعیف و ارعاب و کشتار و اشغال خاک آنها و چپاول دار و ندارشان امری عادی و طبیعی است.

5

·        وقتی می پرسی که پیر مرد خرپول به چه حقی دخترکان مردم را تحت استثمار جنسی و غیره قرار می دهد، بلافاصله جواب دندانشکنی به نصیب می بری:
·        مگر شیر پیر با شیربچه ها حال نمی کند؟

·        بنابرین، حال کردن خرپول پیر با کودکان نر و ماده مردم نیز امری طبیعی و عادی است.

·        ناتورالیزاسیون مسائل اجتماعی و سوسیالیزاسیون مسائل طبیعی همین است و لاغیر.

·        کسب و کار همیشگی فلاسفه و فضلای قرون وسطی نیز جز این نبوده است.

6

·        در این زمینه دیری است که دهها مکتب «فلسفی» بسان قارچ از زمین روییده اند:

·        مراجعه کنید به نئو داروینیسم، بیولوژیسم و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر