۱۴۰۲ آذر ۱۳, دوشنبه

درنگی در پژوهشی تحت عنوان «فلسطین و تناقض چپ» (۹)


مهدی تدینی

(۱۳۵۹)

پروژهٔ اصلی دیگر او انتقال و شرح اندیشه‌ها و نظریات ارنست نولته،

 متفکر و تاریخ‌نگار آلمانی و از شاگردان مارتین هایدگر 

است.

درنگی 

از

میم حجری

مهدی تدینی
 قضیه از زمانی سرراست شد که آمریکا با تعلل و تأخیری دودهه‌ای در نقش حامی اصلی اسرائیل وارد مناقشه شد و جای فرانسه را گرفت.

 از این پس بر چپ‌ها مسجل بود که باید از چه طرفی حمایت کنند. 

بنابراین، از قضا چپ‌ها در بغرنج‌ترین سال‌ها 

ــ یعنی سال‌های تشکیل دولت یهود ــ 

حامی طرف یهود بودند، نه طرف فلسطینی.

 
 تدینی
چپ را مسخ و مثله و مخدوش می سازد و خردزدایی می کند.
چپ 
در زیر ذره بین تدینی
به مجمع افراد ساده لوح و بی شعور تبدیل می شود که عاجز از خوداندیشی، انتخاب خودمختارانه و تصمیمگیری مستقلانه است.
 
معیار چپ تدینی همان معیار عوام الناس است:
دشمن دشمن من = دوست من
و
دوست دشمن من = دشمن من.
 
بی اعنا به ماهیت طبقاتی دوست و دشمن کذایی.
 
بدین طریق
اما
فقر فکری، نظری و فلسفی خود تدینی رو می شود:
چون امپریالیسم امریکا جای امپریالیسم فرانسه را می گیرد،
چپ کذایی جبهه عوض می کند و به عوض حمایت از خلق یهود به حمایت از خلق فلسطین می پردازد.
 
اگر احیانا قضیه از این قرار باشد، یعنی چپ کذایی واقعا به این دلیل جبهه عوض کرده باشد،
به سرتاپای چنین چپی باید رید.
 
چون
بین  امپریالیسم امریکا و امپریالیسم فرانسه
کمترین تفاوت طبقاتی و ماهوی وجود ندارد.
 
چپ باید تا اعماق وجودش خر باشد و از این ماهیت طبقاتی واحد امپریالیسم امریکا و امپریالیسم فرانسه، بی خبر باشد.
 
اتفاقا
  امپریالیسم فرانسه و آلمان و انگلستان

رادیکالتر، خطرناک تر و مرتجعتر از امپریالیسم امریکا هستند.
 
هراس سران این سه امپریالیسم در دوره هایی از نزدیکی امپریالیسم امریکا به اتحاد شوروی چشمگیر بود.
ادیناور و غیره به دست و پا افتاده بودند.
 
سیاست خرابکارانه این سه امپریالیسم به مراتب  شدیدتر و مضرتر از سیاست خرابکارانه امپریالیسم امریکا است.

آنچه تدینی به دلیل سطح نازل نظری و فلسفی اش، نمی داند،
این است که چپ کذایی نه چپ مارکسیستی، بلکه چپ فاشیستی، استالینیستی، تروتسکیستی، مائوئیستی و چریکیستی و الی اخر است.

دلیل حمایت چپ کذایی از سازمان های تروریستی خلق فلسطین هم همین بوده است.

۲

اما مسئله‌ای که در اینجا قصد دارم یادآوری کنم 

این است

 که 

اتفاقاً

 مناقشۀ عرب و یهود

 تناقض فکری و شناختیِ جریان چپ را نشان می‌دهد.

 تمام این دعوا 

سر «میهن» است؛ 

سر خاک است؛

 سر مرز است.

 ایراد اسلوبی تدینی
این است که او به طیفیت (طیف وارگی، تلون، ناهمگونی همه جانبه) چپ کذایی واقف نیست.
هیج فرد عاقلی از یک طیف انتظار نداشتن  تناقض سیاسی و سمتگیری ندارد.

طبیعی است
 که 
طبف چپ
تناقضات فکری و شناختیِ (معرفتی ـ نظری) و حتی سیاسی و عملی و اسلوبی
داشته باشد.
 
مگر چپ روسیه بدترین خصم بلشویک ها نبود؟
 
بدترین دشمنان حزب توده در ایران، طیف چپ بوده است.
هنوز هم در هر فرصتی به لجنمالی حزب توده مشغولند.
حزب توده ای که دیگر رقیب محسوب نمی شود.
 
هر اعلامیه ای که فدائیان فئودالی پس از هر ترور در دانشگاه ها پخش می کردند،
مزین به اراجیف ضد توده ای بود.
بارها
حزب توده خاین برجسته می شد.
خصومت چپ ها با حزب توده
کمتر از خصومت شاه و ساواک با حزب توده نبود.
 

یکی از دلایل چرخش حزب توده به راست هم همین حملات مستمر چپ فاشیستی ـ فئودالیستی بوده است.
 
به سوی حزب و نوید
نه نشریات توده ای
بلکه نشریات روشنفکری ـ خرده بورژوایی بوده اند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر