به چرک مینشیند
خنده
به نوارِ زخمبندیاش ار
ببندی.
شاملو
در این بند شعر
خنده را به زخم تشبیه می کند که اگر آن را با نوار زخم بندی ببندی، چرک می کند.
شاملو
شاعر زبردست بیشعوری بوده است و نمی دانست که اگر زخم را نبندی، نه تنها خونریزی ادامه می یابد، بلکه مگس ها و پشه ها به تعمیق آن کمر برمی بندند و مجروح را به خاک سیاه می نشانند.
نه.
دیالک تیک بهشت و دوزخ
از زمین به آسمان و کتب مذهبی رفته است.
دیالک تیک بهشت و دوزخ
نتیجه بسط و تعمیم مذهبی دیالک تیک جامعه کمونیستی اولیه و جامعه طبقاتی برده داری است.
بهشت
قبل از دوزخ
وجودد اشته است.
بشریت از بهشت به دوزخ رفته است
و
باید از دوزخ به بهشت برگردد و برخواهد گشت
اگر نخواهد مضمحل شود
زندگی دو روی سکه است
خواب وبیداری، تاریک و روشن، زلال و کدر، فرودو فراز و یا....
و ما انسان نیز دو روی سکهایم، میان امواج خیال در مواج وحشی زندگی
فوزیه
نه فقط حیات
بلکه همه چیز هستی
از ذرات تا کاینات
سکه ای دیالک تیکی است.
مثلا
اتم
سکه ای دیالک ایکی از پروتون مثبت و الکترون منفی است
سلول نباتی و جانوری و بشری
هم
سکه ای دیالک ایکی از هسته و پوسته است
نماینده تفکر دیالک تیکی در ایران
صدها سال قبل از هگل و مارکس
سعدی است.
تفاوت سعدی با بقیه ادبا و فقها و علما و فلاسفه کشور
در همین جاست
در فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان و در ادبیات روشنگری اروپا
عقل
قاطع ترین و پیگیرترین دشمن خدا ست.
عقل
آلترناتیو انقلابی خدا ست.
عرفان اروپا
عقل را قحبه ابلیس قلمداد می کند.
قلب
ارگان پمپاژ خون در رگ های اندام است.
من ـ زور بعضی ها از قلب
دل ویا ضمیر و یا ذهن و در بهترین حالت
مغز است.
ضمنا
خدا
مفهومی بیش نیست که فقط در ذهن خلایق وجود دارد.
منصور
مگر خداشناس بود؟
منصور
از فرط خریت و خردستیزی
خود را خدا می دانست
و
انا الحق عرعر کرد
و بر دار شد.
تقلید
مفهوم متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) نادقیقی است.
دقیق
نفی دیالک تیکی کهنه توسط نو است
که
هم
حاوی نقد و نفی وحذف است
و
هم
حاوی تقلید و تکرار و تداوم و توسعه کهنه
کدام خاطرات دیروز؟
هارت و پورتی کودکانه در کودکی
و
لو رفتن به دلیل هارت و پورتی کودکانه
ده سال بعد و شکنجه و تهدید و توهین و تحقیر و تغذیه در سطل آشغال در ساواک؟
حمایت خرکی از جانیان جنقوری اسلامی
بازداشت و شکنجه و آزار به سوء ظنی ابلهانه
قتل های زنجیره ای و خاوران های آشکار و نهان و در به دری و ذلت در غربت؟
کوچکترین لبخند تو،
مرا از همهی بدبختیها
نجات میدهد..
رستاخیز
ما را باش.
تاکنون فکر می کردیم
که
خوشبختی های خلایق
بند تبنانی شده اند.
اکنون
می بینیم که بدبختی های شان هم وضع بهتری ندارند:
لبخندی همان
نجات از بدبختی ها
مثلا
حاکمیت طالبان
محرومیت دختربچه ها از فراگیری الفبا
جنگ خونین و مخرب پوتین با پالان
حماس و حزب الله با لطان
همه بر ضد همه در خرابات شام
....
همان
حرف مارکس این است:
دین
فرمی از روح ویا شعور است.
دین
روح جامعه بی روح
و
یا
شعور جامعه بیشعور است.
دین
شعور وارونه و پادرهوا ست.
چون
دین
به مسئله اساسی فلسفه پاسخی ایدئالیستی میدهد:
دین
روح را مقدم بر ماده
و
یا
شعور را مقدم بر وجود می داند.
دین برای توده
دیالک تیک اه و افیون است:
یعنی
هم
امید می دهد و به مبارزه برمی انگیزد
و
هم
تخدیر می کند و تسکین می کند واز مبارزه باز می دارد
امپریالیسم و فوندامنتالیسم
مش ولتر
میلیاردها زباله به صورت کتاب و غیره
منتشر کرده است که نخواندن شان به نفع بشر و به زیان خر است.
گوته:
از دست ارواحی که فراخوانده ام،
رهایی ندارم.
هی مش گوته
بستگی به کیفیت و ماهیت ارواح دارد.
اگر ارواح رهایی بخش را فراخوانده بودی
رهنمای زندگی ات بودند
و
رها شدن از دست شان را هرگز آرزو نمی کردی.
عجب خری بوده این منصور.
بدون تن
جانی
و
بدون جان
تنی وجود ندارد.
تن بدون جان
جسد و جنازه و لاشه است.
ای بدبخت دیوانه
من ـ زور از شعور چیست
مش میشل؟
معیار عینی و علمی برای تعیین شعور کسی
چیست؟
چکونه شعور حریفی را اندازه بگیریم و بعد به اندازه شعور او از او انتظار داشته باشیم؟
شعور خود بدبخت مان را چگونه اندازه بگیریم و یا چه کسی اندازه بگیرد؟
اصلا
چرا باید از همنوع انتظار داشته باشیم؟
نمی توان بدون انتظار با همنوع حرف زد و هماندیشی و هماموزی و همزیستی کرد؟
اگر همین حماس و حزب الله و پوتین و پالان و لطان و عردوغان و غیره
بدون داشتن انتظاری با هم حرف می زدند
نیازی به لشکرکشی و خونریزی می افتاد؟
از آن نترس که های و هو دارد
از آن بترس که سر به تو دارد
این بیت شعر
حاوی نکته مهمی است
ولی درست و دقیق و حقیقی نیست.
چرا باید به کسانی که های و هو دارند
اعتنایی نکرد؟
مگر
همین روحانیت
با علم و منطق و اقناع فلسفی روی کار امده اند؟
مگر
با های و هو دل و دین مردم را نربوده اند و به خاک سیاه نشانده اند؟
همکلاسی ما در ایام کودکی
در حد فهم ناچیز خود
های و هوی این جماعت را به چالش می کشید
بقال های روستا تصمیم داشتند که او را بکشند.
یعنی
بقال ها
می دانستند که های و هو قابل اعتنا ست و مقاومت در مقابل ان باید سرکوب شود.
امروزه جهان مجازی جز های و هو ندارد
اما مقاومتی در مقابل آن به چشم نمی خورد.
نکته مهم و درست این بیت شعر
در تحلیل نهایی
کجا ست؟
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
این خرافه از مولانا ست.
اگر فرزندان از مادران و پدران
و
جوجه ها از پرندگان
و
توله ها از حیوانات
موبه مو تقلید نکنند،
نمی توانند رشد کنند و چه بسا از گرسنگی و تشنگی می میرند.
دانش هر نسل نو
مبتنی بر دانش نسل قبلی است.
مادران و پدران در فرزندان شان
هم به لحاظ ژنه تیکی ادامه حیات می دهند
و
هم
به لحاظ معرفتی و علمی و فنی و فکری و فرهنگی
ما بخشی از نهج البلاغه را تحلیل و منتشر کرده ایم.
اجنه خوانده اند.
عیرانیون بیسوادند.
نمی خوانند و نمی دانند.
نقصیری هم ندارند.
ارتش، فقط ارتشِ پهلوی
آره.
شق القمر ارتش و ساواک و گارد جاویدان پهلوی را در عنگلاب اسلامی دیدیم
کشور را چهار دستی تقدیم کردند به ملا و در رفتند.
بعد هم مثل تررویست ها
از خارج از کشور
بمب می گذاشتند و آدم می کشتند.
طالبان و جماران و حماس و حزب الله و داعش الله و غیره
جریانات ضد مذهبی اند.
برای عوامفریبی
اسلام را گروگان گرفته اند.
مثل کوکلوس کلان
که مسیحیت را گروگان گرفته اند.
خاطره شهید سید رضی موسوی از فرماندهان بدون مرز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه که امروز به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید:
حاج قاسم گفت:
سید رضی تو هم باید شهید شوی.
همشهری
این لطان یابو را باید به دلیل عدم تمیز مرده از زنده
محاکمه و محکوم کرد
آخر لامصب
مرده
که
کشتن ندارد.
مرده کشی
بی معنی است
و
نشانه نادانی است
مُهر تایید مشاور وزیر بر جذب ۳ هزار طلبه در آموزش و پرورش
نه مدرسه
مدرسه است
و
نه
معلم
معلم.
مدرسه
طویله است
و
معلم
طلبه.
کلاس درس
هم
کلاس ترس است.
حالا چرا دو طلبه برای هر کلاس ترس گذاشته اند
سیدعلی
این رسول مکرم الهی (حضرت مسیح علیهالسّلام) ، مبشر سعادت و تکریم انسان بود و امروز بشریت بیش از همیشه به این پیام نجات بخش نیازمند است
سیدعلی واقعا بیسواد است
عیسی مسیح و مسیحیت
پیامبر و دین (ایده ئولوژی) نظام برده داری است
مسیحیت به برده تسلیم و رضا به ستم و ستمگر را می آموزد:
اگر سیلی بر سمت چپ صورتت زدند، سمت راست صورتت را برای سیلی دوم عرضه بکن
اگر عبایت را ازت گرفتند
قبایت را هم داوطلبانه بده
الهام چرخنده:
میدانستم راهی که انتخاب کردهام هزینه دارد من یک «سلام به فرمانده» گفتم و اینها هزینه دارد و هزینههایش را به جان میخرم، خدا میداند که با التماس همراه حضرت زینب(س) ماندم، این مسیر خار مغیلان هم دارد
آره.
عیرانی جماعت
به هیچ کس و هیچ چیز ایمان ندارند.
هر روز رنگی به خود می زنند و سنگری برای خود می کنند.
آدم باید خر باشد
و با این جماعت مزور بی شعور وبی شخصیت
طرح دوستی بریزد
زندگی نه کاملا جبر است نه کاملا #اختیار
روانشناس
خصلت و ساختار همه چیز هستی
دیالک تیکی است.
بشر بر خلاف خر
در دیالک تیک جبر و اختیار به سر می برد
و
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن جبر است.
در فاتالیسم جبر را
با تقدیر
و
در مذاهب
با مشیت الهی
جایگزین می سازند
دیالک تیک جبر و اختیار از دیالک تیک های مارکسیستی است
تو
یا
سواد نداری تا بخوانی و بدانی
و
یا
بدبخت بی برگشتی تشریف داری.
ماجرای بازداشت و اعدام شاملو و پدرش توسط متفقین را
خودش ذکر کرده است.
وقتی اکابر رفتی
به یاد داشت های دهساله پزشک خصوصی شاملو (نورالدین سالمی)
تحت عنوان «بامداد در آینه»
سری بزن
و
بخوان و بدان و عرشاد شو و خرشاد شو
این عکس
اولا از ما نیست.
ما اصلا فتوشاپ بلد نیستیم
و به فتوشاپ نیازی نداریم.
این نشست کوسه رفسنجان با سران عرب است.
اصلا در جنقوری نیست.
از این عکس ها می توان صدها فقره نشان کوران چاه دوده طویله داد.
اگر کسی ریگی در کفش نداشته باشد
تحلیل را می خواند و به عکس بسنده نمی کند.
عکس اصلا تعیین کننده نیست.
خریت توانگر خلق را.
کسان نیستند ای بیشعوران
طبقات اجتماعی اند.
حاکمیت در طوایل طبقاتی
هم
حاکمیت افراد (کسان و ناکسان) نیست.
حاکمیت
طبقاتی است.
به عوض عرعر و عوامفریبی با عرعر این و آن
الفبای مارکسیسم بیاموزید.
فراگیری مارکسیسم
تنها طریق خروج از خریت و ورود به آدمیت است.
سطح شعور جنقوریان
نه تأسف انگیز
نه تأثر انگیز
بلکه تهوع انگیز است.
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟
من ـ زور از تغییر عقیده دادن چیست؟
مثال مشخص بزنید.
چگونه می توان در یک آن (دم، لحظه) تغییر عقیده (نظر) داد؟
مثال:
کسی نظرش (عقیده اش) این است که آب تحت فشار جو در ۱۰ درجه سانتیگراد می جوشد.
او چگونه می تواند تغییر نظر دهد و به این نظر فیزیکی برسد که در ۱۰۰ درجه می جوشد؟
درست اندیشی همیشه مشخص اندیشی است.
این لحظه مورد نظر بعضی ها
می تواند دهها سال طول بکشد
منشاء دانش = تجربه
آب باید در هزار جا جوشانده شود و درجه جوششش اندازه گرفته شود و مقایسه شود تا بالاخره نتیجه گرفته شود که در ۱۰۰ درجه سانتیگراد می جوشد
جنقوریان
تعریف ساده ترین مفاهیم را نمی دانند.
به همین دلیل
روح الله
عن گلاب می کند و اینها خیال می کنند که انقلاب کرده است
من ـ زور بعضی ها از آگاهی چیست؟
خرخوانی که به خردمندی منجر نمی شود
فخر کردن به ماضی
نشانه خریت و مرتجعیت است و نه نشانه خردمندی و انقلابیت.
قیمت ماشین توله علم الهدی = ۴۰ میلیارد تومان
خوب.
این به چه معنی است؟
ماشین چیست
اگر وسیله رفت و امد نیست.
چه فرقی میکند که با دوچرخه ویا ماشین معمولی و یا با تاکسی سر کار بروی و یا با ماشینی به قیمت نجومی؟
پوتین هم کشتی های مجلل خریده و در دریاها انداخته تا پوز بدهد.
اما این به چه معنی است؟
کسانی که قرآن و انجیل به تظاهر می بوسند
با خرید کالاهایی به قیمت های نجومی
ماهیت و باطن بت پرست خود را نمودار می سازد.
کالاپرستی هم چیزی جز بت پرستی نیست که کمترین ربطی به خداپرستی ندارد.
خداپرستان حقیقی
توده - خدا پرستانند.
مارکسیست ها هستند و نه متظاهران کوته اندیش کوته بین خر و خردستیز و خر پرور
تا هستم اى رفيق ندانى كه كيستم
روزى سراغ وقت من آيى كه نيستم
شهریار
بستگی دارد به اینکه رفیق شیره ای جماعت کی باشد.
بهترین رفیق شیره ای ها
شیره ای ها هستند و اگر حتی رهبر معظم جنقوری شوند به سراغ رفقای شیره ای شان می روند.
شکوه شیره ای ها از چیست؟
نفس ام گرفت از این شهر
در انحصار بشکن
نوریز
در انحصار و یا در این حصار بشکن؟
البته
اینکه دختران حداقل مجاز به تحصیلند
خود نعمت بزرگی است
ایراد منطقی و نظری این فتوا
جای دیگری است.
کجا ست؟
مقام معظم رهبری:
اگر #انتخابات نباشد، یا دیکتاتوری است یا هرجومرج.
مگر در جنقوری اسلامی هرج و مرج حاکم نبوده و نیست؟
قتل های زنجیره ای به فتوای خمینی مگر بر ضد قانون همین جنقوری نبوده اند؟
یعنی مبتنی بر هرج و مرج نبوده اند.
مگر ترور جوانان جامعه در خیابان نشانه هرج و مرج و سیطره دیکتاتوری نیست؟
نه. توده فرمایی = کمونیسم = پایان دولت و آغاز خودفرمایی بشری
شاملو
همانقدر
طرفدار توده بوده
که نیچه و مریدش عادولف هیتلر
طرفدار توده بوده اند.
خود شاملو در شعری گفته است:
شاملو به شرطی طرفدار توده بوده
که دنبال امثال هیتلر به راه افتد و پشت سرش عرعر کند
و احزاب و سندیکاهای کارگری را به آتش کشد.
كارگرى خسته
سكه اى از جيبش در اورد
تا در صندوق صدقه بياندازد
جمله اى روى صندوق ديد ومنصرف شد
صدقه عمر را زياد ميكند.
تقصیری نداشته است.
چون
خستگی فیزیکی
همیشه
به خستگی و کار افتادگی فکری منجر می شود.
پس از رفع خستگی
متوجه می شود که کارگر باید عمری طولانی تر از سرمایه دار داشته باشد
چون
کارگر
معمار عمارت پرشکوه فردا ست که کار کمی نیست.
تو
تصمیم به پرهیز از فراگیری گرفته ای.
زنجیر علی
فاقد حلقه اول و آخر است.
هر علتی
باید معلول علتی دیگر باشد
و
هر معلولی
باید علت معلول دیگری باشد.
مصیبت روحانیت همین جا ست:
روحانیت می فرماید:
خانه (معلول)
بنا (علت) دارد
پس دنیا باید خدا و یا خالق داشته باشد.
مسئله اما این است که بنا ضمنا معلول علتی است.
بنا
مادر و پدری (علت) دارد.
خدا معلول چیست؟
چنین رابطه ای
بین زیربنا و روبنا (ریشه وشاخه) وجود ندارد.
زیر بنا تعیین کننده روبنا ست.
پیروزی انقلابی همان
و مد شدن می نی ژوپی همان
پیروزی ارتجاعی همان
مد شدن حجاب و ریش و پشم و تسبیح و تملق و تظاهر و ریا همان
عشق
وابستگی بی اراده و ضدعقلی و اجباری یکی به دیگری است.
عشق
اصلا رابطه نیست
تا دو طرفه باشد.
آره.
همه تلفات و صدمات و لطمات جنگ ها را توده متحمل می شود
بدون اینکه این جنگ ها
خواست توده ویا حتی به نفع توده باشند.
این جنگ های ویرانگر که تا کنون
دهها میلیون تن از مردم را رهسپار گور و غربت و ذلت کرده اند
اصلا برای چیستند؟
حنگ ها
در همین عراق و سوریه و افغانستان و لیبی و سومالی و غیره
در همین اوکراین و قره باغ و ارمسنتان و چچستان و غزه و غیره
بر سر چیستند؟
هدف
اصلا
چیست؟
دیری است که مرافعات
ژئوپولیتیکی (سوق الجیشی) اند.
چه فرق میکند که سوریه مستعمره پوتین ویا عردوغان و یا خاندان بشر الاسد و یا سیدعلی باشد؟
چه فرقی دارد که اوکراین مستعمره امپریالیسم باشد ویا مستعمره اولیگارشیسم روس باشد؟
فلسطین تحت ریاست حماس
بهتر از فلسطین تحت استعمار اسرائیل خواهد بود؟
جنقوری اسلامی بهتر از ایران در زمان شاه شده است تا فلسطین بهتر از اکنون شود؟
بت پرستی
در فرم های مختلف
از ادیان جوامع ماقبل طبقاتی است
که هنوز هم جانسختی می کند.
مثلا در هندوستان هنوز هم رواج دارد
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دام دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد
این شعر مزخرف و خرافی
را
هر فاشیست و فوندامنتالیست خر خردستیز خرپروری هم میتوانست بسراید.
چرا نباید با ملاحظه مرگ جوانان و فرزانگان جهان و حنقوری
درد و دریغ خورد؟
اجامر جهان و جنقوری از قبیل ترامپ و پوتین و بایدن و سیدعلی و خمینی و جنتی
هزار سال عمر می کنند
و
کودکان و جوانان مردم
بیهوده و به بهانه های بند تبنانی
به خاک و خون در می غلطند
ضمنا
قرار بر این گذاشته می شود
که بر گورشان شادی کنند
این هارت و پورت فروید
مملو از خرافه است
خرکی و خرافی اند.
فروید خر و خردستیز و خر پرور
خیال می کند که می توان مفهومی ویا اندیشه ای در کاسه سر داشت
ولی واژه ای و جمله ای بر لب نداشت.
به همین دلیل از خرافه «عجز ازاظهار اندیشه ای» عرعر می کند.
عوامفریبان فاشیست و فوندامنتالیست هم بر خط خرکی فروید می راانند
وقتی می فرمایند:
سکوت
سرشار از ناگفته ها ست.
ضمنا
برای شناخت کسی
چگونه می توان به سکوتش و ناگفته هایش گوش داد؟
از قضا
قضیه بر خلاف توهم فروید است:
هر آه و عطسه افراد حتی طبقاتی اند و از ماهیت طبقاتی شان
خبر می دهند.
هنر و شق القمر
فراگیری تعریف مفاهیم و مفهومی اندیشی (فلسفی انیدشی) است
حقیقت
فقط به مدد خرد کل اندیش (فلسفه مارکسیستی) کشف پذیر است و نه با گوش ندادن به گفته ها و گوش دادن به ناگفته های کذایی
بنگر چگونه دست تکان میدهم
گویی مرا برای وداع آفریدهاند!
نصرت رحمانی
نصرت رحمانی
شاعر ارجمندی است
ولی مرتجع، مأیوس و پسیمیست (بدیبن) است.
حیرت انگیز و سؤال انگیز اما این است
که
او
دوست انقلابی ترین، امید وارترین و اوپتیمیست ترین (خوش بین ترین) شاعر کشور بوده است.
پیدا کتید دوست او را
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیل
به داسهای واژگون شدهٔ بیکار
و دانههای زندانی
نگاه کن که چه برفی میبارد
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبک بار
شکوفه خواهدداد ای یار، ای یگانهترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد…
فروغ فرخزاد
این شعر فروغ فیلسوف
سرشار از فلسفه است.
مفاهیم هنری ـ فلسفی این شعر فروغ
ایمان آوردن
آغاز فصل سرد
ویرانههای باغهای تخیل
داسهای واژگون شدهٔ بیکار
دانههای زندانی
برف رد
حقیقت
دو دست جوان بود
دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
همخوابه گشتن بهار
با آسمان پشت پنجره
شکوفه دادن فوران فوارههای سبز ساقههای سبک بار در تن بهار
باید یکی پس از دیگری تحلیل شوند
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر