۱۴۰۰ آبان ۵, چهارشنبه

درنگی در شعر «عشق» از هوشنگ ابتهاج (سایه) (۷)

 


درنگی

از

مسعود بهبودی


عشق 

(هوشنگ ابتهاج) 

عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست. 
 
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است

 عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله رقص پروانه است

جنبشی در نهفت پرده‌ی جان
در بن جان زندگی پنهان
 

زنده است آن که عشق می‌ورزد
دل و جانش به عشق می‌ارزد

خویشتن سوزی انجمن افروز
شب نشینی هم آشیانه‌ی روز
 

 

۱

آتش این چراغ سحر آمیز
عشقِ آتش نشینِ آتش خیز
 

معنی تحت اللفظی:

آتش انسان زنده شمع سوزان وار سحرآمیز،

عشق آتش نشین آتش خیز

است.

 

انسان زنده

اکنون

صفت سحرآمیز

کسب می کند.

انسان زنده که شمع خودسوز انجمن افروزی است

دارای آتش درونی ئی به نام عشق است.

عشق مورد نظر سایه

دیالک تیکی از آتش نشینی و آتش خیزی

است.


عشق

آتش

است.

آتشی

است

که

روی آتش نشسته 

است

و

ضمنا

از آن آتش، آتش برمی خیزد.


مشخصه بارز خردستیزی

همین است:

آتش آتشخیز نشسته بر روی آتش.


ایرانی جماعت

کشته ـ مرده هر چیز ضد عقلی است.

دلیل محبوبیت سایه هم همین خردستیزی بی بند و بار سرشته به عرفان است.


۲
آدمی بی زلال این آتش
مشت خاکی ست پر کدورت و غش

معنی تحت اللفظی:

آدمی بدون آتش زلال عشق 

مشتی خاک سیاه و آلوده است و بس.


خواننده و شنونده شعر

اکنون

با

انسان شناسی سایه

آشنا می شود.

در قاموس سایه

ماهیت انسانی انسان

را

عشق تعیین می کند

و

نه

کار

و

نه

تفکر و تکلم و تعقل ناشی از کار.


سؤال این است

که

دلیل تجلیل اغراق آمیز عشق

چیست؟


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر