درنگی
از
مسعود بهبودی
عشق
(هوشنگ ابتهاج)
عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمیزادی
ست.
۱
عشق آتش به سینه داشتن
است
دم همت بر او گماشتن
است
معنی تحت اللفظی:
عشق
یعنی آتش داشتن در سینه و همت گماشتن بر دمیدن مدام بر آن آتش.
منظور سایه
نه
خود عشق
بلکه نشانه عشق و شرط عاشقی است.
محتوای این بیت شعر سایه،
ایدئالیزاسیون (تجلیل، به عرش اعلی بردن) عاشقی است.
عاشق شدن در قاموس سایه، هنر و شق القمر است.
هنر نزد کیست؟
هنر نزد ایرانیان است و بس.
این ایده را سایه از خواجه دارد:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
خواجه هم در این بیت غزل
عاشق جماعت را نامیرا جا می زند و از عشق، فضیلتی می سازد.
سایه پاسداری بی چون و چرا از عشق را اکیدا توصیه می کند.
انگار عشق تحفه نطنز است.
ولی چرا و به چه دلیل این تجلیل بی پروا از عشق صورت می گیرد؟
۲
عشق شوری زخود فزاینده
است
زایش کهکشان زاینده
است
معنی تحت اللفظی:
عشق
شوری خودفزا و زایش کاینات پابه زا ست.
این ادعای سایه
بی پایه است:
عشق شوری میرنده و کاهش یابنده است و نه فزاینده.
شور عاشقی
با گذشت زمان فروکش می کند و چه بسا به بی تفاوتی و حتی نفرت استحاله می یابد.
به همین دلیل عشاق کذایی دست به دامن ترفندهای صوری و فرمال می شوند تا بلکه یک نواختی روزافزون را کاهش بخشند.
مثلا رنگ کردن مو
تعویض البسه
سفر و جشن و تنوع و تفریح به عنوان وسیل های برای نجات از یک نواختی.
ادعای سایه مبنی بر کهکشان زاینده بودن عشق
حرف مفت است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر