۱۴۰۰ آبان ۲, یکشنبه

درنگی در شعر «عشق» از هوشنگ ابتهاج (سایه) (۵)


درنگی

از

مسعود بهبودی


عشق 

(هوشنگ ابتهاج) 

عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست. 
 
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است

 عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله رقص پروانه است

جنبشی در نهفت پرده‌ی جان
در بن جان زندگی پنهان
 

 

۱

زنده است آن که عشق می‌ورزد
دل و جانش به عشق می‌ارزد
 

معنی تحت اللفظی:

زنده

به

 کسی اطلاق می شود

که

کسب و کارش عشق ورزی باشد

و

دل و جانش

ارزش عشق

را

داشته باشد.

 

اصلا منظور شعرای کذا و کذا از عشق و عشق بازی چیست؟

سکس؟

لهو و لعب؟

لاس و لیس و مخلفات؟

 

اگر چنین باشد،

فقط عیاشان

را

باید جزو زندگان محسوب داشت.

عیاشان حرفه ای اصیل هم اشراف برده دار و فئودال و روحانی اند.

یعنی

اعضای طبقات اجتماعی انگل اند.

عشق

یکی از مفاهیم مبهم و موهوم و مولتی معنی  هتک حرمت شده است و کسی تعریف استاندارد روشنی از آن ندارد.

عشق ورزی

در ضمن

می تواند به معنی تحزب و تعقیب و تجسس و تفتیش و بازداشت و بازجویی و شکنجه شدن و توبه کردن و تیرباران شدن هم باشد.

در آن صورت

زنده 

کسی است که «مبارزه» می کند و دل و جانش 

به مبارزه می ارزد.


همه چیز در آثار هنری

به عهده تفسیر دلبخواه خواننده و شنونده محول می شود.


۲
آدمی زاده را چراغی گیر
روشنایی پرست شعله پذیر

 

معنی تحت اللفظی:

آدمیزاد

شبیه چراغ نور پرست قابل اشتعال است.

نور

محصول سوزش چراغ روشن (شعله ور) است.

معبود آدمیزاد کارپذیر

هم

مولود او 

مثلا نتیجه تولید و تولید مثل او ست.  

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر