۱۴۰۰ آبان ۵, چهارشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) انتروپولوژی (۸)

Anthropologie 

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

ب

آنتروپولوژی فلسفی

ادامه

 

۶۵

·    ژان پل سارتر خود اعتراف می کند:

·    «ما در (زیر سلطه) بورژوازی تولد یافته ایم.

·    این طبقه به ما ارزش دستاوردهای خود ـ آزادی های سیاسی، هبه ئاس کورپوس و غیره ـ  را آموخته است:

·    ما بورژوا می مانیم، به وسیله فرهنگ مان، به وسیله شیوه زندگی مان و به وسیله مردم مان در حال حاضر.

·    اما ـ همزمان ـ شرایط تاریخی ما را وامی دارد، که به پرولتاریا بپیوندیم تا جامعه بی طبقه ای برپا داریم.

·    علیرغم آن، ما خود را در وضع دلالان می یابیم که میان دو طبقه اینور و آنور کشیده می شویم و نتیجتا محکوم به حمل این علاقه دوگانه به مثابه عشق در دل خویش هستیم.

·    این، هم مسئله شخصی خود ما ست و هم درام دوران ما ست.»

 

(هبه ئاس کورپوس

قانون مصوبه از سوی مجلس عالی انگلیس در سال ۱۶۷۹ مبنی بر رعایت آزادی های شخصی.

بنا بر این قانون کسی را نمی توان بدون حکم دادگاه بازداشت و زندانی کرد.

مترجم)

 

(درام

 به نمایشی اطلاق می شود که پایان غم انگیز دارد.

مترجم)

 

۶۶

·    «وضع دلالان» «مسئله شخصی» خود ژان پل سارتر است، نه «درام دوران ما.»

 

۶۷

·    درام و یا بهتر است بگوئیم تراژدی ژان پل سارتر و ژان پل سارتر واره ها ست که از «ناتوانی کامل» به تحلیل رئال و دورنمامند تناسب نیروهای اجتماعی دوران ما سرچشمه می گیرد.

 

۶۸

·    در رابطه با این «ناتوانی» ـ نه در رابطه با دلایل این «ناتوانی» ـ باید گفت که خود ژان پل سارتر ـ بر خلاف ستایندگانش ـ نظر بهتری دارد.

·    او در پاسخ به این پرسش که «آیا شما ادعا می کنید که نوشته های شما سبب تغییر برخی چیزها شده؟»، می گوید:

·    «نه!

·    حتی یک چیز عوض نشده است.

·    بلکه برعکس، من از دوره جوانی تا کنون، فقط شاهد ناتوانی کامل خویش بوده ام.»

 

۶۹

·    چیز دیگری هم بدان اضافه می شود.

 

۷۰

·    اگر تقاضای سارتر مبنی بر تشکیل یک آنتروپولوژی مارکسیسم، از سوئی یک خطای علمی ـ تاریخی و سیستماتیکی ـ فلسفی است، انتقاد او از مارکسیسم در رابطه با آن و اعلام اینکه ماتریالیسم تاریخی انسان را در نظر نمی گیرد، از سوی دیگر، برای جبران ناتوانی خویش با توسل به یک عمل فکری ویرانگر است.

 

۷۱

·    اولا ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ به مثابه جهان بینی علمی فراگیر ـ آگاهانه به توسعه آنتروپولوژی مورد نظر ژان پل سارتر نمی پردازد.

 

۷۲

·    اگر چنین کند، به جهان بینی ئی بدل خواهد شد که انسان در آن نقشی بازی نمی کند.

 

۷۳

·    آنگاه ژان پل سارتر در رابطه با انتقاد از مارکسیسم حق به جانب خواهد بود.

 

۷۴

·    ثانیا انسان ماتریالیسم تاریخی با انسان اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر یکی نیست و درست به همین دلیل، انتقاد ژان پل سارتر از مارکسیسم یک عمل فکری ویرانگر است.

 

۷۵

·    ویلهلم بایر می پرسد:

·    «اما این اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر چه تحفه ای است که باید ضمیمه مارکسیسم ـ لنینیسم شود؟

·    منظور از انسان چیست؟

·    انسانی منفرد که به طور لاابالی و لگامگسیخته شیره زندگی را تا قطره آخر می مکد، در عملیات جنسی، غرایز، توطئه، وساطت و غیره گرد و خاک به پا می کند؟

·    انسان به طور ادبی تصویر شده ژان پل سارتر، انسانی است که او می خواهد به مارکسیسم تزریق کند.

·    اما هیچکدام از رمانقهرمان های ژان پل سارتر، هیچکدام از کاراکترهای نمایشنامه های او و یا فیلمقهرمان های او ـ حتی اگر کارگردان سنگ تمام بگذارد و کمونیست های فروزانی از آنها سرهم بندی کند ـ به گرد انسان سوسیالیستی نخواهند رسید.

·    انسان ژان پل سارتر منفرد می ماند و اغلب یگانه و تنها.

·    مارکسیسم به اصطلاح «غنی شده» به برکت ژان پل سارتر هرگز از عهده انجام وظایف سیاسی عصر حاضر بر نخواهد آمد.

·    نگرش ژان پل سارتر هم بی خیال این مسئله است.

·    نگرش ژان پل سارتر مارکسیسم را می بیند، در هر جا به تحسین آن دهن باز می کند، اما مارکسیسم برای آن تاج و آینده و آماج می ماند و بس.

·    مارکسیسم به مثابه «اوبژکت» سرهمبندی دیالک تیکی نگرش ژان پل سارتر می ماند، اوبژکتی که باید در تعالی این دیالک تیک سرهمبندی شده به مرحله آنتروپولوژی برسد.

·    هر آنچه که در آنتروپولوژی و در رابطه با آنتروپولوژی در زمنیه تئوری مربوط به انسان درست است، در مارکسیسم نیز وجود دارد و لذا احتیاجی به غنی سازی مارکسیسم از این نظر وجود ندارد.

·    مسئله تنها جامه مشخص پوشاندن به مارکسیسم در شرایط تاریخی معین است و بس.

·    مارکسیسم در این زمینه نیز به انجام وظیفه خویش مشغول است.» 

 

۷۶

·    انسانی که ژان پل سارتر در صدد قالب کردنش به مارکسیسم ـ لنینیسم است، فرد خیالی بی پیوند با جامعه است.

 

۷۷

·    ژان پل سارتر به دنبال تصور عقیم قرن هجدهم روان است.

·    تصور عقیمی که مارکس به توضیح همه جانبه اش همت گمارده است.

·    البته نه در «دفاتر اقتصادی ـ فلسفی» و نه در مبحث موسوم به «بیگانگی»، بلکه در «مقدمه ای بر انتقاد از اقتصاد سیاسی»، تحت عنوان «رمان های روبنسونی گونه.»

 

۷۸

·    مارکس بر آن بود:

 

الف

·    «طبیعی است که افراد مولد در جامعه و لذا تولید به طور اجتماعی تعیین شده افراد نقطه آغازین (مبدأ) است.

 

ب

·    شکارچیان و صیادان منفرد و تنها به تصورات عقیم (خالی از فانتزی) رمان های روبینسونی گونه قرن هجدهم تعلق دارند، که بر خلاف تصورات  فرهنگمورخان، به هیچوجه بیانگر عقبگردی صرف بر ضد بهبود وضع و برگشت به زندگی طبیعی بد فهمیده شده نیست.

 

پ

·    اینها، جلوه و فقط جلوه استه تیکی رمان های روبینسونی گونه بزرگ و کوچک اند.

 

ت

·    اینها به معنی پیشگوئی جامعه بورژوائی اند:

 

۱

·    در جامعه بورژوائی مبتنی بر رقابت آزاد، انسان منفرد چنان به نظر می آید که انگار پیوندهای طبیعی و غیره خود را پاره کرده و به جزئی از ملغمه انسانی معین محدودی در دوره های تاریخی آغازین بدل شده است.

 

۲

·    این فرد قرن هجدهم که عمرش سپری شده، به نظر پیامبران این قرن، ایدئال جلوه می کند.

 

۳

·    این فرد از سوئی محصول فروپاشی فرم های جامعتی  فئودالی است و از سوی دیگر نتیجه نیروهای مولده توسعه یافته نوین از قرن شانزدهم به بعد است.

 

۴

·    آنها این فرد را نه به مثابه یک نتیجه تاریخی، بلکه به مثابه نقطه آغازین تاریخ تلقی می کنند.

 

۵

·    زیرا این فرد ـ به مثابه یک فرد طبیعی ـ بر طبق تصور آنها از طبیعت انسانی، نه به مثابه فردی که به طور تاریخی پدید آمده، بلکه به مثابه فردی است که طبیعت تعیین کرده است.

 

۶

·    این فریب از ویژگی های هر دوران جدید تاکنون بوده است.

 

۷

·    خلق انسان های منفرد تک افتاده در خارج از جامعه همانقدر یاوه است که توسعه زبان بدون وجود افرادی که با هم زندگی می کنند و با هم حرف می زنند.»

 

۸

·    مارکس می افزاید:

·    «بیشتر از این نمی توان در این زمینه گفت.»

 

۷۹

·    تردیدی نیست که ژان پل سارتر در رابطه با تقاضای خویش پیرامون  آنتروپولوژی مارکسیسم دچار توهم شده است.

 

۸۰

·    زیرا او «در آثار ادبی و فلسفی خویش، خواص (خاصان) را، یعنی بیرون گود ایستاده ها را، «یگانه ها» را و منفردها را می بیند.

 

۸۱

·    او کسانی را می بیند که زندگی روحی و وضع خانوادگی شان را می توان تا اعماق، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

 

۸۲

·    ویلهلم بایر می نویسد:

·     در آثار ژان پل سارتر با انسان های میانگین معمولی، با انسان زحمتکش و راضی به ندرت می توان بر خورد داشت.»

 

(این قضیه در آثار و اشعار شاملو هم صدق می کند.

شاملو به روی توده واقعی و حی و حاضر تف می اندازد.

او به دبنال نخبه است.

مترجم)

 

۸۳

·    ژان پل سارتر با اعلام مکرر تقاضای خود و آغاز یورش انتقادی بر ضد مارکسیسم ـ لنینیسم وضع خود را بهتر نمی کند، بلکه آن را بدین طریق ـ حتی ـ به بنیان دگماتیکی فلسفه بافی خویش بدل می سازد.

 

۸۴

·    او می نویسد:

·    «مارکسیسم ناچار به یک آنتروپولوژی غیر انسانی تنزل خواهد یافت، اگر انسان را دو باره در مد نظر قرار ندهد و به بنیان تئوری خویش بدل نکند.»

 

۸۵

·    ژان پل سارتر که به هوای مبارزه بر ضد دگماتیسم وارد میدان شده بود، عملا دگماتیسم خود را توسعه می دهد.

·     مثل همه کسانی که بیرون گود می ایستند و با دگماتیسم در مارکسیسم و در حول و حوش مارکسیسم به مبارزه می پردازند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر