۱۳۹۹ اسفند ۱۶, شنبه

خود آموز خود اندیشی (۴۱۰)

خوداندیشی

شین میم شین

حکایت هفدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص ۴۰)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

۱

 نه پیش از تو، بیش از تو اندوختند

به بیداد کردن، جهان سوختند؟

 

معنی تحت اللفظی:

کسانی قبل از تو، بیشتر از تو ثورت اندوختند و با بیداد جهان را سوختند.

 

سعدی

در این بیت شعر

بی آنکه خودش متوجه باشد،

منشاء واقعی ثروت اجتماعی

را

بر زبان می راند.

 

آنهم

صدها سال قبل از تولد مارکس و اثبات تئوری اضافه ارزش.

 

بدون بیداد

ثروت اندوخته نمی شود.

بیداد هرچه شدیدتر باشد، ثورت به همان اندازه بیشتر است.

 

معنی لغوی بیداد هم بیانگر همین حقیقت امر است:

بی داد

یعنی

ستاندن حاصل رنج همنوع

بدون دادن چیزی معادل آن ستد به او.

 

بی داد

یعنی ستد بودن داد.

 

سعدی

 در این بیت شعر،

ضمنا

برای تهدید پادشاه،

مثل امپیریستی (تجربه گرایی) تمام عیار،

به پیشینیان و تجارب حاصل از سرگذشت آنان اشاره می کند و ناخودآگاه از منشاء واقعی انباشت ثروت پرده برمی دارد:

سعدی اکنون ثروت و سرمایه را نه به مثابه گنجی در خرابه ای و یا مائده ای و یا نتیجه قناعت خداوندان نعمت،

بلکه به مثابه نتیجه استثمار مبتنی بر بیداد توده مولد و زحمتکش تلقی می کند و مفهوم «بیداد» را در دیالک تیک داد و (۱)، به مثابه ستد بی داد از صراحت دیالک تیکی ـ ماتریالیستی می گذراند.

 

جواب

 

سعدی اکنون ثروت و سرمایه را نه به مثابه گنجی در خرابه ای و یا مائده ای و یا نتیجه قناعت خداوندان نعمت، بلکه به مثابه نتیجه استثمار مبتنی بر بیداد توده مولد و زحمتکش تلقی می کند و مفهوم «بیداد» را در دیالک تیک داد و ستد، به مثابه ستد بی داد از صراحت دیالک تیکی ـ ماتریالیستی می گذراند.

 

اشکال سعدی در این است که او فکر می کند که شیوه زندگی افراد متعلق به طبقات مختلف،

امری سوبژکتیو و دلبخواهی و خودخواسته است.

 

انگار هرکس می تواند، هر طور دلش بخواهد، زندگی کند.

 

سعدی

دیالک تیک جبر و اختیار را پاره می کند، (۲)  را عمده و مطلق می کند و (۳) را دور می اندازد.

 

جواب

 

او دیالک تیک جبر و اختیار را پاره می کند، اختیار  را عمده و مطلق می کند و جبر را دور می اندازد.

 

سعدی خیال می کند،

 که پادشاه می تواند نماینده سیاسی و اجرائی طبقه اشراف فئودال حاکم باشد و ضمنا خود فئودال بزرگی باشد و همزمان عادل و بشردوست باشد.

 

او نمی تواند نداند که گنج و مال پادشاه و«خداوندان نعمت» و «بزرگان» نتیجه کار عرق ریز توده های بنده و رعیت است.

 

دست برداشتن از ستم و سرکوب

به معنی دست برداشتن ازاستثمار زحمتکشان خواهد بود

 و راهی جز گدائی برای اشرافیت بنده دار، فئودال و دربار باقی نخواهد ماند.

 

«بیداد کردن، اندوختن و جهان سوختن» طبقه حاکمه بنده دار و فئودال، که سعدی فقط پادشاه، یعنی نماینده اجرائی آن را مطرح می کند، از دیالک تیک جبر و (۴)  می گذرد.

 

جواب

 

«بیداد کردن، اندوختن و جهان سوختن» طبقه حاکمه بنده دار و فئودال، که سعدی فقط پادشاه، یعنی نماینده اجرائی آن را مطرح می کند، از دیالک تیک جبر و اختیار می گذرد.

 

نظام اجتماعی فئودالی بر این «بیداد کردن، اندوختن و جهان سوختن» استوار شده است.

این حکم در باره همه جوامع طبقاتی مبتنی بر ستم و استثمار مصداق دارد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر