نیما یوشیج
(۱۲۷۴ ـ ۱۳۳۸)
درنگی
از
گاف سنگزاد
ققنوس
نیما یوشیج
(بهمن ۱۳۱۶)
قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازۀ جهان
آواره ماند از وزش بادهای سرد
بر شاخ خیزران
بنشسته است فرد
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان
او نالههای گمشده ترکیب میکند
از رشتههای پارۀ صدها صدای دور
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه
دیوار یک بنای خیالی
میسازد.
معنی تحت اللفظی:
ققنوس
که
پرنده خوش آوای معروفی در مقیاس جهانی است،
در اثر وزش بادهای سرد سرگردان مانده است.
ققنوس
به
تنهایی
روی خیزران نشسته است
و
در
شاخه های درختان دور و برش
پرندگان دیگر نشسته اند.
ققنوس تک و تکپر و تنها
به
ترکیب ناله های مفقوده می پردازد
و
از
ترکیب صداهای دور که به ابرهای تیره خط گونه بر روی کوه شباهت دارند،
دیواری خیالی می سازد. ۱
ققنوس
عنوان این شعر نیما ست.
قُقنوس
عنقا، فونیکس و غیره
پرندهٔ مقدس افسانه ای ئی است
که در ایران، یونان، مصر، و چین از آن نام برده شده است.
گفته میشود
که
ققنوس
مرغی نادر و تنها ست و جفت و زایشی ندارد.
اما هر هزار سال یک بار، بر تودهای بزرگ از هیزم بال میگشاید و آواز میخواند
و
چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد،
به منقار خویش
آتشی میافروزد
و
با سوختن در آتش
تخمی از وی پدید میآید
که
بلافاصله
آتش میگیرد و میسوزد و از خاکستر آن
ققنوسی دیگر
متولد میشود.
(ویکی پیدیا)
۲
قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازۀ جهان
آواره ماند از وزش بادهای سرد
مشخصات مهم ققنوس
همان مشخصات شخص شخیص نیما و رفقای شفیق او
(جلال آل احمد و غلامحسین ساعدی و احمد شاملو هروئینی و شهریار شیره ای)
است:
ققنوس
هم خوش آوا ست و هم خوش آوازه
آنهم در مقیاس جهانی.
لاشخوری سوئدی
به
قول احمد شاملو در کتاب دکتر خصوصی اش تحت عنوان «بامداد در آینه»
ادعا کرده
که
شاملو جلوتر از زمان خود
است.
ضمنا
شاعری بی مخاطب است.
خدا
به
سوئدی ها
اندکی شرم دهد.
عقل که دادنی نیست.
شاملو
از
قضا
عقب مانده تر از فردوسی و سعدی بوده است،
چه رسد به جلوتر بودن از زمان و زمانه اش.
شاملو
ضمنا
پر مخاطب ترین و پرمشتری ترین و محبوب ترین شاعر طویله بوده است و است.
هر علاف و عیاشی
چه زن و چه مرد
با
عشعار شاملو
زمینه لازم را برای گرم و نرم و خام و خر کردن حریف خود
فراهم می آورد.
هر خرده بورژوایی
به
مدد عشعار شاملو
خودش را باد می کند و به مثابه «غولی زیبا» به حریف خر تر از خود
قالب می کند
و
به
لایک و لاس و لیس و رقص و سکس
برمی انگیزد.
ققنوس
شباهت غریبی به جلال آل احمد
دارد
که
به
قول ابلهی فرانسوی
(در مقدمه غرب زدگی)
شبیه لاشخوری فاشیست
است.
مراجعه کنید
دلیل و علت آوارگی ققنوس
وزش بادهای سرد
است.
ققنوس
بسان نیما و رفقایش
تک و تکرو و تنها ست.
شرف کیهان است.
بامداد اول و آخر است.
هابیل است.
همان خدا ست که مؤمنین بر او نماز می برند.
هیولایی شبیه هیتلر و موسولینی و فرانکو و ترامپ و پوتین و تزار است.
به همین دلیل ققنوس
نه
در
بسان پرندگان فرومایه و پست و زباله و حقیر
بر روی شاخه ها
بلکه
به
تنهایی
روی خیزران نشسته است.
مهم تر از همه کردوکار ققنوس است:
ققنوس
به
ترکیب ناله های گمشده می پردازد
و
از
ترکیب صداهای دور
دیواری خیالی می سازد. هنر و شق القمر
نزد ققنوسیان است و بس.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر