معصومه موسی وند
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
اندام مادرم را
روی طناب پهن میکنم
شاید آفتاب
چربیهایش را آب کند
به مادرم میگویم:
تو عاشق پدر بودهای؟!
مادر به تنبور سید خلیل گوش میدهد
و من زنی میشوم در معرض بادهای کویری
مادرم ویرانترین شهری است که دیدهام
گم میشوم در هیاهوی سکوت زنانی
که در زودسالگی یائسه میشوند
من به این همه شاعرانگی مشکوکم
بیگمان درد است که رگهای ما را میسُراید
از فمینیسم متنفرم
به هوادارانش اعلام شود:
این آلت تناسلیِ پیوندی، هرگز برنمیخیزد!
در شعرم
اذان را
به افق کوچههای گمشده میدهند
نمیدانم مادرم در روضههایش
برای دامادی علیاکبر گریه میکرد یا برای روح بیوهاش
گفتند:
اندازهات از شناسنامه بیرون میزند
و
من سیلان متلاشیِ یک زن شدم
قرهّالعین منم که در واژههایم کشف حجاب میکنم
مادر
تسبیح
در دستش دارد و تمام حواسش به پل صراط است
و
من
همیشه یک جایم از شرع بیرون میزند
ما مکتب غمانگیزی بوده ایم
و همیشه "اذان مغرب به افق جنوبشهر" صدایش بلندتر است
حالا تمام کوچههای شهر
نام پسرانی است
که در خوابهای شان
گون های دختری
رویای شان را سرخ میکند
و ما هنوز
در قراردادهای ننگین به دنیا میآییم
برآمده از خمیازهی قرون
و دیگر هیچ شاعرانگیای
بوی زهم (گند) این کلمات را
نمیگیرد
عرفان که تمام شود،
هویتمان درد میگیرد
گرد را از شانههایم بتکان
من
آفتاب ویرانگر را
دوست دارم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر