جمعبندی
از
مسعود بهبودی
درنگی در مقوله آدم
۱
کلمات قشنگ و زشت وجود ندارند.
۲
انسان ها
مثلا
همه روزه در افغانستان
در اثر انتحارات فوندامنتالیستی
واقعا نفله می سوند.
۳
شقه شقه می شوند.
۴
هر ذره اندام شان به جایی پرت می شود.
۵
صد رحمت به اعدام
۶
اعدام
متمدنانه تر از نفله گشتن انسان ها در جنگ های موزون و ناموزون است.
۷
فرقی بین ایرانی و افغانی و عرب وعجم و فرنگی و ویتنامی و چینی وجود ندارد.
۸
بنی آدم اعضای یکدیگرند.
البته
اگر آدم اند.
۹
اگر مرگ افغانی به ما ربطی ندارد
پس نباید نام ما آدم نهاده شود.
۱۰
این منطق حتی سعدی است.
درنگی در بیت شعری از سایه
قدح ز هر که گرفتم به جز خمار نداشت
مرید ساقی خویشم که باده اش ناب است
۱
سایه در این بیت شعر
دیالک تیک نشئگی و خماری را
از سویی
و
دیالک تیک آلودگی و خلوص
را
از سوی دیگر
توسعه می دهد و تخریب می کند.
۲
قدح باده از هر کس و ناکس
حاوی باده ناخالص
و
نتیجه اش
خماری (سردرد و تهوع و ...)
می شود
ولی
قدح باده از ساقی سایه
حاوی باده خالص و بی غل و غش
و
نتیجه اش
نشئگی محض می شود.
۳
چنین چیزی محال است
۴
این
به عبارت بهتر
ایدئال است و نه رئال
درنگی در شعاری فرنگی
در جامعه کنونی
آدم
مهم ترین چیز را
یعنی آدمیت را
فراموش می کند.
۱
آدم
آدم است.
مش برشت گفته است و رفته است.
۲
آدم
در
منگنه دیالک تیکی از منافع مادی و فکری
آدم است.
۳
آدم
انتزاعی هنوز از مادر زاده نشده است.
تا آدمیت انتزاعی را در گوش هوش کند و یا فراموش کند.
۴
آدم در طوایل طبقاتی منافعی دارد
و
بسته به معیار منافع
همه چیز و همه کس را تعریف می کند.
۵
به همین دلیل
آدم
از
اعدام یک تن از امثال خود
به جوش و خروش می اید
و
به اعدام میلیون ها تن و سرگردانی میلیون ها تن در ممالک همجوار بی اعتنا می ماند
و
ضمنا از آدمیت مرتب دم می زند
بی قطره ای عرق شرم بر جبین
۶
آدم
آدم است
و
می تواند جلوی دیدگان از وحشت و حیرت دریده آدمیان
به
اژدهایی استحاله یابد.
درنگی در دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
توده برای در امان ماندن از نفوذ شعور طبقه ی حاکمه چه باید بکند؟
حریف
۱
یکی از مهم ترین کشفیات کلاسیک های مارکسیسم (مارکس و انگلس)
که
جامعه شناسی را به علمی از طراز علوم ریاضی ـ تجربی - طبیعی تبدیل کرده است
تز «درک ماتریالیستی تاریخ» است.
۲
ارزش این تز به همان اندازه است که ارزش کشف آتش برای بشریت بوده است.
۳
در این تز
اساسی ترین دیالک تیک هر جامعه بشری
کشف و تشریح و اثبات می شود.
۴
طبقه حاکمه چیست و کیست؟
۵
به عبارت عمیقتر
ماهیت انسان چیست؟
۶
انسان در شبکه ای از مناسبات اجتماعی به سر می برد.
مارکس این مناسبات اجتماعی را به ارکستر تشبیه می کند که در آن هر کس ساز معینی می زند و از مجموعه سازها
سمفونی واحدی
تشکیل می شود.
۷
اساسی ترین مناسبات
مناسبات تولیدی است که زیربنای اقتصادی جامعه نامیده می شود:
مناسباتی که انسان ها برای تهیه و تولید و توزیع مایحتاج مادی اساسی خود وارد آن شده اند.
۸
معیار عینی برای تمیز جوامع بشری از یکدیگر
همین مناسبات تولیدی است.
۹
همه از فئودالیسم و یا سرمایه داری و یا سوسیالیسم دم می زنند
ولی
در واقع از مناسبات تولیدی فئودالی و ... دم می زنند.
۱۰
لنین
برای تفهیم بهتر قضیه
از
مناسبات تولیدی مادی دم می زند.
۱۱
یعنی مناسبات تولیدی جامعه
همانقدر عینی و واقعی اند که در و پنجره و بر و بیابان و کوه و دریا عینی و واقعی اند.
۱۲
هر کس
جبرا
تحت مناسبات تولیدی معینی از مادر زاده می شود
و
خواه و ناخواه
تحت سلطه مادی و فکری طبقه حاکمه معین مربوطه قرار می گیرد
درست به همان سان که تحت سلطه فشار جو
قرار می گیرد.
۱۳
در نتیجه هر کس در دیالک تیکی از شعور طبقاتی خود و شعور طبقه حاکمه (شعور حاکم) قرار دارد.
۱۴
تک تک مفاهیمی که توده به کار می برد
مفاهیمی اند که در کمون اولیه (جامعه عاری از طبقات حاکمه، جامعه توده ای) از ان توده بوده اند
ولی
در روند گذار به جامعه طبقاتی (برده داری، فئودالی) توسط طبقه حاکمه غصب و غارت شده اند
به همان سان که وسایل تولیدی شان
مثلا
آتش و آب و خاک و خیش و گاو و گاوآهن و خرمنکوب و قنات و چشمه و باغ و مرتع و مزرعه شان
غصب و غارت شده است
و
بالاجبار برده و رعیت طبقه حاکمه شده اند.
یعنی توده
هم به لحاظ وسایل مادی زندگی سلب مالکیت شده است و هم به لحاظ وسایل فکری اش.
توده به تمام معنی
بی همه چیز شده است.
۱۵
تلاش عبث هیئت تحریریه دایرة المعارف روشنگری
در جهت بازتعریف مفاهیم مهم فلسفی و جامعه شناسی و غیره است.
۱۶
هدف دایرة المعارف روشنگری
باز پس ستانی مفاهیم گروگان گرفته شده توسط طبقات حاکمه
و
گذاشتن مجدد آنها در اختیار توده و حزب توده است.
۱۷
تا توده و حزبش
با مفاهیم خاص خود
بیندیشد
و
نه
با مفاهیم طبقات حاکمه
۱۸
و گرنه
سلب مالکیت کنندگان
نه
به لحاظ وسایل تولید مادی سلب مالکیت خواهند شد و نه به لحاظ وسایل فکری
۱۸
رهایش توده ای
در گرو دیالک تیکی از رهایش مادی و فکری است
درنگی در اعجاز شناخت
۱
آره.
شناخت
همیشه
دیالک تیکی از شناخت اوبژکت و سوبژکت
(جهان شناسی ـ جامعه شناسی و خودشناسی) است.
۲
مرزبندی خود با جامعه و جهان و مافیها
نتیجه شناخت جهان و جامعه است.
۳
این لیاقت را احتمالا حشرات و حیوانات ندارند.
۴
اگر آیینه ای جلو حشره ای و یا حیوانی بگذاریم
تصور می کند که با حشره و حیوان دیگری رو در رو ست و نه با عکس خویشتن
۵
کسی که عاجز از جامعه شناسی باشد لاجرم عاجز از خودشناسی است
چنین کسی
هنوز آدم به معنی واقعی کلمه نیست
آدم نما ست
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر