ویرایش و درنگ
از
یدالله سلطان پور
تئوری امپریالیسم و تغییرات آن در قرن بیست و یکم
(بخش نخست)
منبع:
نوید نو
۱
مفاهیم این جملات شبگیر،
هم تق و لقند و هم قابل تأملند:
نداشتن تردید در استفاده از خشونت عریان
استفاده از خشونت در صورت لزوم
استفاده از اهرم های اقتصادی
ایجاد رضایت خودانگیخته
بازتولید هژه مونی (سرکردگی) به کمک نهادهای جامعه مدنی
کلیسا، مدارس و ان جی او و ... به مثابه نهادهای جامعه مدنی
بازتولید هژه مونی (سرکردگی) از مسیر نهادهای اقتصاید بین المللی و رسانه های انحصاری
الف
نداشتن تردید در استفاده از خشونت عریان
استفاده از خشونت در صورت لزوم
شبگیر که در صدد توضیح تئوری امپریالیسم
بوده،
از
شیوه عمل بورژوازی آغازین و واپسین در موارد متفاوت
معیاری برای تمیز بورژوازی مترقی آغازین از بورژوازی مرتجع واپسین
اختراع می کند.
این طرز درک و توضیح و تحلیل شبگیر
نه
ماتریالیستی،
بلکه ایدئالیستی است.
ایدئولوگ های امپریالیسم
هم
دقیقا
از همین قبیل معیارسازی ها استفاده می کنند.
مثلا
شیوه عمل به لحاظ فرم مشابه
را
بهانه برای گذاشتن علامت تساوی میان فاشیسم و سوسیالیسم قرار می دهند.
ما در این جور موارد با نوعی فرمالیسم معرفتی سر و کار پیدا می کنیم که عوامفریبانه است و نه حقیقت جویانه.
۲
استفاده از اهرم های اقتصادی
شبگیر خیال می کند که بورژوازی آغازین (به خیال او بورژوازی رقابت آزاد)
از اهرم های اقتصادی برای نیل به اهداف طبقاتی خود استفاده نمی کرده است و بورژوازی واپسین نوبر بهار آورده است.
به ظاهر حق با شبگیر و امثالهم است.
واقعیت اما از قرار دیگری است.
بورژوازی آغازین
به
لحاظ انباشت و میزان ثروت و سرمایه
فقیرتر و ضعیف تر از بورژوازی واپسین بوده است.
مارکس به نکته جالبی اشاره کرده است:
طبقه کارگر
هرچه بیشتر تولید می کند، بورژوازی به همان میزان غنی تر و قوی تر می گردد
و
خود طبقه کارگر به همان میزان فقیرتر وضعیف تر و ذلیل تر.
صحت استنباط مارکس
اکنون مبرهن تر از سابق است:
طبقه کارگر در قرون ۱۹ و ۲۰
به
عرش اعلی حمله ور می شد و انقلابات اجتماعی جهاندگرگونسازی را جامه عمل می پوشاند.
همان طبقه کارگر
اکنون
موشی حتی نیست
و
از
فرط ذلت
به
انتخاب بدترین دشمنان خود و به سرنگونی دولت های خود حتی مبادرت می ورزد.
استفاده از اهرم های اقتصادی
امری عمومی و طبیعی است.
میان بورژوازی آغازین و بورژوازی واپسین و حتی احزاب کمونیستی ـ کارگری مثلا حزب کمونیست چین
از این بابت فرق و تفاوتی وجود ندارد.
مسئله در میزان قدرت اقتصادی آنها ست.
۳
ایجاد رضایت خودانگیخته
معلوم نیست که شبگیر در این مفهوم تق و لق
چه چیزهایی را تجرید کرده است.
رضایت خود انگیخته
به چه معنی است؟
آیا منظور شبگیر این است که طبقه حاکمه، طبقه کارگر و توده را به خود ارضایی برمی انگیزد؟
یعنی
کاری می کند که توده خودش خودش را خشنود و راضی سازد؟
وقتی گفته می شود که باید مفهومی اندیشید،
به همین دلیل است.
مفهوم رضایت خودانگیخته اصلا مفهوم نیست.
این احتمالا از خرافه ـ مفاهیم امپریالیستی است.
در این مفهوم شبگیر البته ذراتی از حقیقت هست.
تفاوت بورژوازی آغازین با بورژوازی واپسین
هم
به
لحاظ درجه رضایت توده از طبقه حاکمه
همینجا ست.
بورژوازی واپسین
هم
به
لحاظ مادی و مالی غنی تر و قوی تر شده است
و
هم
به
لحاظ فکری و معرفتی و نظری و متدیکی.
مثال:
بورژوازی واپسین
بخش ناچیزی از ثروت تولید شده
را
به
صور مختلف
مثلا حقوق بیکاری، کمک اجتماعی و غیره
در اختیار توده قرار می دهد.
تا کسی از گرسنگی و بیماری و غیره نمیرد.
بدین طریق
رفاه نسبی معینی در جوامع امپریالیستی پدید می آید.
طرز تهیه و توزیع این ثروت
خود
حسابی
حساب شده
است.
در حقیقت بخشی و یا حتی نسلی از توده زحمت که مشغول کار است، ثروت لازم برای پرداخت حقوق بیکاری و کمک اجتماعی
را
پرداخت می کند.
بورژوازی واپسین
بسیاری از افکار مارکسیستی
را
از آن خود کرده است و حتی جامه عمل پوشانده است.
حتی بهتر از احزاب استالینیستی و مائوئیستی.
ما با نوعی «راسیونالیسته» پوپریستی ـ پراگماتیستی در جوامع امپریالیستی سروکار داریم.
بنا بر ضرب المثلی توده ای
بورژوازی واپسین
نه
با
دشنه و خنجر و تیغ و قمه و قداره و شمشیر، بلکه «با پنبه سر می برد.»
جالب تر و قابل توجه تر این است که جامعه امپریالیستی،
نه
جامعه ای مبتنی بر هرج و مرج، آنسان که تحت سرکردگی بورژوازی آغازین، بود.
بلکه جامعه ای دقیقا و عمیقا برنامه ریزی شده است.
یعنی
بورژوازی واپسین
اداره مبتنی بر پلان بندی و برنامه ریزی جامعه
را
از
جوامع سوسیالیستی، اقتباس کرده، با «راسیونالیته» (پراگماتیسم و پوپریسم و غیره) بورژوایی تغییرش داده و به خدمت گرفته است.
رضایت توده از طبقه حاکمه
به
واسطه وسایل و نهادهای اجتماعی متفاوت و متنوع
لحظه به لحظه
تشکیل و تقویت و تکثیر می شود.
طرز اداره جامعه توسط بورژوازی آغازین
اما
برعکس
طوری بود که کارد به استخوان توده می رسید و انقلابات توده ای شعله ور می شدند.
در جمله شبگیر هم همین ذراتی از حقیقت عینی کم و بیش نمایندگی می شوند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر