جمعبندی
از
مسعود بهبودی
درنگی در بیت شعری از سایه ای
آن روز خوش کجا ست
که
از طالع بلند
بر هر کرانه
پرتو مهرش بگستریم
معنی تحت اللفظی:
آن روزخوش کجا ست که به سبب داشتن بخت بلند
پرتو خورشیدش را در هر کرانه پهن کنیم؟
۱
طالع
از مفاهیم خرافی رایج از دیرباز است که با تفأل (فالگیری) مبتنی بر آرایش ستاره ها در رابطه بوده است.
۲
سایه مفهوم طالع را از خواجه دارد.
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
زاهد برو که طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد و زلف نگار هم
معنی تحت اللفظی:
طالع بلند من سبب شده که بوس و سکس و جام شراب و زلف نگار میسر شود.
۳
در فلسفه خرافی و ارتجاعی خواجه
عزت و ذلت اعضای جامعه
نه
با تکیه بر مناسبات جامعتی
بلکه با توسل به مناسبات تصادفی ـ تخیلی ماورای جامعتی تعیین می شود و توضیح داده می شود.
۴
همان مفهوم طالع
اما
در این بیت شعر سایه به معنی دیگری به کار برده شده است:
طلوع روز خوش
در فلسفه سایه
به معنی داشتن طالع بلند است
و
نه
آرایش معینی از ستاره ها
۵
سایه بینش وارونه خواجه
را
وارونه می سازد:
یعنی عزت و ذلت اعضای جامعه را با توجه به شرایط جامعتی
تعیین می کند و توضیح می دهد:
پیش شرط داشتن طالع بلند
تحولات انقلابی تاریخی (غلبه روز خوش بر شب ناخوش)
تلقی می شود
و
به مدد طالع مبتنی بر طلوع روز خوش
پرتو خورشید روز خوش
بر همه کرانه ها گستره می شود.
۶
شعر به ظاهر ساده سایه
اگر
شاهکار نیست
پس چیست؟
درنگی در روان شناسی حیرت انگیز ایرانی جماعت
۱
روی روان شناسی ایرانی جماعت
باید کار کرد.
۲
ایرانی جماعت
شاید در این زمینه
در مقیاس جهانی
بی نظیر باشند.
۳
ایرانی جماعت
سعادت خود را در ذلت همنوع خود
می جویند و می یابند.
۴
کمتر ملتی
از مرگ همنوعش
این چنین عظیم
لذت می برد و احساس رضایت می کند.
۵
خیلی ها
خیلی از همنوعان ساده لوح خود
را
حتی کودکان ناقص العقل
را
شیر می کنند و به مصاف شیران می فرستند
تا
لت و پار شوند
و
خود
ارضای روحی و روانی شوند.
۶
این هنوز چیزی نیست.
۷
چیز
قهرمان سازی از ساده لوحی است که شیرش کرده اند و به جنگ شیران فرستاده اند و لت و پار شده است.
۸
بدین طریق و با این ترفند
سنت شهادت تکثیر می شود و لذت ناشی از شهادت تعمیق و تشدید.
۹
اگر ما نویسنده و جامعه شناس به درد بخوری می داشتیم
به انواع این نوع همنوع ستیزی و دلایل آن پی می بردیم.
۱۰
ما
در طویله جماران
با نوعی توحش سر و کار داریم.
۱۱
شاید یکی از دلایل وفور صدور احکام اعدام و قتل عام در طویله
همین باشد
درنگی در کلام قصاری از الکساندر هومبولت
بیولوگ سیاح و سیار آلمانی
خطرناک ترین جهان بینی
جهان بینی کسانی است که جهان را ندیده اند (ننگریسته اند.)
۱
جهان بینی
مقوله ای فلسفی است
۲
جهان بینی
مفهومی بیولوژیکی نیست تا بیولوگ ها از ان سر در بیاورند.
۳
بشریت
در طول تاریخ دراز توسعه جامعتی اش
دو نوع جهان بینی
فقط دو نوع جهان بینی
توسعه داده است:
الف
جهان بینی ماتریالیستی
که
وجود را مقدم بر شعور
ماده را مقدم بر روح
نان را مقدم بر جان (مثلا مفهوم نان)
می داند.
ب
جهان بینی ایدئالیستی
که
بر عکس
شعور را مقدم بر وجود و الی اخر می داند.
۴
سرچشمه بینشی همه درست اندیشی ها و کژاندیشی ها
در نوع جهان بینی اعضای جامعه است.
درنگی در اندرزی از علامه ای
این حرف ها درست ،
ولی ...
تکون هم باید خورد
و
الا انسان با نشستن زیاد پشت کامپیوتر
سکته قلبی می کند.
علامه
۱
سایمیشم آغزوزداکی دندانیزی
۲
شما
سقوط و فرو رفتن را با جنبش و حرکت
عوضی گرفته اید.
۳
اگر در عمرتان
فقط
قصه ای
خوانده بودید و یا نوشته بودید و یا ترجمه کرده بودید
متوجه می شدید
که
قصه
با چه مشقتی
جست و جو می شود.
سفارش داده می شود.
تحویل گرفته می شود
خریده می شود.
خوانده می شود
ترجمه می شود
ویرایش می شود
منتشر می شود.
۴
انقلاب اکتبر
فقط
هجوم توده به کاخ تزار نبوده است.
۵
انقلاب اکتبر
قبل از همه
ثمره چمباتمه نشستن و خواندن و نوشتن و سکته قلبی کردن لنین ها و مارکس ها و انگلس ها
بوده است.
۶
اخیرا یادداشت های لنین از آثار مختلف منتشر شده است
که
بالغ بر ۵۰۰۰ صفحه است.
۷
با اندرز و عرعر و هارت و پورت و شعر و شعار
نمی توان مؤثر اثری گشت.
درنگی در پیامی و شعری
از
مینا اسدی
مردم در بند میهنم
نجات دهنده ای در راه نیست.
منجی شمایید.
مباد که چشم به راه دام گستر دیگری باشید .
فریبکاران را به شناسید.
(بشناسید. «به» باید به فعل بچسبد.
«به» به اسم نباید بچسبد،
مگر در حالات استثنائی)
جنایتکار در هر لباسی ، جنایتکار است.
به بینید. (ببینید.)
بخوانید .
عملکردها را به بینید. (ببینید.)
حرفهای توخالی شما را نفریبد.
شما سوگواران ، شما جوان از دست دادگان ، شما مادران، شما کارگران و زحمت کشان، شما دختران و زنان ستمدیده،
به پیامهای توخالی گوش نسپارید.
شما این حکومت جنایتکار را با همه ی وجودتان تجربه کرده اید .
شما
گرسنه و پا برهنه ، بی سر و سامان ،
در بیغوله ها و گور ها خوابیده اید.
گذشته ی این مدعیان را با دقت بخوانید و سپس راه را از چاه بر شناسید. (بشناسید)
آینده ی شما در دست خودتان است.
از مذاهب جز دروع و ویرانگری ، جز انتقام و قصاص، جز کشتار و سنگسار
کاری بر نمی آید.
رقص جوانان را بر دار ها به بینید. (ببینید.)
و از یک چاه به چاه دیگر در نه غلطید. (نغلطید.)
نگران شما هستم.
۱
مینا در این پیام
مبلغ خودپویی در پدیده ها و روندهای جامعتی
و
مخالف آگاهی است.
درست بر عکس حریفی به نام ولادیمیر لنین.
مراجعه کنید
به
دیالک تیک خودپویی و آگاهی
۲
توده
در فلسفه مینا
باید
بی نیاز از روشنگری علمی و انقلابی
و مشکوک و مظنون به هر حزب و سازمان و شخصیت و تشکیلات سیاسی
تنویر شود و پر تدبیر شود و قادر به تغییر طویله شود.
۳
مینا نمی داند که تفکر چیست و فوت و فن تفکر کدامند.
۴
مینا
در این پیام
همه طبقات و اقشار اجتماعی
را
در توبره ای می ریزد و به یک چوب می زند
و میان همه آنها
علامت تساوی می گذارد.
۵
هیچ جامعه ای و هیچ روند و رخدادی
چه مثبت و انقلابی و چه منفی و ارتجاعی
بدون سوبژکت عینی تاریخ
وجود ندارد و صورت نمی گیرد.
۶
جامعه
بسته به ساختار اقتصادی اش
سوبژکت مثبت و منفی معینی دارد.
۷
توده
تاریخ را زیر پرچم رهایی بخش سوبژکت تاریخ
یعنی
طبقه اجتماعی معین
می سازد و می سوزد.
۸
توده
رهبری می شود
خواه
توسط سوبژکت انقلابی
و
خواه توسط «سوبژکت» ارتجاعی (آنتی سوبژکت)
۹
مینا در نهایت حسن نیت و ساده لوحی
عوامفریبی می کند.
ستارهی روشن
مینا اسدی
خاکسترت ای ستاره ی روشن
فریاد گلوی ساکت من شد
(خاکستر که فریاد و گلو که ساکت و گویا نمی شود.
حنجره و نه گلو.
نای گلو = حنجره که با اصوات در رابطه است)
آواز تو از فراسوی خانه
آوازه ی شهر و کوی و برزن شد
از این سوی خاکهای بارآور
تا آنسوی خاک تشنه ی خونین
فریاد زدی که زندگی این نیست
ناگاه جهان تیره شد رنگین
در یک شب سرد و تیره ی پائیز
بستند تو را به دار آوازت
جرم تو چه بود؟
عشق ورزیدن
کشتند تو را به جرم پروازت
(حلاج قرون وسطی حداقل اسرار هویدا می کرد.
نوید افکاری اما نه به خاطر افکار بلکه به خاطر عشق اعدام می شود.
طویله جماران قحطستان تفکر است.)
خاکسترت ای ستاره ی روشن
رویاند گلی به باغ پندارم
چون گنگ به خواب رفته ای بودم
اینک، اما، هزار سال بیدارم
(آره. هدف اجامر جماران هم به غریو آوردن طبل بیداری است. )
ای خاطره ی شگفت پوئیدن
دانه شدن و دوباره روئیدن
هرکس که تو را شنید، بینا شد
عاشق شد و بی درنگ زیبا شد
تو هستی و در منی و می مانی
من راز تو را به باد می گویم
من شعر تو را همیشه می خوانم
من راه تو را دوباره می پویم
پایان
درنگی در دیالک تیک مبارزه طبقاتی
همانطورکه سلاح نقد نمی تواند جای نقد به واسطه سلاح را بگیرد (مارکس)
مبارزه در فضای مجازی هم نمی تواند جای مبارزه در جهان حقیقی را بگیرد
شبگیر
۱
جمله اول طنزی از کارل مارکس است که احتمالا در چالش نظری با نئوهگلیانیسم نوشته است و به معنی زیر است:
مبارزه نظری
نمی تواند جای مبارزه عملی را بگیرد.
۲
ولی
بدون مبارزه ایده ئولوژیکی (روشنگری)
مبارزه عملی در فرم های متنوعش محال است
و یا در بهترین حالت
کسب و کار خران و یا عوامفریبان است.
۳
به قول همرزم مارکس
مشد انگلس
هر کاری از کله آدمیان می گذرد:
کار = جامه عمل پوشی اندیشه
۴
به قول خود مارکس:
کار = مادیت بخشی به مدل فکری مثلا خانه در کله عمله با نیروی عضلانی و خاک و کاه و آب و سنگ و سیمان
۵
مبارزه در فضای مجازی
به معنی مبارزه ایده ئولوژیکی (روشنگری) است
و
دستکم گرفتنش خطا ست
۶
اشاعه شعور انقلابی
پیش شرط تحول انقلابی وجود اجتماعی است.
۷
مبارزه طبقاتی و هر کردوکار دیگر = مبارزه ایده ئولوژیکی (روشنگری) + مبارزه اقتصادی و سیاسی
درنگی در طعنه ی از ما بهتران
از یک بلغاری پرسیدند سوسیالیسم را تعریف کن.
گفت:
« طولانی ترین و دردناک ترین مسیر گذار از سرمایه داری به سرمایه داری»
۱
مدرسان و محدثان ایرانی
نه تعریف به درد بخوری از سرمایه داری دارند و نه از سوسیالیسم
۲
خیال می کنند که سرمایه داری نکبتی است.
۳
مگر بلغارستان و حتی روسیه تزاری
در فرماسیون اقتصادی سرمایه داری بوده اند
تا از مسیری طولانی به سرمایه داری کذایی بگذرند؟
۴
محتوای انقلاب روس
ضد فئودالی بود.
۵
سطح توسعه نیروهای مولده آنچنان نازل بود که تولید نان محال بود
چه رسد به تولید جان
جان به معنی هگلی اش
۶
اگر انقلاب ضد فئودالی تحت رهبری بورژوازی روس و بعد پرولتاریا پیروز نمی شد
خطر زوال جامعه به طور کلی می رفت.
۷
مردم از قحط نان در کوچه و خیابان جان می دادند.
۸
لنین برای تهیه نان
عتیقه جات موزه ها را حتی می فروخت
آنهم به پشیزی
۹
تسمیه چیزها که به معنی تشکیل آنها نیست.
۱۰
معیار
به قول خود لنین
سطح توسعه نیروهای مولده است.
۱۱
بلغارستان هنوز هم جامعه ای ماقبل سرمایه داری است:
تحصیلکرده هایش برای تحصیل نان به آلمان می کوچند
و
کهنسالان مفلوج آلمانی برای برخورداری از پرستاری ارزان و راحت تر مردن از آلمان به بلغارستان می روند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر