۱۳۹۷ خرداد ۱۵, سه‌شنبه

نشانه های بارز شاملوئیسم و شاملوچیسم (۲۹) (بخش آخر)



برای خون و ماتیک
هجویه احمد شاملو
خطاب
به
دکتر حمیدی شیرازی

ویرایش و تحلیل
از

یدالله سلطان پور 
 
۱
بگذار،
عشق
ـ این سان ـ
مردار وار در دل تابوت شعر تو
ـ تقلید کار دلقک، قاآنی ـ
گندد

هنوز
و
باز
خود را
تو
ـ لاف زن ـ
بی شرم تر خدای همه شاعران بدان!

لیکن
من
(این حرام، این ظلم زاده، عمر به ظلمت نهاده،
این برده از سیاهی و غم، نام)

بر پای تو
ـ فریب ـ
بی هیچ ادعا
زنجیر می نهم!

فرمان به پاره کردن این طومار می دهم!

گوری ز شعر خویش
کندن خواهم
وین مسخره خدا را
با
 سر
درون آن
فکندن خواهم
و
ریخت خواهمش
 به
سر
خاکستر سیاه فراموشی

بگذار
شعر ما و تو
باشد
تصویر کار چهرة پایان پذیرها:

تصویر کار سرخی لب های دختران
تصویر کار سرخی زخم برادران!

و
 نیز شعر من
یک بار
لااقل
تصویر کار واقعی چهرة شما
دلقکان
دریوزگان
شاعران!

این بند آخر هجویه احمد شاملو ست.
 
این فرمی از چاقوکشی هنرمندان طویله عه «هورا» و عا «شورا» ست.
 
حمیدی شیرازی 
به عنوان عضو طبقه حاکمه
نظراتش را راجع به شعر نو و سنتی 
خواه علمی و خواه خرافی
مثل بچه آدم بر زبان رانده بود.
 
شاملو به مثابه عضو دیگر همان طبقه حاکمه
به عوض هماندیشی با همنوع
به عوض نقد نظرات او
سنگر قلابی می کند و پرچم قلابی برمی افرازد.
 
بهتر است که این بند شعر شاملو را هم تجزیه و تحلیل کنیم:
 
۲
 بگذار،
عشق
ـ این سان ـ
مردار وار در دل تابوت شعر تو
ـ تقلید کار دلقک، قاآنی ـ
گندد.
 
شاملو
حمیدی شیرازی را مقلد قاآنی می داند و قاآنی را دلقک قلمداد می کند.
 
در قاموس شاملو
وجه مشترک حمیدی شیرازی با قاآنی
مرگ عشق در تابوت شعر آندو ست.
 
شاملو
دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک تابوت شعر و عشق بسط و تعمیم می دهد.
 
  شعر حمیدی و قاآنی
در قاموس شاملو
تابوت لاشه عشق  است.
 
این تحقیر حمیدی و قاآنی
ضمنا
به معنی تجلیل خویشتن خویش توسط احمد شاملو ست.
 
این بدان معنی است که عشق شاملو
عشق زنده و شاد و شادابی است.
 
این تفاوت در بندهای بعدی شعر از صراحت خواهد گذشت.
 
ما از قاآنی چیزی نخوانده ایم تا به صحت و سقم ادعای شاملو پی ببریم.
 
۳
هنوز
و
باز
خود را
تو
ـ لاف زن ـ
بی شرم تر خدای همه شاعران بدان!
 
انتقاد شاملو از شیرازی
در این بند شعر
این است که شیرازی شاعر لاف زنی است.
 
مثلا
خود را خدای شعرا می داند.
 
حمیدی شیرازی واقعا هم در پایان هماندیشی اش با نیما
در سنت همه شعرای قرون وسطی
در ابیات واپسین
دست به خودستایی زده است.
 
حالا شاملو این بیچاره را مسمارکوب صخره ها ساخته است و تف باران می کند.
 
انگار
خود شاملو
کمترین میانه ای با خودستایی و خودبزرگ بینی ندارد.
 
شاملو 
سیری است که به پیاز طعنه می زند.
 
خود را شرف کیهان نام دادن کجا و اشاره به تسلط خود به فوت و فن و ظرافت های شعر کجا.
 
۴
 
لیکن
من
(این حرام، این ظلم زاده، عمر به ظلمت نهاده،
این برده از سیاهی و غم، نام)

بر پای تو
ـ فریب ـ
بی هیچ ادعا
زنجیر می نهم!

فرمان به پاره کردن این طومار می دهم!

گوری ز شعر خویش
کندن خواهم
وین مسخره خدا را
با
 سر
درون آن
فکندن خواهم
و
ریخت خواهمش
 به
سر
خاکستر سیاه فراموشی
 
شاملو
خود
را
حرام و ظلم زاده و عمر به ظلمت نهاده و از ظلمت و غم نام برده
 قلمداد می کند.
 
معلوم نیست که من ـ زور شاملو از این جفنگمفهوم های انتزاعی بی در و پیکر چیست.
 
پزشک خصوصی شاملو
  معنی بعضی از مفاهیم این چنینی را از او می پرسد.
 
شاملو
ولی 
خودش هم معنی آنها را نمی داند و توصیه می کند که زنگ بزند و از پاشایی بپرسد.
 
پاشایی 
شیادی است که اشعار شاملو را «تحلیل» کرده است
و
شاملو کیف خر کرده است. 
 
اگر بخت یار باشد می توان تحلیل های پاشایی را مورد تأمل قرار داد.
 
۵
لیکن
من
(این حرام، این ظلم زاده، عمر به ظلمت نهاده،
این برده از سیاهی و غم، نام)

بر پای تو
ـ فریب ـ
بی هیچ ادعا
زنجیر می نهم!

فرمان به پاره کردن این طومار می دهم!

گوری ز شعر خویش
کندن خواهم
وین مسخره خدا را
با
 سر
درون آن
فکندن خواهم
و
ریخت خواهمش
 به
سر
خاکستر سیاه فراموشی
 
ضد حرام و ظلم زاده و عمر به ظلمت نهاده و از ظلمت و غم نام برده،
می شود،
 فریب.
 
یعنی 
ضد احمد شاملو می شود
  حمیدی شیرازی که مقلد قاآنی دلقک است.
 
این هنوز چیزی نیست.
 
چیز این است که احمد شاملوی حرام و ظلم زاده
بر پای فریب
زنجیر می نهد.
 
می توان گفت که شاملو
حمیدی شیرازی را تجسم فریب می داند.
 
حمیدی شیرازی بدین طریق
فریبی است که جسمیت یافته است.
 
شاملو
اما به زنجیر قناعت نمی ورزد:
 
الف
فرمان به پاره کردن این طومار می دهم!
شاملو فرمان پاره کردن طومار شعر حمیدی مقلد قاآنی دلقک را صادر می کند.
 
ب
گوری ز شعر خویش
کندن خواهم
وین مسخره خدا را
با
 سر
درون آن
فکندن خواهم
و
ریخت خواهمش
 به
سر
خاکستر سیاه فراموشی
 
شاملو
از شعر خویش
گوری می کند و حمیدی شاعر را به مثابه خدای شعرا،
با کله در گور می افکند و بر سرش خاکستر سیاه فراموشی می ریزد.
 
خدا را شکر که بر سرتاپایش ادرار نمی کند.
 
۶
بگذار
شعر ما و تو
باشد
تصویر کار چهرة پایان پذیرها:

تصویر کار سرخی لب های دختران
تصویر کار سرخی زخم برادران!
 
شاملو در این بند هجویه
به مقایسه شعر حمیدی شیرازی با شعر خود و شعرای امثال خود می پردازد:
 
این فرمی از فروتنی فرمال و دروغین شاملو ست.
 
رنجش اصلی شاملو از حمیدی شیرازی
نه
به دلیل مخالفت او با شعر نو
بلکه
به دلیل خودستایی حمیدی شیرازی در عرصه شعر است.
 
شاملو چشم دیدن هیچ حریفی را ندارد.
 
وقتی هم که زورش به کسی از جنس فروغ فیلسوف نمی رسد،
ایرادات بندتنبانی می گیرد و ادعا می کند 
که
 فروغ فرخزاد بدبو بوده است و از صد فرسنگی اش حتی نمی شد، رد شد.
 
 ۷
بگذار
شعر ما و تو
باشد
تصویرکار چهرة پایان پذیرها:

تصویرکار سرخی لب های دختران
تصویرکار سرخی زخم برادران!
 
فونکسیون مشترک شعر شاملو و شیرازی
در قاموس شاملو
تصویر صورت چیزهای فانی است.
 
با این تفاوت که شعر شیرازی تصویرگر سرخی لب های دختران است
 و 
شعر شاملو تصویرگر زخم برادران.

فونکسیون شعر
در هر صورت
صورت نگاری است.

شعر
در قاموس شاملو
کاری به محتوای چیزها ندارد.

فکر و ذکر و هم و غم شعر
تصویر ظواهر و صور چیزها ست.

 ۸
و
 نیز شعر من
یک بار
لااقل
تصویرکار واقعی چهرة شما
دلقکان
دریوزگان
شاعران!

شعر شاملو
حداقل یک بار
به تصویر چهره دلقک ها و دریوزگان و شاعرانی از قبیل حمیدی شیرازی اختصاص می یابد 
و
از تصویر زخم برادران استثنائا صرفنظر می کند.

هنر نزد عیرانیان است و بس.

پایان.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر