۱۳۹۷ خرداد ۱۶, چهارشنبه

تجاوز و تخریب به عوض تعلیم و تربیت (۵)

 
تأملی
 از 
میم حجری 
 
 
برخورد فاشیسم و فوندامنتالیسم 
به
 دیالک تیک اوتوریته
 
فاشیسم
اوتوریته ناتورال و راسیونال (طبیعی و عقلی) 
را 
بی رحمانه تحقیر، تخریب، نفی و حذف می کند 
و 
با 
اوتوریته ضد طبیعی، ضد اجتماعی و ضد عقلی (پیشوا) جایگزین می سازد.
 
تحت سیطره فاشیسم  و نازیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم)
کودکان 
از خانواده ها کنده می شوند و در مراکز «اهلی سازی»، از نو «تربیت» و در حقیقت مسخ و تخریب می شوند
 
در نتیجه
دیالک تیک اوتوریته
به صورت دوئالیسم اوتوریته در می آید.
 
پیشوا
به عنوان خدا
پرستیده می شود.
 
روح و روان کودکان
به بی نیازی از مهر مادری و پدری سوق داده می شود
 و 
با عشق به پیشوا پر می شود.
 
پیشوا هیئت منجی موعود به خود می گیرد که در پی پیریزی بهشت برین بر پهنه زمین (رایش هزارساله)
 است.
 
کودکان و نوجوانان
ضمنا 
مهره واره «تربیت» می شوند
و
عملا
فردیت زدایی، شعور زدایی، هویت فردی زدایی و شخصیت زدایی می شوند.

یعنی
به صورت عروسک کوکی در می آیند.

عروسکی که تک تک بندهای اعضای آن
در دست پیشوا ست.

انسان 
بدین طریق و با این ترفند
به عهد بربریت برمی گردد و جامعه بربریزه می شود.

فرمان و فتوای پیشوا 
حکم فرمان خدا را کسب می کند و فاجعه آغاز می شود.

قساوت و بی رحمی عمیقی در این تخریب دیالک تیک اوتوریته نهفته است.

هیتلر و باند خونخوارش 
در آخرین روزهای حیات نکبت بار خود
همین کودکان مسخ گشته
( هویت زدایی، فردیت زدایی، شعور زدایی و شخصیت زدایی شده)
را
مسلح می کند و به مقابله با ارتش سرخ گسیل می دارد.
 
۲
در سامان ایران بی سامان
همین کردوکار فاشیسم 
را  
جریانات مذهبی (پان اسلامیسم، مجاهدیسم، خمینیسم، فدائیسم، فوندامنتالیسم) و ضد مذهبی (چپنما، کمونیسم قلابی و توخالی)
تکرار می کنند.

دیالک تیک اوتوریته
در زباله های صمد بهرنگی و احمد شاملو و غیره
در سنت فاشیسم
به صورت دوئالیسم اوتوریته درآورده می شود.

دره عمیقی میان مادر و بویژه پدر و کودک حفر می شود.

اوتوریته طبیعی (مادر و پدر)
زیر ضربات فاشیستی بی اعتبار می گردد.

کودک
 از 
بهترین حامیان خود
یعنی 
از
 مادر و پدر خود
کنده می شود.

روانشناسی کودک 
تحت تأثیر زباله های کودک فریب صمد بهرنگی و لاشخورهای مشابه
چنان تخریب می شود 
که 
او
مرگ مادر و پدر
را
چه بسا
آرزو می کند.

مراجعه کنید
 به
 تحلیل قصه اولدوز و کلاغ ها
تحت عنوان سیری در جهان بینی صمد بهرنگی
شازده کوچولو
و
غیره
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۳
صمد بهرنگی و آوانتوریسم (ماجراجویی) چپ و راست
جای خالی مادر و پدر
را
با 
پیشوای شهیدو یا غایب از نظر
پر می کنند.

با
جزنی و پویان و مسعود و مهدی و موسی و غیره.

سؤال این است که چرا فاشیسم وطنی
پیشوای مرده و غایب را به پیشوای زنده و حی و حاضر 
ترجیح می دهد؟

سازمان مجاهدین جولیانی
اگرچه رهبری به نام مریم مقدس دارد،
ولی 
به تجلیل غلو آمیز از مسعود رجوی که غیبت کبری کرده، می پردازد.

اجامر
امام غایب و در واقع، مرده خود 
را
از فرط خریت و خردستیزی
نابغه کاینات جا می زنند.

اینجا
احتمالا
سوء استفاده پسیکولوژیکی صورت می گیرد:
از سنت مرده پرستی و انتظار ظهور منجی موعود
بهره برگرفته می شود.

چون
زنده خرفت و خر و بی شعور و بی شخصیت 
فاقد جاذبه است و چنگی به دل نمی زند.

این سنت مرده پرستی
در مورد سطل ننه ات طلبیسم هم 
به همین دلیل
معتبر است.

رضا شاه و محمد رضا شاه
ایدئالیزه می شوند و نه شهبانو و شازده حی و حاضر.

چه بسا
کوروش کبیر ایدئالیزه می شود.

یعنی نوعی فوندامنتالیسم احیا و مد می شود.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر