میم نون
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری
حافظ
( 727ـ 792)
ز
پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای
خاک در دوست پادشاه من است
·
معنی تحت اللفظی:
·
دیگر اعتنائی به پادشاه و گدا
ندارم.
·
برای اینکه گدای خاک در دوست را به
عنوان پادشاه خویش دارم.
1
ز
پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای
خاک در دوست پادشاه من است
·
حافظ بسان شاگرد مطیع سعدی، دیالک
تیک دراویش و سلاطین سعدی را به شکل دوئالیسم گدا و پادشاه بسط و تعمیم می دهد و
ضمنا خود را بی اعتنا به هر دو جا می زند تا همان دوئالیسم منفور را دو باره به شکل
دوئالیسم گدای خاک دوست و پادشاه من احیا و ایدئالیزه کند.
2
ز
پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای
خاک در دوست پادشاه من است
·
خواننده و شنونده اشعار حافظ تا به
خود آید، سم ایده ئولوژیکی ـ فئودالی خواجه کار خود را کرده است:
·
در ضمیر او گدائی به مقامی بر تر
از پادشاهی (سلطنت) ارتقا یافته است.
·
سرو مورد نظر سعدی در هیئت گدای
خاک در دوست، سرو تر از سرو خاندان سلطنتی شده است.
·
آزادتر از آزادگان سربلند تاریخ
شده است.
·
حافظ شیرازی محتوای این بیت را
احتمالا از فخر الدین همدانی و یا عراقی دارد که در فخر به گدائی معروف آفاق است:
3
شیخ فخرالّدین همدانی و
یا عراقی
(۶۱۰ ـ ۶۸۸ ه. ق.)
شاعر،
عارف
همه
شب بر آستانـــــــت، شده کار من گدایی
به
خدا که ایــــــــــن گدایی، ندهم به پادشاهی
·
معنی تحت اللفظی:
·
کسب و کار هر شبه من شده گدائی در آستان
درت.
·
سوگند به خدای کذائی که من این
گدائی را با پادشاهی (سلطنت) معاوضه نمی کنم.
·
حالا نظری به بیت خواجه می
اندازیم:
ز
پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای
خاک در دوست پادشاه من است
·
هم عراقی به تجلیل از گدائی می
پردازد و هم شیرازی.
·
عراقی یکی از عرفا ست و حتی از سران
عرفان است.
·
یعنی در سنگر طبقاتی ضد فئودالی است.
·
در حالیکه خواجه از فرق سر تا نوک
پا فئودال، فئودالی و ضمنا ضد عرفانی است.
·
این دیگر نور علی نور است.
·
یعنی در کشور عه «هورا»، همه از دم،
البته هر کس از ظن طبقاتی خویش، به تجلیل گدا و گدائی می پردازد و مقام گدا را
برتر از مقام سلاطین و خوانین جا می زند.
·
به همین دلیل است که آحاد ملت همه
از دم گداصفت شده اند.
·
فخر الدین عراقی و ضمنا همدانی حتی
پا فراتر می نهد:
4
همه
شب نهاده ام سر
ـ چو سگان ـ
بر
آستانت
به امید استخوانی که مرا رسد ز خوانت
به امید استخوانی که مرا رسد ز خوانت
·
معنی تحت اللفظی:
·
به امید اینکه استخوانی از سفره ات،
به من اندازی، همه شب بسان سگان سر بر استان درت نهاده ام.
·
این به چه معنی است؟
5
همه
شب نهاده ام سر
ـ چو سگان ـ
بر
آستانت
به امید استخوانی که مرا رسد ز خوانت
به امید استخوانی که مرا رسد ز خوانت
·
حریفی که اشعار عراقی همدانی را
منتشر کرده، زیر آنها نوشته:
هرکی
دلش
برای
جمکران تنگ شده
لایک
کنه و یه چیز بنویسه...
·
به نظر جمارانیان و جمکرانیان،
عراقی از شیعیان همدان عراق بوده است و مخاطبش در این اشعار، امام زمان بوده است.
·
حالا تو بیا دلیل بیاور که آیین تشیع
حتی در زمان سعدی و حافظ وجود نداشته، چه رسد به 100 سال قبل از آن در زمان همدانی
عراقی.
·
ما ولی دل مان برای جمکران خیلی
تنگ شده و به همین دلیل آن را لایک می کنیم تا زیرش چیزی بنویسیم:
·
فخر الدین همدانی عراقی بهترین کاندیدا برای مریم
است:
مریم
وجه مشترک همه اين حيوانات،
مفيد بودن و اهلي شدن آنها توسط بشر است.
·
عراقی اگرچه نه مفید، بلکه مضر
است، ولی اهلی تر از اهلی های جهان است.
·
اسم این حیوان را اصولا باید فخر
الدین اهلی همدانی عراقی گذاشت.
·
چون به اعتراف خودش، کمترین فرقی
با اهلی ترین حیوانات یعنی سگ ندارد.
6
همه
شب نهاده ام سر
ـ چو سگان ـ
بر
آستانت
به امید استخوانی که مرا رسد ز خوانت
به امید استخوانی که مرا رسد ز خوانت
·
این حیوان اهلی از اهالی همدان
عراق اما ماهیتا سگ ستیز است.
·
چون در این بیت شعر او، سگ به
مثابه حقیر ترین و خوار ترین حیوانات تلقی می شود.
·
یعنی تحقیر می شود و نه تجلیل.
·
شاید بتوان گفت، فخر
الدین اهلی همدانی عراقی سگی گدائی استثنائی
است:
·
گدائی است که تیپا می خورد، دشنام
می شنود و تحقیر می شود.
·
تشبیه خویش با سگ به معنی خودستیزی
و خود خوارسازی عرفانی است.
·
در مکتب خردستیز عرفان، دیالک تیک
خاصی در تب و تاب است:
·
دیالک تیک خودستیزی و خدا پرستی.
·
دلیل رواج این دیالک تیک این است
که در فلسفه حضرات، خدا شیفته موجودات علیل و ذلیل و حقیر و خرد و خوار است و
متنفر از موجودات خود اندیش و خردمند و خود مختار و سربلند و سرافراز.
·
به همین دلیل دوستداران خدا برای
جلب توجه او، خود را به درجه حقیرترین حیوانات، یعنی سگان تنزل می دهند.
7
همه
شب نهاده ام سر
ـ چو سگان ـ
بر
آستانت
به امید استخوانی که مرا رسد ز خوانت
به امید استخوانی که مرا رسد ز خوانت
·
سعدی در گلستان حکایتی در این
زمینه دارد که خیلی خواندنی و خندیدنی است:
·
عارفی در حواشی روستائی دیری داشته
تا با معبود خود راز و نیاز کند.
·
شبی، دهاتی ها از شنیدن پارس هراس
انگیز سگان از خواب می پرند و می بینند که در دیر عارف ولوله برپا ست.
·
خیال می کنند که سگان وحشی، عارف اهلی
را لت و پار می کنند و نوش جان می کنند.
·
دهاتی ها با چوب و چماق به دیر
عارف می ریزند تا نجاتش دهند.
·
متوجه می شوند که خود عارف سگ شده
است و از فرط پارس رشته های حنجره اش را پاره پوره می کند.
·
دلیل می پرسند.
·
می گوید:
·
دیدم خدا از موجودات حقیر و خرد و
خوار (مریم) خوشش می آید، با خود گفتم حقیر تر زا سگ کیست.
·
پس سگ شدم تا از من هم خوشش بیاید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر