زهری از زبان زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
محمد زهری
بسیار چیزها را ندیده می گیرم، اما همه چیز را می بینم.
من در درونم می جوشم.
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟
بسیار چیزها را ندیده می گیرم، اما همه چیز را می بینم.
من در درونم می جوشم.
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟
از این بند از مصاحبه می توان دریافت که حریف مصاحبه گر، محمد زهری را به هر دلیلی کنسرواتیو (محافظه کار، ضد انقلابی) تصور می کند.
سؤال ولی این است که به چه دلیل می توان رزمجوی پارسائی از جنس محمد زهری را و سراینده شعر ماندگاری از جنس «به فردا» را کنسرواتیو تصور و تصویر کرد؟
سؤال ولی این است که به چه دلیل می توان رزمجوی پارسائی از جنس محمد زهری را و سراینده شعر ماندگاری از جنس «به فردا» را کنسرواتیو تصور و تصویر کرد؟
۱
یکی از افراد زندان کشیده در زمان شاه می گفت:
شعر شاملو به خون سرشته است، ولی زندگی خودش به قول خودش فجیع است.
او فکر می کرد که شعر شاملو، شعر انقلابی است و نه فاشیستی و تا مغز استخوان، ارتجاعی.
او ولی از سیاوش کسرائی و شعر انقلابی او چندان خبر نداشت، چه رسد به محمد زهری و شعر سرشته به شعور متعالی اش.
شعر شاملو به خون سرشته است، ولی زندگی خودش به قول خودش فجیع است.
او فکر می کرد که شعر شاملو، شعر انقلابی است و نه فاشیستی و تا مغز استخوان، ارتجاعی.
او ولی از سیاوش کسرائی و شعر انقلابی او چندان خبر نداشت، چه رسد به محمد زهری و شعر سرشته به شعور متعالی اش.
۲
سمبل کنسرواتیسم
حریف مصاحبه گر هم ظاهرا معیار انقلابی بودن را هارت و پورت فاشیستی ـ فوندامنتالیستی ـ آوانتوریستی تصور می کرد و چون در شعر محمد زهری از هارت و پورت و فاشیسم و فوندامنتالیسم و آوانتوریسم اثری نمی یافت، انقلابی ترین شاعر کشور خود را کنسرواتیو قلمداد می کرد.
خر که حتما نباید دراز گوش باشد و پالان بر دوش.
خر که حتما نباید عرعر کند.
خر می تواند حتی خواندن و نوشتن بلد باشد و ضمنا قلم بدست باشد.
خر که حتما نباید عرعر کند.
خر می تواند حتی خواندن و نوشتن بلد باشد و ضمنا قلم بدست باشد.
۳
بسیار چیزها را ندیده می گیرم، اما همه چیز را می بینم.
من در درونم می جوشم.
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟
بسیار چیزها را ندیده می گیرم، اما همه چیز را می بینم.
من در درونم می جوشم.
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟
این واکنش حکیم توده ها ست:
او همه چیز را می بیند، ولی چه کند که «قلم به دست دشمن است»، جامعه وارونه است و او چه بسا چاره ای جز نادیده گرفتن بسیار چیزها ندارد.
نتیجه این دیدن همه چیز و نادیده گرفتن بسیار چیز ها چیست؟
۴
بسیار چیزها را ندیده می گیرم، اما همه چیز را می بینم.
من در درونم می جوشم.
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟
من در درونم می جوشم.
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟
نتیجه دیدن همه چیز و ندیده گرفتن بسیار چیز ها همین است که شاعر تبیین می دارد:
جوشیدن در درون خویش.
خودخوری مدام.
سوختن بی شعله و بی دود روح در اندرون قفس اندام خویش.
به عبارت دیگر، غورت دادن مستمر بغض غلیظ سرشته به خشم و اشک و و آه و اندوه.
مرگ زود رس.
مرگ فاجعه امیز زود رس.
جوشیدن در درون خویش.
خودخوری مدام.
سوختن بی شعله و بی دود روح در اندرون قفس اندام خویش.
به عبارت دیگر، غورت دادن مستمر بغض غلیظ سرشته به خشم و اشک و و آه و اندوه.
مرگ زود رس.
مرگ فاجعه امیز زود رس.
۵
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟
در همین جمله بظاهر سؤالی ساده ی محمد زهری، تند بادی از طعنه در وزش خشماگین است.
محافظه کاری را با صد من سریش هم نمی توان به شاعر انقلابی توده چسباند.
چنین کاری حماقت محض است، اگر خیانت محض نباشد.
۶
ولی چنین کاری افشاگر جهان بینی حریف مصاحبه گر نیز است.
چون فقط آدم واره های ظاهر پرست کوته بین (فرمالیست) با توجه به ظواهر چیزها به قضاوت می پردازند و حکم محکومیت فوری صادر می کنند و نه خردگرایان ژرفکاو حقیقت طلب.
محمد زهری
نسل تازه حرف تازه دارد.
در جستجوی قالب های تازه و زبان تازه است.
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
نه مصراع های آنها - که گاه سخت درخشان است - معنی روشنی را تلقین می کند
و نه مجموعا شعرشان حالتی را در انسان بر می انگیزد.
نسل تازه حرف تازه دارد.
در جستجوی قالب های تازه و زبان تازه است.
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
نه مصراع های آنها - که گاه سخت درخشان است - معنی روشنی را تلقین می کند
و نه مجموعا شعرشان حالتی را در انسان بر می انگیزد.
نقد رئالیستی به همین می گویند:
۱
نسل تازه حرف تازه دارد.
نسل تازه حرف تازه دارد.
نسل تازه، طبیعتا و غریزتا در پی نفی دیالک تیکی نسل کهنه است.
یعنی جنبه ها و جوانب مثبت و بالنده ی نسل کهنه را از آن خود می کند و چه بسا حتی توسعه می دهد و جنبه ها و جوانب منفی، میرنده و مزاحم کهنه را نقد و حذف می کند.
از چه طریق؟
۲
در جستجوی قالب های تازه و زبان تازه است.
در جستجوی قالب های تازه و زبان تازه است.
از طریق جست و جوی قالب های تازه و زبان تازه.
محمد زهری در این جمله عملا دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک قالب و زبان و اندیشه و سخن بسط و تعمیم می دهد.
برای هر محتوا (سخن، اندیشه) خواه و ناخواه باید به جستجوی فرم (قالب، زبان) پرداخت.
در این دیالک تیک دیرآشنا که سعدی در صدها فرم آن را بسط و تعمیم داده، نقش تعیین کننده از آن محتوا (سخن) است.
این محتوا ست که متناسب با کمیت و کیفیت خود برای خود فرم برمی گزیند:
بدین طریق فرم های مثلا هنری متفاوت و متنوعی تشکیل می شود:
از شعر تا حکایت
از ترانه تا تندیس
از نوحه تا سمفونی
۳
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
انتقاد محمد زهری قبل از هر چیز از فرم سخن است:
از محدودیت زبان شعرای جوان.
از شخصی و خاص و محدود بودن زبان.
آن سان که فهم ربان شاعر جوان فقط از عهده شخص او و یا تعداد انگشت شماری از امثال و همگنان او برمی آید.
این اما به چه معنی است؟
۴
اما این زبان تازه ، زبان محدودی است که حوزه ی عملش وسیع نیست
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
و آن را جز خود (شاعر) و عده ی معدودی در نمی یابند.
این پدیده را می توان اریستوکراتیزاسیون (اشرافی ـ اعیانی کردن) فرم تبیین نظر و اندیشه محسوب داشت.
اریستوکراتیزاسیون (اشرافی ـ اعیانی کردن) زبان یکی از فرم های فرمالیسم است.
۵
آنچه محمد زهری در این مصاحبه در نهایت اختصار و خونسردی به چالش می کشد، فقط شامل حال شعر و شعرای جوان نمی شود.
ما با این پدیده ارتجاعی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی در عرصه نثر نیز سر و کار داشته ایم و کماکان داریم.
۶
این پدیده از سوئی علل معرفتی، نظری و فلسفی دارد و از سوی دیگر علل عینی و طبقاتی:
الف
فرمالیسم اولا به نیت پنهان کردن خالی بودن کله و چنته از اندیشه به خدمت گرفته می شود.
در فرمالیسم فرم عمده می شود تا مصرف کننده ی آثار فکری و فلسفی و مذهبی و هنری گیج و سردرگم شود و زباله ی بلحاظ فرم زیبا را بسان کاسه زهری سر کشد و مسموم شود.
محتوای سخن در فرمالیسم تا حد هیچ تنزل می یابد، همه چیز بطرز سوبژکتیو (دلبخواهی، مصلحت طلبانه) استه تیزه می شود (در البسه شیک و شیوا و زیبا و دلنشین، فصیح و بلیغ به خورد خواننده و شنونده داده می شود)، چه بسا سؤال به جای جواب جا زده می شود و و عوامفریبی تکمیل می گردد.
آثار و یا اشعار جلال آل احمد، احمد شاملو، شریعتی، فدائیان خلق، مجاهدین خلق، مجاهدین میملام و غیره نمونه های بارز در زمینه اریستوکراتیزاسیون زبان بوده اند.
آنها همه از دم، فرمالیسم را به اوج می رسانند تا بی بضاعتی فکری و فلسفی خود را سرپوش نهند.
آنها همه از دم، فرمالیسم را به اوج می رسانند تا بی بضاعتی فکری و فلسفی خود را سرپوش نهند.
این شیوه تبیین را می توان فرمی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) محسوب داشت که شوپنهاور و نیچه از مؤسسین آن بوده اند.
زبان آندو نیز از اشرافی ـ اعیانی است.
شعر و نثر شعرا و علمای حزب توده آغازین، از لاهوتی و افراشته تا سیاوش کسراپی و محمد زهری و غیره، از سر تا پا توده ای بوده اند.
در حالیکه شعر و نثر شعرا و «علمای» حزب توده واپسین، از نوید و به سوی حزب و نامه «مردم» عمدتا اشرافی ـ اعیانی اند.
در حالیکه شعر و نثر شعرا و «علمای» حزب توده واپسین، از نوید و به سوی حزب و نامه «مردم» عمدتا اشرافی ـ اعیانی اند.
ب
فرمالیسم ضمنا در همه فرم های آن مثلا در فرم اریستوکراتیزاسیون زبان، علل و دلایل سر و مر و گنده طبقاتی و عینی دارد.
داشتن تعلقات طبقاتی به طیف متشکل از طبقات اجتماعی واپسین (برده داری، فئودالی و بورژوازی واپسین) حاوی و حامل عینی و خودپوی (اوتوماتیکی) خردستیزی در همه فرم های آن است.
محتوای طبقاتی فرمالیسم مثلا زبان اشرافی ـ اعیانی بسان دیگر فرم های خردستیزی را وابستگی به طیف متشکل از طبقات اجتماعی واپسین تشکیل می دهد.
ادامه دارد.
بچروی اشعار لاهوتیوافراشتهوزهری وکسراییرا تودهای میدانید واشعارونثر سایرین رااعیانی اشزافی چه باعث این تغیرات شده لاهوتی بیاد دارم اشعارش بوسیله برادرش که عمو خوانده ما بودبما میرسید اشعارشدرقطعکتابچه کوچکی بود ودرباره بیداری کارگرا ن سروده میشدوتفاوتش با اشعار زنده یاد کسرایی ویا زهری کاملا متفاوت بودچطور آیاتدریجا وباجهشی بطرف اعیانی شدن رفتند؟
پاسخحذفاشعار سیاوش و زهری توده ای اند. اشعار شعرای دیگر از قبیل شاملو و غیره اشرافی اند که علت طبقاتی دارد..
پاسخحذف