فروغ فرخزاد
(۸ دی، ۱۳۱۳ ـ ۲۴
بهمن، ۱۳۴۵)
چشم به راه
· آرزویی است مرا در دل
· که روان سوزد و جان کاهد
· هر دم آن مرد هوسران را
· با غم و اشک و فغان خواهد
· به خدا در دل و جانم نیست
· هیچ جز حسرت دیدارش
· سوختم از غم و کی باشد
· غم من مایه آزارش؟
· شب در اعماق سیاهی ها
· مه چو در هاله ی راز آید
· نگران، دیده به ره دارم
· شاید آن گمشده باز آید
· سایه ای تا که به در افتد
· من هراسان بدوم بر در
· چون شتابان گذرد سایه
· خیره گردم به در دیگر
· همه شب در دل این بستر
· جانم آن گمشده را جوید
· ز اینهمه کوشش بی حاصل
· عقل سرگشته به من گوید:
·
· «زن بدبخت دل افسرده
· ببر از یاد دمی او را
· این خطا بود که ره دادی
· به دل آن عاشق بد خو را
· آن کسی را که تو می جویی
· کی خیال تو به سر دارد؟
· بس کن این ناله و زاری را
· بس کن، او یار دگر دارد.»
· لیکن این قصه که می گوید
· کی به نرمی، رودم در گوش
· نشود هیچ ز افسونش
· آتش حسرت من خاموش
· می روم تا که عیان سازم
· راز این خواهش سوزان را
· نتوانم که برم از یاد
· هرگز آن مرد هوسران را
· شمع، ای شمع چه می خندی؟
· به شب تیره ی خاموشم
· به خدا مردم از این حسرت
· که چرا نیست در آغوشم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر