محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دور ليلاج بهار است.
(دنیای سخن ۶۳، بهمن و اسفند ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دور ليلاج بهار است.
(دنیای سخن ۶۳، بهمن و اسفند ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
«تا مرد، سخن نگفته باشد،
عیب و هنرش نهفته باشد.»
عیب و هنرش نهفته باشد.»
به عبارت دیگر، سخن هر کس، آئینه شخصیت و خصوصیات مثبت و منفی او ست.
۱
به هیچ طریقی و با هیچ ترفندی نمی توان به شیخ شیراز حق نداد.
۲
درست به دلیل آدمیت آدم، سخن چه بسا دام فریبی و چاه عمیقی است و نه آئینه ماهیت و ذات و باطن نما.
آدم می تواند عوام الناس که سهل است، علامگان را حتی گول بزند.
مثلا می تواند، تا مغز استخوان ضد خلقی و ضد توده زحمت باشد و علیرغم آن، پرچم سرخ تر از خون برافرازد و جملات انتزاعی از کلاسیک های پرولتاریا نشخوار کند و یا حتی پیشاپیش همگنان خویش سینه به رگبار دشمن سپارد.
۳
دیری است که در زادگاه شیخ شیراز تعداد عوامفریبان چه بسا بیشتر از عوام الناس شده است و کار به جائی کشیده که حضرات یا همدیگر را گول می زنند و یا اگر کم بیاورند، دست به خودفریبی می زنند.
آن سان که امر گاهی به خودشان هم مشتبه می شود.
۴
در هر حال، با مجهزترین میکروسکوپ ها نیز به دشواری می توان از عهده ی تمیز خیر از شر، دوست از دشمن بر آمد.
محمد زهری
روستازده ام، نه روستایی زاده
روستازده ام، نه روستایی زاده
در این جمله آغازین محمد زهری، یا اشتباه تایپی رخ داده و یا منظور شاعر واقعا همین بوده است:
الف
شاعر خود را نه روستائی زاده، بلکه روستا زاده معرفی می کند.
ب
شاعر خود را نه روستائی زاده، بلکه روستا زده معرفی می کند.
ما بهتر است که هر دو مورد را مورد تأمل قرار دهیم.
۱
روستازده ام، نه روستایی زاده
اگر اشتباه تایپی باشد، که احتمالش خیلی کم است، این جمله اولا به معنی مرزبندی جغرافیائی خویشتن با روستائیان خواهد بود.
چون ضد روستائی، شهری است.
دیالک تیک شهر و ده.
ثانیا ضمن تأکید بر روستا زادگی، به معنی مرزبندی طبقاتی خویش با رعایا خواهد بود.
۲
روستازده ام، نه روستایی زاده
شق دوم به معنی مرزبندی طبقاتی صریحتر با رعایا خواهد بود:
بدان معنی خواهد بود که پدر شاعر از اشرافیت فئودال بوده است و نه از رعایا.
یعنی مالک روستا بوده است و روستایش را غصب و تصاحب کرده اند.
یعنی سلب مالکیت شده است.
جمله بعدی شاعر نیز حاکی از همین حقیقت امر است:
۳
روستازده ام، نه روستایی زاده
(که نپنداری داعیه نیابتی از سوی ایشان دارم!)
روستازده ام، نه روستایی زاده
(که نپنداری داعیه نیابتی از سوی ایشان دارم!)
شاعر پیشاپیش اعلام می دارد که داعیه نمایندگی رعایا را ندارد.
یعنی رعیت زاده نیست.
یعنی خاستگاه طبقاتی دهقانی ندارد.
۴
این کلام محمد زهری در عین ایجاز و اختصار، هم از صراحت سرشار است، هم از جسارت مدنی و هم از صداقت پرولتری.
شاعر اشراف زاده ای است.
پدر شاعر جزو طبقه حاکمه بوده است که روستایش توسط هیئت حاکمه چپاول شده است.
۵
در همین جمله آغازین شاعر تاریخ معاصر که سهل است، تاریخ جامعه طبقاتی ماقبل سرمایه داری بطور کلی و در مقیاس جهانی ورق می خورد.
یکی از کسب و کارهای هیئت حاکمه برده داری و فئودالی سلب مالکیت از پایگاه طبقاتی خویش بوده است.
سلب مالکیت از طبقه حاکمه برده دار و فئودال بوده است.
یعنی سلب مالکیت از نجبا و اشرافیت بنده دار و فئودال بوده است.
جوانشیر در میراث ارجمند خویش، تحت عنوان «حماسه داد»، از این روند و روال پرده برمی دارد.
مراجعه کنید به سیری در حماسه داد در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۱۰
چندی قبل هالی وود فیلمی تحت عنوان «تودورز» عرضه کرد که گوشه ای از این روند و روال خشن و خونین هراس انگیز را آشکار می سازد.
هیئت حاکمه فئودالی یعنی دربار، املاک و مستغلات و قنوات و باغات اعضای طبقه حاکمه که سهل است، حتی دختران و همسران زیبای آنان را مورد سوء استفاده و تصاحب دلبخواه قرار می دهد.
چه بسا حتی بیرحمانه گردن می زند.
۱۱
رضا شاه نه شاه مادر زاد بوده و نه حتی ارباب فئودال و خان مادر زاد.
ترقی فئودالی او نتیجه غارت بی رحمانه ی املاک و مستغلات و قنوات و باغات بخشی از طبقه حاکمه جامعه بوده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر