تندیس فردگرائی
شین
میم شین
کس
نخارد پشت من،
جز
ناخن انگشت من
ادامه
·
این ضرب المثل یکی از عمیق ترین و رادیکال اندیشیده ترین
ضرب المثل ها ست و همانطور که ذکر شد در فرهنگ ملل دیگر هم وجود دارد.
·
به همین دلیل می توان آن را ضرب المثل نوعی (نوع بشری)
محسوب داشت و نه ملی.
·
اما سؤال این است که چرا و به چه
دلیل این ضرب المثل از این عامیت (عام وارگی) برخوردار شده است؟
·
ضمنا چرا این ضرب المثل در فرهنگ اروپائی
این چنین برجسته شده است؟
1
کس
نخارد پشت من،
جز
ناخن انگشت من
·
ما برای پاسخ به این پرسش، معادل های اروپائی آن را مورد
تأمل و تحلیل قرار می دهیم تا هم این ضرب المثل ضمنا تحلیل شود و هم برداشت ملل
دیگر از آن توضیح داده شود:
2
Every man for himself
هرکس برای
خویشتن است.
·
این یکی از استنباطات انگلیسی از این ضرب المثل است.
·
در این ضرب المثل، دیالک تیک فرد و جامعه و یا فرد و
بشریت به شکل دیالک تیک هر کس و همه کس بسط و تعمیم می یابد و نقش تعیین کننده از
آن فرد (هر کس) اعلام می شود.
·
اما هر کودکی حتی می داند که در دیالک تیک جزء و کل، نقش
تعیین کننده از آن کل است، حتی اگر جزء خیلی هم مؤثر و مفید باشد.
·
قطره کجا و دریا کجا؟
·
ذره کجا و کاینات کجا؟
·
فرد کجا و ملت کجا؟
·
فرد کجا و همبود (اجتماع. از ایرج
اسکندری مترجم کاپیتال مارکس) کجا؟
·
سلول کجا و اندام کجا؟
·
ارگان کجا و ارگانیسم کجا؟
3
هرکس برای خویشتن است.
·
سؤال اکنون این است که این وارونه سازی دیالک تیک جزء و
کل اما به چه دلیل صورت گرفته و ضمنا چرا کسی کمترین اعتراضی نداشته است؟
·
این خاموشی سرشته به شک، بی دلیل نبوده است.
4
هرکس برای خویشتن است.
·
دلیل اول این تمکین سرشته به تردید این است که اگوئیسم در
فرم غریزه حفظ نفس، پدیده ای طبیعی است و شامل حال هر زینده ای از نبات تا جانور و
انسان می شود.
·
نیاکان ما در مورد جانوران آزمایشاتی انجام داده اند و
نتایج حاصله را تئوریزه کرده اند:
·
آزمایش میمون با بچه اش در حمام با
زمین داغ یکی از آنها ست:
·
میمون نخست بچه اش را بغل می کند،
ولی وقتی بر سر راه گزینش میان خویشتن خویش و پاره تن خویش قرار می گیرد، به نفع
خویشتن خویش تصمیم می گیرد.
·
در نتیجه پاره تن خویش را زیر پایش
می گذارد تا خویشتن خویش را نجات دهد.
·
ضرب المثل انگلیسی را در پرتو این آزمایش،
می توان بهتر درک کرد.
5
هرکس برای خویشتن است.
·
در کویر هر از گاهی باران می بارد.
·
قحط آب است.
·
درختان کویر برای حفظ نفس، استراتژی شگفت انگیزی توسعه داده
اند.
·
درخت یک سیستم سیبرنتیکی است.
·
از این رو همان استراتژی میمون را تکرار می کند:
·
درخت برای حفظ نفس به ذخیره آب نیاز
دارند.
·
به همین دلیل از آب رسانی به همه
پاره های تن خود، از
ساقه و برگ و میوه و شاخه و چه بسا حتی تنه خود امتناع می ورزند.
·
در نتیجه در مدت کوتاهی خشک می شوند، تا ریشه تشنگی نکشد
و نمیرد.
·
وقتی اولین قطرات باران پایین می آیند، در طرفة العینی، بیابان، گلستان می شود.
·
درختان بظاهر خشک، دوباره جان می گیرند.
6
هرکس برای خویشتن است.
·
دلیل دیگر این اگوئیسم، طبقاتی است:
·
بورژوازی در این شعار و یا ضرب
المثل، یکی از ستون
های ایده ئولوژیکی خود را تجرید کرده است.
·
فردگرائی را.
·
ایندیویدوئالیسم را.
7
هرکس برای خویشتن است.
·
قضیه از این قرار بوده که طبقه
متوسط (بورژوازی آغازین) در مبارزه بر ضد اشرافیت بنده دار و فئودال فرد را ایدئالیزه
می کند.
·
فرد را در کانون هستی قرار می دهد
تا خدا را از عرصه بدر راند.
·
ریشه اجتماعی هومانیسم (در کانون
هستی قرار گرفتن انسان) همین جا ست:
·
سیاوش کسرائی همین ایده بورژوائی آغازین
را از موضع طبقه کارگر بازتولید می کند و در شعر ژرف شیوائی اعلام می دارد:
انسان، خدای خاک
·
و همه ستارگان را در برابر عظمت انسان به سجده وامی دارد.
8
هلوه تیوس
هرکس برای خویشتن است.
·
بورژوازی آغازین برای مبارزه بر ضد فئودالیسم ریشه مند
کهنسال، مجبور به مبارزه بر ضد ایده ئولوژی آن یعنی مذهب و نتیجتا روحانیت (کلیسا
و کاتولیسیسم) بود.
·
آثار فلاسفه کلاسیک بورژوائی (کانت
و فیشته و هگل و فویرباخ) و فلاسفه بورژوائی ماتریالیست فرانسه در قرن 18 (دیدرو،
هولباخ، لامتری، هلوه تیوس و غیره) مذهب را و همراه با آن خدا را به زیر می کشند و
انسان را در هیئت فرد بورژوائی و یا شهروند به جای آن می نشانند.
·
بدین طریق و ترفند از جزم دیرین «مشیت
الهی» سلب اعتبار می
شود و قضاوت خرد انسانی جای آن را می گیرد.
·
مشیت الهی بوسیله خرد انسانی نفی معین می شود.
·
همه چیز از خدا تا خرما برای کسب حقانیت به محکمه خرد
کشیده می شوند.
9
رعایای رامسر
هرکس برای خویشتن است.
·
علت اجتماعی، اقتصادی، طبقاتی و فرماسیونی این ضرب المثل،
تبدیل رعایا به پرولتاریا ست:
·
هدف طبقه متوسط (بورژوازی آغازین) نفی وابستگی رعایا به اشرافیت فئودال و گسستن
قید و بند فئودالی از دست و پای آنان و تشکیل سپاه کار است.
·
به این دلیل است که فرد بورژوائی در
مقابل رعیت فئودالی ایدئالیزه می شود.
·
مورد تجلیل و تقدیس قرار می گیرد.
·
خدا واره تلقی می شود.
·
این وارونه سازی دیالک تیک خدا و
خلق، این به زیر
کشیدن خدای فئودالی و به اوج رساندن فرد بورژوائی، اما ضمنا به قیمت وارونه سازی دیالک
تیک فرد و جامعه تمام می شود.
10
·
نفی نفی، نفی وارونه سازی بورژوائی اما در پله بعدی توسعه،
یعنی در گذار از کاپیتالیسم به سوسیالیسم صورت می گیرد:
·
وارونه دوباره وارونه می شود تا
روی پای خود قرار گیرد:
·
در دیالک تیک فرد و جامعه، نقش تعیین کننده به عهده جامعه محول می شود:
·
توده مولد و زحمتکش زمام امور را
به دست می گیرد و
برای بدست گرفتن و ضمن بدست گرفتن و پس از بدست گرفتن، جامعه و جهان وارونه را
وارونه می سازد تا وارونگی را برای همیشه از میان بردارد.
·
خلق مولد و زحمتکش بر اریکه قدرت می نشیند و نقش تعیین
کننده ی جامعه در دیالک تیک فرد و جامعه در عمل جامه عمل می پوشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر