تحلیلی
از شین میم شین
کس
نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست
در
رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
کسی یافت نمی شود که شیفته آن گیسوی
دوتا نباشد.
·
کسی هم یافت نمی شود که بر سر راهش
چاهی از بلا حفر نشده باشد.
·
برای درک بیت قبلی، تحلیل تمامی غزل
و یا ابیات معینی از آن کمک بزرگی است.
·
حتی اگر نظر سیاوش کسرائی را بپذیریم
که بنا بر آن، هر بیتی بسان خانه ای در نهایت کمال است.
در
صومعه ی زاهد و در خلوت صوفی
جز
گوشه ابروی تو، محراب دعا نیست
1
·
دلیل ما این است که شاعر نمی تواند
در ضمن سرودن غزلی، بطور عینی و جبری انسجام و پیوندی را در تار و پود غزل جاری نسازد.
·
تولید هر چیز ـ چه مادی و چه معنوی
(فکری، هنری و غیره) ـ در دیالک تیکی از آگاهی
و خودپوئی صورت می گیرد.
·
در همین مفهوم «خودپوئی» همین نکته
نیز تجرید می یابد.
·
هنرمند ـ چه عمله، چه نجار، چه
معمار، چه نقاش، چه شاعر ـ فقط بخشی از مولود خود را آگاهانه تولید می کند، بخش
دیگر آن به او دیکته می شود و چه بسا خود به چند و چون آن واقف نیست.
2
کس
نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست
·
خواجه در همین مصراع اول غزل، به ایدئالیزه
کردن معشوق می پردازد:
·
بزعم خواجه همه شیفته معشوق کذائی و
انتزاعی اند.
·
حالا خواننده باید بنا بر حوایج
خود مفهوم انتزاعی «معشوق» را جامه مشخص و کنکرت بپوشاند.
·
اینکه با دیوان خواجه می توان فال
گرفت به دلیل انتزاعی بودن خارق العاده مفاهیم خواجه است.
·
همین مصراع را هم مداحی می تواند
خطاب به جلادی از قبیل خمینی بگوید و هم حتی ابلهی در جمع امثال خود در رابطه با خویشتن خویش بگوید
و برای اثبات ادعای خود یاد مانده ای را به یاری گیرد:
·
«رفته بودم عندونزی همه می گفتند:
·
فلانی فلانی، تو افتخار مائی!»
3
کس
نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست
·
بزعم خواجه همه از دم عاشق معشوق
انتزاعی و کذائی اند.
·
معشوق کذائی و انتزاعی معجونی است
که دشمن ندارد.
·
یعنی خبر مطلق است.
·
کمال جلال و جبروت است.
·
شفیع روز جزا ست.
·
حافظ با معشوق (تیمور لنگ) حتی عهد
و پیمان می بندد و عهدنامه را مهر و موم می کند تا در روز جزا به همراه داشته باشد
و از نعمت شفاعت معشوق بهره مند گردد.
4
·
سعدی همین جفنگ را بر همه چیزهای
هستی از حشره تا حیوانات تعمیم می دهد:
·
او در یکی از حکایات خود نقل می
کند که حریفی شبانه دیوانه وار از خیمه و خرگاه بدر می زند و وقتی علت جنون حریف
را می پرسد.
·
معلوم می شود که حریف سمفونی حشرات
و زوزه درندگان را به ندبه و زاری آنان در درگاه باری تعالی تفسیر کرده است.
·
همه اجزای هستی «افتاده زلف دو تای
حق اند.»
·
وقتی خری همین خزعبلات را بپذیرد، تعجبی
نخواهد داشت که جلادی را منجی جا بزند و یا به جای آورد.
·
هدف الاهداف همه عوام و عوامفریبان
همه از دم ایراسیونالیزه کردن چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی است.
·
و گرنه چگونه می توان تیمور لنگ،
محمد رضا شاه و یا روح اله خمینی را شفیع روز جزا، خادم ملت ایران و یا منجی ملل آخر
الزمان قلمداد کرد.
5
در
رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟
·
منظور خواجه از این مصراع چیست؟
·
منظور خواجه آیا این است که هر کسی
بالاخره روزی دچار بلا می گردد و یا این است که همه دیر یا زود به دام بلای معشوق می
افتند؟
·
آنچه بیشک در این غزل بطرز ایراسیونالیستی
(خردستیزانه) «استدلال»
و قلدرمابانه «اثبات» می شود، تخریب دیالک تیک استثناء و قاعده است:
·
چون افتادن حتی خری به چاهی نه
قاعده، بلکه اشتثناء است و شیفته جلادی شدن هم به همین سان.
·
خواجه ولی برای تکمیل خردستیزی به
تخریب دیالک تیک عینی نیاز دارد.
·
به همین دلیل مرز استثناء و قاعده
مخدوش می شود تا خردستیزی بر تخت نشیند و فرمان راند.
·
همین نتیجه را هم می توان از بیت
قبلی و هم از مصراع قبلی گرفت:
در
صومعه ی زاهد و در خلوت صوفی
جز
گوشه ابروی تو، محراب دعا نیست
·
چون هم عاشق معشوق کذائی شدن زاهدی
و یا صوفی ئی امری استثنائی است و هم «افتاده آن زلف دوتا شدن کسی.»
کس
نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست
در
رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟
·
خواجه می کوشد اما استثناء را
قاعده جا بزند تا چکمه لیسی و چاپلوسی را به حد اعلی برساند و سنت چکمه لیسی و چاپلوسی
را برای نسل های متوالی مردم به میراث نهد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر