فصل پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
قسمت
هشتم
انتقام از
واقعیت
انتقاد
از فرهنگ به مثابه انتقاد از فلسفه
تکمیل
گسست از تفکر کلاسیک بورژوائی:
فریدریش
نیچه
ادامه
37
·
از نشانه های درهم ریختگی مفهوم «حیات»
نیچه همین بس که مفهوم «حیات» در مقابل چیزهای فکری شناخت به مثابه چیزی غیرفکری جلوه
می کند.
·
ضمن اینکه آن به دوپهلوئی سرشته
است.
·
طولی نمی کشد که چهره چیزهای
بیولوژیکی ـ طبیعی به مثابه ذهنیت (سوبژکتیویته) تجسم می یابند که به سوی عینیت
عرفانی جاری اند.
الف
·
درک نیچه از شناخت حاوی خصلت
بیولوژیکی است.
·
البته آن در مراحل منفرد حیات فلسفی
نیچه با تأکیدات و گره بندی های متفاوت همراه است.
ب
·
به دلیل برسمیت شناسی ساخت
بیولوژیکی ـ طبیعی شناخت در آثار نیچه جوان سر و کله پاره ـ پوره های فکری ماتریالیستی
نیز پیدا می شود که همراه با ایدئالیسم عرفانی ساز او فرومی پاشند.
·
آنچه باقی می ماند فقط بقایای
بیولوژیکی و سراب غلبه بر ایدئالیسم است:
ت
·
نیچه در اوایل سال های 70 در یاد
داشتی می نویسد:
·
«فرم های هوش منشاء مادی دارند و بتدریج
تشکیل شده اند و به احتمال قوی با حقیقت انطباق دارند....
·
استعداد اصلی بنظر من، فرم آئینه وار
انعکاس است.
·
مکان و زمان چیزهای اندازه گیری شده
صرف اند و بس.
·
چیزهای اندازه گیری شده در هماهنگی
اند.»
·
(جلد 4، ص 55)
پ
·
پاره ـ پوره های فکری نیچه که به
انعکاس اشاره داشته اند، به منجلاب تحقیر ماده و شناخت و تحت علامت سؤال قرار دادن
ماده و شناخت فرو می ریزند:
·
«کل ماده فقط جهت و جانب برونی و خارجی است:
·
در واقع، چیز دیگری است که می زید
و مؤثر واقع می شود.
·
احساس های ما اما محصول ماده و
چیزها هستند.
·
روح ما هم به همین سان.»
·
(همانجا، ص 120)
38
·
در جهان فکری نیچه در این زمان اما
ایدئالیسم فرمانروا ست:
·
«زمان و مکان و علیت فقط استعاره های شناخت اند
که ما بکمک آنها چیزها را در نظر می گیریم.
·
خود ماده فقط به مثابه احساس وجود
دارد.
·
هر استنتاج دیگری غیر از این مجاز
نیست.»
·
(همانجا، ص 72، 177)
39
·
موضعگیری نیچه مبتنی است بر سوبژکتیویزاسیون
(ذهنی سازی) رادیکال شناخت.
·
او در این سوبژکتیویزاسیون رادیکال
شناخت، شناخت را فی نفسه توخالی قلمداد می کند و حقیقت را حشو قبیح.
·
ضمنا شناخت و حقیقت را تحت تابعیت اراده
و غریزه تصور می کند.
40
·
در رلاتیویسم ولونتاریستی ـ ایدئالیستی
رادیکال نیچه که بعدها در کلام قصار او تحت عنوان «پرسپکتیویسم» تبیین می یابد،
تکه ـ پاره های فکری ناتورالیستی و ضد ایدئالیستی او دود می شوند و چه بسا حتی در ایدئالیسم
دستکاری شده او عضوبندی می شوند.
·
(ولونتاریسم یعنی اراده گرائی. مترجم)
الف
·
در موردی از ایدئالیسم «حیات» نیچه،
نگرش بیولوژیکی ساز شناخت در متن فلسفه او، ضمنا حاوی عدم عینیت، غلطیت (بطلان) و بیهودگی
همان شناخت است.
ب
·
«طبیعت انسان را در مهد توهمات آشکار نهاده
است.
·
این عنصر واقعی انسان است.
·
انسان به جای دیدن حقایق، فرم ها
را می بیند و تحریکات را حس می کند.
·
انسان خواب می بیند و خود را بسان
موجود الهی طبیعت تصور می کند.»
·
(همانجا، ص 62)
ت
·
سؤال:
·
«غریزه چگونه خود را در فرم روح آگاه نمودار
می سازد؟
·
جواب:
·
در تصورات جنون آمیز.
·
حتی شناخت ماهیت آن، مانع تأثیرگذاری
آن نمی شود.
·
شناخت اما وضع دردناکی را به دنبال
می آورد و درمان این درد در سراب هنر است.»
·
(همانجا، جلد 3، ص 102)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر