۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (25)

سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)
شین میم شین

زنهار

• خاموش مان می خواهند و گمنام
• و از آن بتر، بد نام

• هان ای گلبانگ گلوبریده
• خونت را فریاد کن
• بذر سرخ رؤیا را
• بپاش
• با زبان هزار قطره و
• میندیش
• که شنونده ای ات هست یا نه
• که یاری خواهی خود یاری دهنده است

• نمی خواهندت
• پس خود را تکرار کن
• بسیار کن
• در کردار همسرت به پاکدامنی
• در رفتار فرزندت
• به دانش جویی، در سمت
• و در تلاش یارانت به همآوایی و همرایی

• در خانه باش و
• در کوچه

• در سبزه میدان و آن سوی پل

• در مزرعه و یک شنبه بازار

• در اعتصاب و عزای عاشورا
• میان توده باش و در خلوت خویش

• و به هر جای
• آن گویای گزنده باش که دشمنت نپسندد

• و آن گاه
• تصویر نامیرای تصورت را
• زیاد کن
• زیاد کن
• چندان که حضور غالب از آن تو باشد
• تو

• مرا در این دامنه سهم
• سخن با آن لب است که با دشمن
• سخن نگفت و اینک
• به تبسم بسنده کرده است

• چه سود از به دلتنگی نشستن خاموش
• ای سنگ
• صخره
• فرو ریز تا آواری باشی

• ممان
• بدین سان دیواری حاجب دیروز و
• فردا

• دهان بگشا که
• هنگامه فروکش و طغیان است و
• خروشی باید
• اما

• باریکه آبی به زلالی
• بهتر
• که سکوتی به گرانباری فراموشی
• با تندآبی آلوده

• خاموش مان می خواهند و
• فراموش مان می خواهند

• با سخنی، اشاره ای و نگاهی
• ای خسیس محبت
• حتی به آهی
• دشمن را بشکن

• ای دوست کاهل با دست من بتاب به یاری
• شریان های گسسته را گرهی
• که خون به بیهوده می رود
• فریاد

• بر تو مباد
• که در پاسداری نام دیروز
• هم برین گنجینه بخسبی

• زنهار
• جان ظرفی شایسته کن
• خود از وظیفه لبالب و سر ریز می شود

• بلندآوازگی
• دویدن بر ریسمان بین قله ها ست
• به روزگاری که خصم
• از دو سوی در کمین نشسته است

• بر زمین گام بردار
• که خاک و خاکیان به هواداری ات
• همواره سزاوارترند

تلاشی برای تحلیل شعر
زنهار

حکم پنجم
• نمی خواهندت
• پس خود را تکرار کن
• بسیار کن
• در کردار همسرت به پاکدامنی
• در رفتار فرزندت
• به دانش جویی، در سمت
• و در تلاش یارانت به همآوایی و همرایی

• در خانه باش و
• در کوچه
• در سبزه میدان و آن سوی پل
• در مزرعه و یک شنبه بازار
• در اعتصاب و عزای عاشورا

• میان توده باش و در خلوت خویش
• و به هر جای
• آن گویای گزنده باش که دشمنت نپسندد

• و آن گاه
• تصویر نامیرای تصورت را
• زیاد کن
• زیاد کن
• چندان که حضور غالب از آن تو باشد
• تو

• مفاهیمی که سیاوش در این حکم به کار می برد، عبارتند از «منفور بودن»، «تکثیر خود»، «شروع از خانواده»، «رفتن به میان مردم»، «گویای گزنده»، «تکثیر تصویر تصور» و «حضور غالب»

• سیاوش به کمک این مفاهیم شیوه زیست اندام بی سر را تعیین می کند.


1
مفهوم «منفور بودن»

• مفهوم «اگر گلبانگ گلوبریده را کسی نمی خواهد»، حاکی از پیروزی استراتژیک رژیم حاکم است و اقرار سیاوش بدان.
• مفهوم بکرات تکرار شده «حزب منفور توده» از سوی حاکمیت ظاهرا جامه تحقق پوشیده است.

• دیگر کسی حزب پهلوانان را نمی خواهد.

• این بدترین خبری است که اعلام می شود.

• خادمترین تشکیلات سیاسی در تمامت طول تاریخ کشور به انزوای مطلق رانده شده است و این کار فقط به دست و اراده رژیم حاکم صورت نگرفته است.


• در اشاعه نفرت به حزب توده ها طبقات اجتماعی ارتجاعی سهم مهمی دارند.

• جوجه روشنفکرهای برخاسته از طبقات انگل با کینه و نفرت به حزب توده ها از مادر زاده می شوند و خرده بورژوازی هراس خود را از سقوط به جرگه پرولتاریا با توسل به تحقیر و توهین و تهمت به بی خانمانان و حزب بی خانمانان پنهان می کند.

• شکاف ژرف در اردوی جهانی کار میان مسکو و پکن، بهترین شرایط را برای پیدایش گروهک های به ظاهر سرخ و ماهیتا سیاه فراهم آورده است و حمله بی امان بر حزب توده ها از سوی اینان صورت می گیرد.


• ترور هر پاسبانی با شعار «مرگ بر حزب توده ها» به گوش جوانان رسانده می شود.


• حزب توده ها را دیگر کسی نمی خواهد.


• مردم شیفته بوی باروت و نعره و پرخاش بی محتوا گشته اند و در زیارتگاه های بی معجزه به دنبال اعجاز می گردند.


• چه باید کرد؟


2
مفهوم «تکثیر خود»

• راه حل سیاوش در مفهوم «تکثیر خود» ارائه داده می شود.
• اندام بی سر باید خود را تکثیر کند.

• همه این رهنمودها از قحط شعور در گلبانگ گلو بریده حکایت می کنند.


• اندام بی شعور نمی تواند به اشاعه شعور کمر بندد:

• بی شعور نمی تواند سرچشمه شعور باشد.

• او باید به جای روشنگری، به تکثیر خود بپردازد، مثل سکت های مذهبی که مرتب تولید مثل می کنند و یاوه ها و خرافه ها را به کودکان خود بطور مکانیکی تحمیل می کنند و بدین طریق غریزی خود را تکرار و بسیار می کنند.


• واقعا هم چنین می شود.

• خانواده جای کارخانه و مزرعه را می گیرد.

3
مفهوم «شروع از خانواده»

• بدین طریق حزب توده ها به سکت مذهبی تنزل می یابد و وقتی ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی پیروز می شود، اعضای خانواده های اکثرا مرفه شمال شهر صفوف سست حزب توده های کذائی را تشکیل می دهند.

• عفونت قضیه وقتی به مشام می رسد که ضربه بر کله حزب فرود می آید.

میراث ارانی و روزبه به هزار تکه بی هویت تجزیه می شود که فقط به درد ریختن آبروی «آورندگان آتش و نور و روشنائی» می خورند.

4
مفهوم «رفتن به میان مردم»


• اندام بی سر باید به توصیه سیاوش به میان مردم برود.

• چون سری و قاعدتا شعوری در میان نیست، به حضور صرف قناعت می شود.

• حضور جماعت الکن در میان مردم الکنتر.

• آدم یاد ستار بینوا و بی شعور در رمان کلیدر می افتد.


5
مفهوم «گویای گزنده»

• برای انتقاد اجتماعی کله ای اندیشنده ضرورت مطلق دارد، کله ای که از عام به خاص رود، کله ای که خاص را به عام پیوند دهد، کله ای که دیالک تیک خاص و عام را هزاران بار بسط و تعمیم داده باشد و تمرین کرده باشد.

• چون چنین کله ای در کار نیست.

• پس باید به گزیدن دشمن کذائی اکتفا کرد، که حاصلش نوعی غر زدن بی محتوا ست.

• اندام بی سر حتی قادر به شناخت اوپوزیسیون فئودالی ـ فوندامنتالیستی ارتجاعی خون آشام صد بار بدتر از شاه نیست.


6
مفهوم «تکثیر تصویر تصور»

• کدام تصویر؟

• مگر از رؤیا می توان تصویری نامیرا نقش زد؟


• مگر با فواره خون می توان به روشنگری دست یافت؟


• مگر بدون کلنجار با مفاهیم می توان اندیشید؟


• چگونه می توان بدون روشنگری صبورانه و مستدل در دوران غیر انقلابی حضور غالب را از آن خود کرد؟


طبقات ارتجاعی با هزاران منبر و مسجد و میدان صد بار بهتر می توانند رؤیای سرخ تبلیغ کنند و وعده های توخالی به مردم دهند و حضور غالب را از آن خود سازند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر