۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

چاله ها و چالش ها (24)

انعکاس

ایدئولوژی
پروفسور گونتر هیدن
برگردان شین میم شین
دایرة المعارف روشنگری
سرچشمه: مجله هفته
http://www.hafteh.de

رضا

• گمان می کنم که منظور بنده را متوجه نشدید یا من نتوانستم توضیح درستی بدهم.
• شما خود خوشبختانه معتقدید که ایدئولوژی (بازتابی) از مناسبات واقعا عینی و مادی است.
• خوب، وقتی انسان در پراتیک خود و آن پروسه ی تاریخی زندگی اش با خود مناسبات رابطه ی مستقیم دارد، چرا نیاز به یک بازتاب یا انعکاس داشته باشد که این انعکاس بخواهد وارونه و یا کاذب و یا واقعی باشد؟

• فیلسوفان و ایدئولوگ ها تا پیش از عصر روشنگری و ماتریالیست های فرانسوی و مخصوصا مارکس و انگلس، بجای بررسی دندان های اسب به تئوری پردازی در مورد تعداد دندان های اسب همت می گماشتند و آنگونه که مارکس در تز ۱۱ فوئر باخ گفت:

• ”جهان ها تفسیر می کردند”.

• اندیشه ی علمی مارکس این بحث را مطرح می کند که مانند علوم طبیعی، علوم اجتماعی نیز نیاز به این دارند که ما بدون دستگاه های عظیم فلسفی شبیه به هگل و یا بدون مدل های پیش فرض گرفته شده ی قبلی، مستقیما به بررسی جوامع و قانونمندی های تکامل و تطور جوامع همت گماریم.

• اتفاقا وجه افتراق سوسیالیسم علمی با سوسیالیسم ایدئولوژیکی و مارکسیسم ارتدکس نیز همین است و یکی از مصادیق کوچک اش، تعمیم روش های تولید غربی و تحلیل اشتباه جوامع شرقی بر اساس دوره های پیش فرض گرفته شده ی فئودالیسم و برده داری، توسط مارکسیسم ارتدوکس و سوسیالیسم ایدئولوژیکی بود.
• می فرمایید:
• ”بورژوازی نیز در ابتدا ایدئولوژی مترقی داشته و طرفدار پیشرفت بوده و نظراتش ایدئولوژیکش بازتاب درستی بوده”.

• بر اساس منطق و اسلوب دیالکتیک که اولا این مسئله نسبی و وابسته به تاریخ و طبقه و آگاهی طبقاتی خاصی است.

• ثانیا چه کسی چنین حرفی را زده است؟
• یعنی تزهای اقتصاد دانان بورژوائی در دوران های ابتدائی آن مبنی بر عادلانه بودن مالکیت خصوصی درست بوده؟
• یا مثلا به قول هگل و مونتسکیو:
• دولت و دموکراسی اموری فرا طبقاتی هستند، لذا این اصل ابدی است که دولت و دموکراسی (آنچنان که آنها می گفتند) خوب است؟!!…
• در ضمن آنطور که من آموزه های مارکس و انگلس را خوانده ام، مانند خیلی از بزرگان مارکسیسم به من اینطور فهم شده که بر خلاف نظر شما، مارکسیسم علم است و نه ایدئولوژی.
• نیازی هم به توجیهات و دستگاه سیستماتیک اخلاقی –عرفانی - فلسفی ندارد.
• با تشکر- بی صبرانه منتظر مطالب تان در این حوزه از مباحث هستم.

شین میم شین

• با سلام مجدد
• من سعی می کنم، چند حکم از نوشته شما را مورد تأمل قرار دهم:

حکم اول
شما خود خوشبختانه معتقدید که ایدئولوژی (بازتابی) از مناسبات واقعا عینی و مادی است.

• من چنین تعریفی از ایدئولوژی نداده ام.
• تعریف مورد نظرم چنین بوده است:
• «ایدئولوژی عبارت است از سیستم نظرات اجتماعی (اقتصادی، سیاسی، حقوقی، تربیتی، هنری، اخلاقی، فلسفی و غیره) که بیانگر منافع طبقاتی معینی اند و شامل هنجارهای رفتاری، موضعگیری ها و ارزش گذاری های مطابق با آنها می شوند.»

حکم دوم
خب وقتی انسان در پراتیک خود و در پروسه ی تاریخی زندگی اش با خود مناسبات رابطه ی مستقیم دارد، چرا نیاز به یک بازتاب یا انعکاس داشته باشد که این انعکاس بخواهد وارانه و یا کاذب و یا واقعی باشد؟

• تئوری انعکاس یکی از مهمترین تئوری های تئوری شناخت مارکسیستی است.

• انعکاس در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت صورت می گیرد:


• مثال: کودکی (سوبژکت) تبری را بر تنه درختی (اوبژکت) می کوبد:

• دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت برقرار می شود.

• کودک با کوبش تبر (کار)، در آن واحد اوبژکت را در ضمیر خود منعکس می کند:

• سیگنال های حسی رسیده به کارگاه مغز مورد حلاجی قرار می گیرند:
• او به نرمی و سفتی و سختی تنه درخت، به چند و چون تبر، به درستی کوبش تبر، به صحت و سقم تصورات پیشین خویش از تبر و تنه و خویشتن خویش و لیاقت های خویش پی می برد.

• بدین طریق، تنه درخت در ضمیر سوبژکت (کودک) منعکس می شود.

• بدون انعکاس شناخت نمی تواند وجود پیدا کند.

• انسان با مناسبات تولیدی رابطه ای مستقیم ندارد.

• مناسبات تولیدی یک مقوله مجرد است.
• مناسبات تولیدی نتیجه یک انتزاع فلسفی است.
• بدون تئوری مارکس نمی توان به دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی پی برد.

• پراتیک نه به تنهائی وجود دارد و نه به این سادگی ها حقایق ماهوی پنهان در ظلمات هستی را افشا می کند.

• فقط در دیالک تیک تئوری و پراتیک است که می توان واقعیت عینی را بدرستی نسبی در ضمیر خود منعکس کرد، شناخت و تغییرش داد.

• تصوری که شما از مارکسیسم ارائه می دهید، به امپیریسم شباهت دارد، به تجربه گرائی فرانسیس بیکن و امثالهم.


• حتی در علوم تجربی مثلا شیمی نمی توان بدون تئوری مربوطه چیزی را تجزیه و تحلیل و یا تولید کرد.


• حقیقت چیزها در اعماق آنها نهان است.

• باید از نمود (ظاهر) آنها به راه افتاد، از پله های مفاهیم پائین رفت و در ظلمات، بند از دست و پای حقایق گرفتار در غل و زنجیر برداشت و بیرون شان آورد.

• با مشاهده صرف پدیده ها نمی توان به چند و چون آنها پی برد.

• از خطه نمود باید به عالم بود (ماهیت) رفت و این بدون چراغ تئوری مربوطه ممکن نیست.

• علاوه بر این، حقایق اجتماعی با حقایق شیمیائی فرق دارند.

• اینکه یک مولکول هیدروژن با نیم مولکول اکسیژن یک مولکول آب می سازد و یا نه، منافع کسی را تهدید نمی کند.
• ولی اینکه راه نجات از نکبت مادی و معنوی در انقلاب است و یا در رفرم، میلیون ها انسان را می تواند از ذلت مادی و معنوی نجات دهد و یا خانه خراب سازد.

• همه نمی خواهند انقلاب را راه نجات بدانند و تا دل تان بخواهد به تخریب شعور، به انعکاس وارونه واقعیت عینی کمک می کنند.

• میلیون ها صفحه کتاب و هزاران فیلم و غیره می سازند تا مردم به رفرم ـ برای مثال ـ دل خوش کنند.

مسائل اجتماعی (واقعیت عینی اجتماعی) در ذهن طبقات مختلف به یکسان منعکس نمی شود، بلکه از فیلترهای طبقاتی می گذرد و چه بسا وارونه می شود.

ادامه دارد
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر