۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

چاله ها و چالش ها (10)

نگاهی به افاضات آقای محمد قراگزلو در مورد جنبش کارگری!
گروه پژوهش کارگری
سرچشمه: مجله هفته
http://www.hafteh.de

رضا

• طرفداری شاملو به معنای طرفداری از چریکیسم نیست رفیق.
• چه لیبرال ها و بورژواهایی که بلکه بیشتر عاشق اشعار شاملو و حتی برخی تفکراتش هستند.
• ولی اگر به مقالات ایشان مراجعه کنید و مخصوصا اگر کتاب “فکر دموکراسی سیاسی” ایشان از نشر نگاه را خوانده باشید، متوجه می شوید که رسما به مشی چریکیسم نقد جدی وارد کردند
• در ایران هرگز ما روش تولید برده داری چه متمرکز و چه غیر متمرکز نداشتیم.
• در چین هم نداشتیم.
• در مناطق اسلاو هم نداشتیم.
• نگاه تک خطی به روش تولید را بی خیال شویم.
• اقتصاد سیاسی کاتوزیان و تاریخ اقتصاد ایران چارلز عیسوی و استبداد و مالکیت در ایران احمد سیف را بخوانید تا متوجه شوید که استبداد اقتصادی و رانت یک ویژگی سراسری در تولید ایران محسوب می شده و می شود
• دهقانان را با باقی بخش های خرده بورژوازی خلط نکنیم.
• دهقانان و نیمه دستفروش ها جزو گروه های خرده بورژوای تنگ دست هستند که می توانند براحتی با طبقه ی کارگر و منافع اش متحد شوند یا فورا به پرولتر تبدیل شوند.
• ولی اتحاد با سازمان سیاسی بازاریان تهران چه معنا و مفهومی برای نیروی چپ می تواند داشته باشد؟…
• هر گردی گردو نیست.

• ”در کشورهای امپریالیستی طبقه کارگر حتی با بورژوازی غیرانحصاری می تواند بر ضد گرایشات میلیتاریستی و فاشیستی سرمایه مالی و انحصاری ـ دولتی متحد شود، باید هم متحد شود. جامعه بشری کافه بحث روشنفکرانه نیست، عرصه سازش و چالش است.”
• این درست است و نه آن چیزی که سابقا فرمودید.
• جامعه ی پس از انقلاب جرقه اش را خورده بود.
• اوج جرقه حرکت ۳۰ خرداد مجاهدین بود که شعله اش به اخگر تبدیل نشد.
• وضعیت کاملا مشخص بود.
• هیچ بهانه ای وجود ندارد که چنین حرکتی موجب یک رستاخیز گردد.
• مارکس از پرودون در نامه هایش به آننکوف به عنوان یک سوسیالیست تخیلی خرده بورژوا نام برده و بارها او را به تمسخر گرفت.
• از نظر من هم امثال فوریه و سن سیمون اینقدر آثارشان به مارکس نزدیک بود که اتوپیک هایی قابل بررسی و قابل تکریم باشند.
• البته اگر مستقیما با آثار این افراد و نظراتشان ارتباط داشتید عرض می کنم.
• حساب این افراد که رسما اساتید مارکس هم محسوب می شوند از امثال پرودون و سندیکالیست های تخیلی که مورد تمسخر مارکس و انگلس بودند، جداست.
• وقتی عیوب فاحش باقی می مانند و نقدها مرتجعانه تحقیر و کوبیده می شوند، هجو و طنز تلخ، آخرین راه است.
• در مورد علم بودن مارکسیسم هم بنده با شما موافقم.
• مارکسیسم نوعی علم است و لنینیسم نوعی هنر .
• هنری که تنها از لا به لای کتاب ها در نمی آید…
• اما متاسفانه همین دوستان دایره العمارف روشنگری که رفقای این سایت و کامنت گذارانش نیز از مدافعان شان هستند در همین سایت در بحث با بنده ، مارکسیسم - لنینیسم را دقیقا بر مبنای نظر امثال پولیتزر ، “ایدئولوژی” نامیدند!
• متن مباحث در همین سایت موجود است…
• هرچند ایشان را یک استثنا و یک مترجم دقیق و پرکار می دانم و وبلاگ شان را برای چپ ایران یک نعمت گرانبها.

حجری


حکم شما: طرفداری شاملو به معنای طرفداری از چریکیسم نیست.

• شاملو ـ مثل خود دکتر قراگوزلو ـ طرفدار و در عین حال مخالف همه چیز می توانست باشد.

• اشعار شاملو باید مورد تحلیل مارکسیستی قرار گیرند.
• شاملو الهام بخش و کعبه آمال فدائیان و مجاهدین بوده و کماکان است.
• شاملو بلحاظ کاراکتر، شباهت غریبی به دکتر قراگوزلو داشته.
• اشعار شاملو به توجیه عاطفی آوانتوریسم و خرافه های دیگر می پردازند، به القای شعور عاطفی و جایگزین کردن شعور تئوریک بوسیله شعور عاطفی.
• شاملو مخرب ترین شاعر از این لحاظ بوده است.

حکم شما: چه لیبرال ها و بورژواهایی که بلکه بیشتر عاشق اشعار شاملو و حتی برخی تفکراتش هستند.

• اشعار شاملو جان می دهند برای بچه فئودال ها و خرده بورژواها که باد به غبغب اندازند، «منم منم» بگویند و به تحقیر توده زحمتکش بپردازند و در عین تهی مایگی شخصی، همه کاره و پیروز از عرصه خارج شوند.


حکم شما: ولی اگر به مقالات ایشان مراجعه کنید و مخصوصا اگر کتاب “فکر دموکراسی سیاسی” ایشان از نشر نگاه را خوانده باشید، متوجه می شوید که رسما به مشی چریکیسم نقد جدی وارد کردند.

• انتقاد از مشی چریکی آنهم اکنون، فی نفسه یک انتقاد انتزاعی است و می تواند شمشیر دو لبه باشد و چه بسا آب به آسیاب لاشخوریسم حاکم بریزد.

• فرم مبارزه باید در روند مبارزه و با توجه به شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف تعیین شود و جنگ پارتیزانی یکی از فرم های مبارزه است و می تواند در لحظات تاریخی معینی درست ترین راه حل تضادها باشد.
• به زبان فلسفی، فرم هر چیز باید با توجه به محتوای مربوطه تعیین شود و نه بطور مصنوعی و بنا بر هوا و هوس:
• دیالک تیک فرم و محتوا.

حکم شما: در ایران هرگز ما روش تولید برده داری چه متمرکز و چه غیر متمرکز نداشتیم.

• در همان دایرة المعارف روشنگری آثار سعدی تحت عنوان «خودآموز خوداندیشی» تحلیل می شوند.

• آثار سعدی و حافظ از همزیستی فرماسیون بنده داری و فئودالی حکایتی ژرف دارند.
• «خواجه» به عنوان لقب حافظ معنائی جز غلامداری و بنده داری ندارد.
• چه بسا خاندان های شاهی که منشاء غلامین داشته اند.
• این نظر شما درست نیست.
• احتمالا هنوز هم در ایران بقایای فرماسیون بنده داری جان سختی می کنند.
• چون اسلام ماهیتا دین بنده داری است و رواج مناسبات مبتنی بر بنده داری را توجیه می کند و مشروعیت می بخشد.
• در شهرکی که من بزرگ شده ام، تجار کوچک حتی بنده داشته اند.
• بهتر است که ادبیات به میراث مانده را به مثابه آئینه وجود اجتماعی مورد مطالعه قرا دهیم، نه نوشته های مدعیان از همه جا بی خبر را.

حکم شما: در چین هم نداشتیم.

• در همان دایرة المعارف روشنگری سلسله مقالاتی از دومه نیکو لوسوردو تحت عنوان «فرار بزدلانه از تاریخ» ترجمه شده:

• از قول مائو در زمان پیروزی انقلاب نقل قول می شود که در چین هنوز هم بقایای برده داری وجود دارد.
• حتی فیلم هائی که هالیوود ساخته، مناسبات برده داری در چین و غیره را نشان می دهند.

حکم شما: مالکیت در ایران احمد سیف را بخوانید تا متوجه شوید که استبداد اقتصادی و رانت یک ویژگی سراسری در تولید ایران محسوب می شده و می شود.

• من به پروفسور احمد سیف، بهائی را که شما می دهید، نمی دهم.

• همانقدر آثار ایشان را می توانم بخوانم که تراوشات فکری دکتر قراگوزلو را.
• یعنی به زور شلاق باید بخوانم.
• «استبداد اقتصادی» بلحاظ مفهومی، مفهومی تق و لق است.
• همانطور که یادآور شدم، استبداد فرم حکومت است، نه فرم تولید.
• ما شیوه تولیدی ئی به نام استبداد نداریم.
• شیوه های تولیدی کمون اولیه، برده داری، فئودالی، سرمایه داری و سوسیالیسم بر بنیان توسعه عینی عام جامعه بشری تدوین شده اند، محصول فانتزی مارکس و انگلس نبوده اند و اعتبار جهانشمول دارند.
• یعنی با حفظ خطوط ماهوی فرماسیون مربوطه، جلوه های خاص و منفرد خود را در هر کشور دارند.
• معیار شناخت فرماسیون ها طبقات اصلی جامعه اند:
• برده دار و برده، خواجه و غلام، عبد و معبود، به قول سعدی، خداوند بنده و بنده از مناسبات بنده داری حکایت می کنند.

حکم شما: دهقانان را با باقی بخش های خرده بورژوازی خلط نکنیم.

• تعیین اقشار و طبقات نه بطور سوبژکتیف و به میل و سلیقه مدرسین کذا و کذا، بلکه بنا بر رابطه آنها با وسایل تولید صورت می گیرد.

• خرده مالک و خرده بورژوا هم به همین سان.
• حکم شما: اتحاد با سازمان سیاسی بازاریان تهران چه معنا و مفهومی برای نیروی چپ می تواند داشته باشد؟
• مفهوم «بازاریان تهران» مفهومی انتزاعی است و بیانگر هیچ چیز نیست.
• بهتر است که به هنگام بحث مفاهیم روشن و کنکرت را به خدمت گیریم.
• در مفهوم «بازاریان تهران» هم تجار بزرگ جا می گیرند، هم اصناف میانه حال و کوچک و هم پرولتاریای بخت برگشته بازار و هم دستفروشان تهیدست.
• عدم تصریح مفاهیم می تواند مورد سوء استفاده ارتجاع قرار گیرد و خوب و بد را در گونی واحدی بریزد و قاطی کند.

حکم شما: جامعه ی پس از انقلاب جرقه اش را خورده بود.

• من فکر نمی کنم که فاجعه ۵۸ انقلاب اجتماعی بوده است.

• مراجعه کنید به تعریف انقلاب در در همان دایرة المعارف روشنگری.
• فاجعه ۵۸ رستاوراسیون بوده است، برگشت رژیم آنشی (قدیم) به قدرت، پیروزی مجدد فئودالیسم بر کاپیتالیسم.
• این بحث هم در در همان دایرة المعارف روشنگری در نقد مقاله ناشناسی تحت عنوان «مقایسه ۵۸ و ۸۸» صورت گرفته است.

حکم شما: مارکس از پرودون در نامه هایش به آننکوف به عنوان یک سوسیالیست تخیلی خرده بورژوا نام برده و بارها او را به تمسخر گرفت.

• پرودون بنیانگذار آنارشیسم بوده و مارکس کتاب او تحت عنوان «فلسفه فقر» را به نقد می کشد و چون ایده هایش نفوذ مخربی در جنبش کارگری داشته، مورد انتقاد قرار می دهد.

• این امر با حمله پرتمسخر شما بر ضد احزاب و سازمان های خون آلود طبقه کارگر ایران تفاوت ماهوی دارد.


• خیلی از چیزها بلحاظ فرم شبیه یکدیگرند.

• تعیین کننده اما همیشه محتوا ست.
• هر گردی به قول شما گردو نیست.

• حزب توده و اتحادیه کمونیست ها و امثالهم پرودون نیست، قراگوزلو هم مارکس نیست.


حکم شما: از نظر من هم امثال فوریه و سن سیمون اینقدر آثارشان به مارکس نزدیک بود که اتوپیک هایی قابل بررسی و قابل تکریم باشند. البته اگر مستقیما با آثار این افراد و نظراتشان ارتباط داشتید عرض می کنم. حساب این افراد که رسما اساتید مارکس هم محسوب می شوند از امثال پرودون و سندیکالیست های تخیلی که مورد تمسخر مارکس و انگلس بودند جداست.

• اتفاقا نه.

• اولا این شخصیت ها اساتید مارکس و انگلس نبوده اند.
مارکس و انگلس از میراث معنوی و مادی (پراتیک) آنها بهره گرفته اند، به نقد دیالک تیکی آنها پرداخته اند، جنبه های مثبت آن را حفظ و جنبه های منفی آن را دور ریخته اند.
• پرودون هم به همین سان.

• مراجعه کنید به سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی

• کسی که از علمیت مارکسیسم صحبت می کند، نه شیوه برخورد عاطفی و احساسی مارکس و انگلس و لنین را با این و آن، بلکه متدئولوژی و تئوری خارائین به میراث مانده از مارکس و انگلس و لنین را به خدمت می گیرد و توسعه می دهد.
• هومانیسم جوهر لایزال مارکسیسم و سوسیالیسم است، عشق به همنوع از هر رنگ و عقیده و طبقه و ملت و دین و آئین.
• مارکسیست کسی را به ریشخند نمی بندد، بلکه به هرکس و هر چیز عشق می ورزد، گیرم که در لحظات معینی مجبور به رویاروئی آشتی ناپذیر و قهرآمیز با کسی و یا گروهی و یا طبقه ای باشد.
• این پدیده استثناء است و نه قاعده.
• در دیالک تیک استثناء و قاعده نقش تعیین کننده از آن قاعده است.

حکم شما: وقتی عیوب فاحش باقی می مانند و نقدها مرتجعانه تحقیر و کوبیده می شوند، هجو و طنز تلخ، آخرین راه است.
• طنز با تمسخر یکی نیست.
• نظرات نادرست باید بطور علمی و مستدل نقد شوند و با نظرات درست جایگزین شوند.

برای روشنگری به قول سپمن ـ حکیم آلمانی ـ آلترناتیوی وجود ندارد.

پایان
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر