۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) و دیالک تیک ضرورت و تصادف (2)

تصادف

ضرورت (جبر )

پروفسور دکتر گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

7
مفهوم «ضرورت» در فلسفه بورژوائی آغازین

1
دیوید هیوم

دیوید هیوم (1711 ـ 1776)
فیلسوف، اقتصاددان و تاریخدان
از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان
از اقتصاددانان ما قبل اقتصاد کلاسیک
معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام اسمیث

• درک ایدئالیستی ـ ذهنی از ضرورت، برای نخستین بار توسط هیوم مطرح می گردد.
• او ضرورت را به معنی پیوند عینی موجود میان پدیده های جهان واقعی نمی داند:
• بنظر هیوم، «ضرورت عبارت است از برقرار کردن پیوند میان یک شیئ و آنچه که معمولا در فکر و یا در تصور از روی عادت، بدنبال آن می آید.»

• ضرورت عبارت است از تصور ذهنی ناشی از عادات انسانی که حوادث از نظر زمانی متوالی را بمثابه حوادث ضرورتا بهم پیوسته جلوه گر می سازد.
(هیوم «بررسی ئی در باره فهم انسانی» بخش هفتم)

2
ایمانوئل کانت

ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
اثر او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.
کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:
اتیک (انتقاد از عقل عملی)
استه تیک (انتقاد از قوه قضاوت)
فلسفه مذهب
فلسفه حقوق
فلسفه تاریخ

• کانت درک ایدئالیستی ـ ذهنی ضرورت را از موضعی دیگر بنیاد می گذارد.
• به نظر او «ضرورت و تصادف به خود چیزها مربوط نمی شوند»، بلکه آن دو می توانند «تنها اصول ذهنی خرد باشند.»

• ضرورت به نظر کانت، عبارت است از یک اصل تنظیمی و هویریستی ، که بکمک آن می توان به شناخت اپریوریکی اشیاء دست یافت.

3
هگل

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770 ـ 1831)
آثار هگل به 14 بخش طبقه بندی می شود:
آثار آغازین (جوانی)
آثار انتقادی ینا
طرح های سیستمی ینا
فنومنولوژی روح
منطق (کوچک و بزرگ)
فلسفه طبیعت
روح سوبژکتیف
روح اوبژکتیف (خطوط اصلی فلسفه حقوق)
فلسفه تاریخ
آثار مربوط به سیاست روز
فلسفه هنر
فلسفه مذهب
فلسفه و تاریخ فلسفه
دایرة المعارف علوم فلسفی

• هگل اگرچه عینی بودن ضرورت و تصادف را قبول دارد، ولی آندو را بمثابه گشتاورهای توسعه «ایده مطلق» قلمداد می کند.
• او مفهوم ضرورت را با قانونمندی و با مجموعه شرایط در پیوند قرار می دهد و بدین طریق شاخص های ماهوی آن را کشف می کند.

• مراجعه کنید به قانونمندی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• هگل برای اولین بار در تاریخ فلسفه، رابطه متقابل دیالک تیکی ضرورت و تصادف را نشان می دهد:
• ضرورت در تصادف تحقق می یابد و آندو می توانند به یکدیگر تبدیل شوند.

4
فویرباخ

لودویگ فویرباخ (1775 ـ 1833)

• فویرباخ بر خلاف هگل، مفهوم ضرورت را از موضع ماتریالیستی، به عنوان ضرورت طبیعی قلمداد می کند، ولی درک او از غنای تعاریف دیالک تیکی موجود در درک هگل محروم است.

8
مفهوم «ضرورت» در فلسفه بورژوائی واپسین

• در فلسفه بورژوائی، در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، مفهوم ضرورت رفته رفته به باد فراموشی سپرده می شود و جای خالی آن با اتکا بر نظرات هیوم و امثالهم، بوسیله نظرات سوبژکتیویستی پر می شود:

1

• بدین طریق امپیریوکریتیسیسم تنها ضرورت منطقی را می پذیرد.

2

• نئوپوزیتیویسم (راسل، کارناپ، ویتگنشتاین و غیره) و ایدئالیسم باصطلاح فیزیکی (ژان، وایتسزکر، جردان و غیره) نیز به همان سان، به انکار ضرورت عینی، حداقل در عرصه مربوط به فیزیک کوانتومی برمی خیزند.

3

• مشخصه جامعه شناسی بورژوائی و تئوری های رویزیونیستی جناح راست سوسیال ـ دموکراسی، عبارت می شود از انکار و تحریف مفهوم ضرورت و قانونمندی های توسعه اجتماعی.

9
مفهوم «ضرورت» در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

• فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی با پذیرش وجود عینی ماده در حال حرکت و پیوند کلی میان کلیه فرم های ماده و فرم های حرکت ماده، وجود عینی ضرورت را به عنوان فرم خاصی از پیوند میان چیزها، روندها و سیستم های جهان مادی نتیجه می گیرد.

• خصلت عینی ضرورت، بدان معنی است، که پیوندهای موجود در طبیعت و جامعه، نه ناشی از شعورند و نه ناشی از یک منشاء غیر مادی، بلکه مستقل از شعور، اندیشه، خواست و امیال انسان ها وجود دارند و این امر مانع آن نمی شود، که انسان ها آنها را بشناسند و در کردوکار عملی خود مورد استفاده قرار دهند.

• حوادث، روندها، پیوندها و غیره وقتی ضرور نامیده می شوند، که در سیستمی از شروط معین، بوسیله حوادث و روندهای دیگر بدون هر قید و شرطی تعیین شوند، یعنی تحت شرایط معینی، فقط چنین و نه چنان تحقق می یابند.

• از آنجا که حوادث و روندها و غیره، تحت شرایط یکسان، همواره به شکل یکسانی بروز می کنند و یا جریان می یابند، می توان گفت که ضرورت در عین حال یک عام بالقوه است.

• لنین در این رابطه می نویسد، که «ضرورت و عام پیوند ناگسستنی با هم دارند» و «عام وجود»، «عام در وجود است.»

1
فرق ضرورت با قانون

• ضرورت علیرغم داشتن رابطه تنگاتنگ با عام، با قانون فرق دارد.

• قانون، عبارت است از پیوند ضرور و عام میان ابژکت ها، روندها و غیره.
• ولی هر پیوند ضرور، حتما نباید پیوند قانونمندی باشد.

• قانون، همواره به گروهی از ابژکت ها، حوادث و غیره نسبت داده می شود که در آنها شروط لازم برای مؤثر بودن آن موجودند.
• ضرورت اما بر عکس، می تواند شامل حال حوادث منفرد و یا حوادثی که فقط یک بار اتفاق می افتند، نیز باشد.

• مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد و عام

• برای اینکه یک پیوند ضرور، همزمان، پیوند قانونمندی باشد، باید نه یک پیوند عام بالقوه، بلکه یک پیوند عام بالفعل باشد، یعنی شامل حال کل طبقه ابژکت ها و روندهای بالفعل موجود باشد و باید نه پیوند خواص سطحی و فرعی، بلکه پیوند خواص ماهوی آنها باشد، یعنی یک پیوند ماهوی باشد.

2
فرق ضرورت با علیت

• ضرورت را نباید با علیت یکی گرفت.
• اگر چه پیوند علی، یک پیوند ضرور میان علت و معلول است، ولی هر پیوند ضرور، حتما نباید یک پیوند علی باشد.

• مثلا در هر مثلث متساوی الاضلاع، میان مساوی بودن سه ضلع و مساوی بودن سه زاویه یک پیوند ضرور وجود دارد، ولی نه مساوی بودن سه ضلع، علت مساوی بودن سه زاویه است و نه برعکس.
• شب و روز ضرورتا به دنبال یکدیگر می آیند، بدون اینکه یکی علت دیگری باشد.

3
فرق ضرورت با تصادف

• ضرورت و تصادف، بطور مجزا و منفصل، مقابل هم قرار نمی گیرند، بلکه آندو در یک پیوند دیالک تیکی با یکدیگر قرار دارند.

• حادثه ای را تصادفی می نامیم، که تحت شرایط موجود، بتواند صورت گیرد، ولی حتما نباید صورت گیرد و با توجه به شرایط موجود، وقوع آن را هنوز نتوان تعیین کرد و یا حداقل به وضوح تعیین کرد.

• ضرورت و تصادف در چارچوب شرایط واحدی ضد یکدیگرند.
• هر حادثه ای در رابطه ای واحد و بشرطی واحد همواره می تواند یا ضرور باشد و یا تصادفی.

• تضاد ضرورت و تصادف اما مطلق نیست، بلکه نسبی است و فقط برای سیستمی از شروط موجود وجود پیدا می کند.
• در خارج از این شروط، ضرورت و تصادف می توانند یه یکدیگر تبدیل شوند.

• حادثه ای که در پیوند معینی ضرور است، می تواند در پیوند دیگری تصادفی باشد و یا برعکس.
• حالت خاص این رابطه دیالک تیکی در آن است، که ضرورت و تصادف می توانند در جریان روند توسعه معینی به یکدیگر بدل شوند:
• آنچه در یک پله توسعه، تصادفی است، می تواند در پله توسعه دیگری، ضرور باشد و یا برعکس.

• مثلا تغییری که به سبب بروز شرایط محیط زیستی جدید، بطور تصادفی در ارگانیسم گیاهان و جانوران صورت گرفته، می تواند در پله بعدی رشد آنها ـ اگر شرایط محیط زیست ثابت بماند ـ به مشخصه ضرور ارگانیسم بدل شود و نسل های بعدی آن را به ارث برند.

• یک مثال دیگر، توسعه شکل ارزش از ساده و تصادفی به عام و ضرور است که توسط کارل مارکس در کتاب «سرمایه» به اثبات رسیده است.

• پس نه حادثه و روندی مطلقا ضرور وجود دارد و نه حادثه و روندی مطلقا تصادفی.
• ضرورت و تصادف همواره در وابستگی به شرایط و پیوندهای مشخص مطرح می شوند.
• از این رونسبت دادن ضرورت و تصادف به جهان بمثابه یک کل مجاز نیست.

• مطلق کردن ضرورت (جبر)، ما را به منجلاب فاتالیسم (تقدیرگرائی) سوق می دهد و مطلق کردن تصادف به باتلاق «ایندترمینیسم» (فقدان تعین مندی)

• مراجعه کنید به دترمینیسم و ایندترمینیسم

• دترمینیسم دیالک تیکی که وجود عینی ضرورت و تصادف را و رابطه متقابل آن دو را مورد تأکید قرار می دهد، هم با دترمینیسم مکانیکی وهم با ایندترمینیسم تفاوت دارد.

• رابطه دیالک تیکی ضرورت و تصادف، خود را در قانونمندی های آماری بطرز بارزی عیان می سازد.

• هر قانون آماری به توصیف رفتار ضرور کلیتی از ابژکت ها تحت شرایط معینی می پردازد.

• نحوه رفتار هر ابژکت منفرد، در یک همچو کلیتی، در چارچوب شرایطی که بوسیله ضرورت تعیین می شود و در محدوده هائی که بوسیله ضرورت تعیین می شود، تصادفی است.

• مثلا یک عنصر شیمیائی رادیو اکتیف بنا بر قانون (N= N0 • e- ) تجزیه می شود.

• این که چه موقع اتم معینی از این عنصر تجزیه می شود، در چارچوب این قانون، تصادفی است.
• اینجا ضرورت، در میدانی از تصادفات قرار دارد و از درون این تصادفات راه خود را به پیش می گشاید.

4
ضرورت در سیستم های تنظیمی سیبرنتیکی

• سیستم های تنظیمی سیبرنتیکی نیز رابطه متقابل دیالک تیکی ضرورت و تصادف را بطرز بارزی نمایان می سازند.
• یک همچو سیستمی می تواند (بکمک پیوند برگشتی منفی) اختلالات تصادفی خارجی وارده از محیط پیرامون خود را حل و فصل کند، بدون اینکه ثبات خود را از دست بدهد.

• ضرورت درونی چنین سیستمی، که بنا بر ساختار و نوع و درجه سازمان آن تعیین می شود، می تواند اراده خود را در مقابل تصادفات خارجی و در تصادفات خارجی بکرسی نشاند.

• به همان سان که عام در منفرد و ماهیت در نمود خودنمائی می کند، به همان سان نیز ضرورت در بسیاری از تصادفات و در هیئت آنها خود را نمایان می سازد.

• از این رو ست که شناخت ضرورت با تحلیل تصادفات صورت می گیرد.

• راه شناخت از مشاهده مستقیم به تفکر انتزاعی، از شناخت منفرد یا نمود به شناخت عام و یا ماهیت، در عین حال راهی است که از شناخت تصادفات خارجی به شناخت ضرورت درونی ختم می شود.

• همان طور که تفکر انتزاعی، معیار صحت و سقم خود را در پراتیک می یابد، به همان سان نیز باید دلیل وجود عینی ضرورت شناخته شده را در پراتیک انسانی جستجو کرد:
• به قول مارکس و انگلس، «تجربه حاصل از مشاهده، هرگز نمی تواند به تنهائی برای اثبات ضرورت کافی باشد.
• دلیل ضرورت در کردوکار انسانی، در آزمایش، در کار نهفته است.»

• شناخت ضرورت و تصادف و توجه به رابطه متقابل دیالک تیکی آندو، در سیاست و عمل پراتیکی انسان ها اهمیت زیادی دارد.

• روندهای اجتماعی بطور مکانیکی تعین نمی یابند، بلکه درتعویض نقش میان قانونمندی های اوبژکتیف اجتماعی و عمل سوبژکتیف و تصادفی تک تک افراد تحقق می یابند.

• به عبارت دیگر، روندهای اجتماعی بطور دیالک تیکی تعین می یابند.

• از این رو ست، که ضرورت تاریخی و عمل سوبژکتیف انسان ها یکدیگر را مستثنی نمی سازند، بلکه یکدیگر را متقابلا مشروط می سازند.

• هر ضرورت تاریخی، مثلا ضرورت گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، به عنوان چیزی خارجی و بیگانه، در مقابل انسان ها قد علم نمی کند، که بدون عمل آنها بتواند تحقق یابد.

• آن خود، در وهله اول، نتیجه پراتیک انسان ها ست، نتیجه شیوه تولیدی سرمایه داری است و چند و چون تحقق این گذار، بسته به مبارزه آگاهانه طبقه کارگر، زیر رهبری حزب خویش است.

• سیستم های اجتماعی باید اغلب به تأثیرات تصادفی ناشی از محیط طبیعی و اجتماعی خود غلبه کنند.
• آنها اکثر اوقات دست بگریبان اختلالات درونی تصادفی نیز می شوند.
• این امر در باره جامعه سوسیالیستی نیز صادق است.

• اگرچه سیستم سوسیالیستی دارای بنیه درونی ضرور است، مثلا به وجود و تحکیم مناسبات تولیدی سوسیالیستی اتکا دارد و روابط متقابل ضرور میان سیستم کلی جامعه و زیرسیستم های موجود و یا میان زیرسیستم های منفرد برقرار می سازد، اما باید در ساختمان سوسیالیسم پیشرفته توجه داشت که این سازمان و ساختار چنان قوام یابد، که بتواند کل سیستم را از گزند اختلال های غیرقابل پیش بینی تصادفی درونی و برونی در امان نگه دارد.


• از این رو ست، که برای پیش بینی اجتماعی، برنامه ریزی و هدایت روند کلی جامعه، باید توجه داشت که پیش بینی های مبتنی بر علم و برنامه ریزی توسعه اجتماعی بر مبنای آنها نمی توانند همه جزئیات روند اجتماعی آتی را در نظر گیرند.
• برنامه ریزی و هدایت مرکزمند توسعه تمام ـ اجتماعی باید با عمل مبتنی بر احساس مسئولیت کارخانه ها، مؤسسات و غیره در زیرسیستم های منفرد روند کل سیستم در پیوند باشند.

• عدم برنامه ریزی جزئیات، سیستم سوسیالیستی را به خطر نمی اندازد، بلکه آن را تحکیم بیشتری می بخشد.
• چون این امر بنا بر دترمینیسم دیالک تیکی کل سیستم سوسیالیستی جامعه و وحدت دیالک تیکی ضرورت و تصادف صورت می گیرد و برای کارخانه ها و ارگان های محلی امکان آن را پدید می آورد، که با بروز شرایط پیش بینی نشده تصادفی، شیوه عمل خود را چنان تغییر دهند که توسعه کلی جامعه در چارچوب اهداف برنامه ریزی شده تأمین گردد.
• مراجعه کنید به دترمینیسم، تصادف.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر