۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

نقدی بر «دیالک تیک روشنگری» مکتب فرانکفورت (7) (بخش آخر)

کریستوف تورکه (1948)
استاد فلسفه (لایپزیگ)
آثار:
توان ایدئولوژیکی تئولوژی
خدا به مثابه واسطه (جیرجیرک های متافیزیکی و پشه های تئولوژیکی علوم دیالک تیکی)
انسان خارق العاده (نیچه و جنون خرد)
عملیات جنسی و روح (فلسفه مبارزه جنسی)
تحول مذهبی (دگماتیک تکه تکه گشته)
جامعه تحریکگشته (فلسفه شور و حال)
فوندامنتالیسم (نیهلیسم نقابدار)
فلسفه رؤیا
رؤیای حضرت عیسی (روانشناسی اجتماعی انجیل)

روشنگری بمثابه پدیده ای تاریخی و بمثابه موضوع بحث های جاری
جدال بر سر روشنگری
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین

• اگرچه برشماری دلایل فوق الذکر بر له و علیه روشنگری و پسامدرنیته در بحث جاری کنونی فقط در حد اشاراتی و ذکر نکاتی بوده اند، ولی به نظر من همین دلایل به دلایل زیر کافی اند:

1

• این دلایل اما نه تنها تأییدی اند بر صحت تشخیص ورنر کراوس که می گفت که «روشنگری به پیشتاریخ دوران ما تعلق دارد» و «پرداخت به ایده های روشنگری اتلاف وقت نیست»، بلکه علاوه بر آن، نشاندهنده این حقیقت امرند که میان درک تاریخی از روشنگری و دوران تاریخی معاصر و دورنمای آتی آن پیوند بیواسطه برقرار است.

2

• علاوه بر همه اینها، تلاش پست مدرنیسم و پست هیستوریسم در جهت رویگردانی از روشنگری نوین بسیار درس آموز است.
• زیرا همانطور که کریستوف تورکه خاطرنشان می شود، پست مدرنیسم امکان وقوف به این حقیقت امر را پدید می آورد که نبوغ پرستی ـ دمل خاص رومانتیک ـ و ضربه روحی فلسفی از عرف روشنگری چه زخم ژرف شگرفی برداشته است.

3

• قابل توجه و تأمل این حقیقت امر است که انقلاب تئوریکی انجام یافته از سوی مارکس و انگلس که «ریشه ای ترین گسست با ایده های به میراث مانده» بوده، بنظر پست هیستوریست ها و پست مدرنیست ها ـ به هر دلیلی هم باشد ـ انکار می شود.
• این مسئله در نگاه اول، بی اهمیت بنظر می رسد.
• اما در واقع، چنین نیست.

• ورنر کراوس
در سال 1947 ـ 1948 در مقاله ای تحت عنوان «پایان فلسفه بورژوائی» می نویسد:

• «اگر اشتباه نکنم، مارکسیسم هرگز نمی توانست بدون افشای این حقیقت امر که آثار فلسفی ما بعد هگل، اکلکتیکی از فرمول های کهنه اند و یا به مثابه توصیفات اوضاع سوبژکتیف به معنی از خود بیگانگی پیشرونده حاملین شعور بورژوائی اند، به تشکیل سیستم فلسفی نوینی فراتر از هگل نایل آید.»

• مراجعه کنید به اکلکتیسیسم

4

• بحث فعلی در باره روشنگری و ایده های به میراث مانده میان روشنگران نوین و پست مدرنیسم پست هیستوریستی نشاندهنده مستند این حقیقت امر است که مارکسیسم اشتباه نکرده است.

• علیرغم انواع همواره جدیدی از شک و تردید بازتولید شده در زمینه اعتبار و قابل استفاده بودن کماکان متد مارکسیستی نه فقط هگلمارکسیسم گئورگ لوکاچ و مدل فلسفی ـ تاریخی منفی مخالف آن از سوی هورکهایمر و آدورنو، دلیل روشن بر این حقیقت امرند که «فلسفه آکادمیکی معاصر هرگز نمی تواند از موضع نظری فلسفه کلاسیک منسجم پا فراتر گذارد.»


• هم روشنگران نوین و هم پست مدرنیست ها و پست هیستوریست ها در میدان جاذبه این سنت تاریخی ـ فلسفی قرار دارند.

5

• پست مدرنیست ها و پست هیستوریست ها اگرچه مناسب زمان بودن این سنت را برسمیت نمی شناسند، ولی نه قادر به فراتر رفتن از انقلاب تئوریکی مارکسیسم اند و نه قادر به دفاع از ادعای خود در جهت غلبه بر این سنت اند.
• تنها کاری که از دست آنها برمی آید، بازتولید مدل فکری تاریخی ـ فلسفی منفی «دیالک تیک روشنگری» با علامت منفی ریشه ای تری است.

6

• بدین طریق، سنتگرائی (ترادیسیونالیسم) تاریخی ـ فلسفی روشنگران نوین و سنت شکنی تاریخی ـ فلسفی منفی پست مدرنیست ها و پست هیستوریست ها از نقطه نظر تاریخ تئوری و تاریخ علوم متقابلا به یکدیگر استناد می جویند.
• تضاد میان تاریخ و سنت که با پیدایش سنتگرائی (ترادیسیونالیسم) پا به عرصه نهاده و به بحران سنتگرائی تاریخی ـ فلسفی روشنگران نوین منجر شده، مدیریت بحران از سوی پست مدرنیست ها و پست هیستوریست ها را پدید آورده که این بحران را به مثابه آخرالزمان، به مثابه فاجعه، درک و تفسیر می کنند، به مثابه زوال طرز تفکر قدیم و همزمان به مثابه باخت معنامندی عمومی.

• نتیجه گیری نهائی ئی که از آن به عمل می آورند، از سوئی رد بی کم و کاست گذشته تاریخی است و از سوی دیگر جانبداری منفی از وضع موجود.

• کسی که حال حاضر را دیگر نه به مثابه تاریخ، بلکه فقط به مثابه پساتاریخ (ما بعد تاریخ) درک می کند و یا می اندیشد، برای چنین کسی، حال حاضر چیز همگونی خواهد بود که فقط می تواند در جهت آخرالزمان (پایان جهان) سیر کند، تازه اگر بتواند بطور کلی سیر کند.

• بدین طریق، معلوم است که تحت این شرایط، میدان تفکر و میدان عمل هنوز باقی مانده، بطرز روشنی نشانه گذاری و تعیین می شود.

پروفسور دکتر کلاوس لرمن (1939)
استاد دانشگاه آزاد برلین در رشته فلسفه و علوم روحی
تخصص :
تعلقات سازمانی
علوم ادبی نوین آلمانی (ادبیات قرن هجدهم ـ بیستم، استه تیک روانتحلیلی)
مؤلف آثار ارزشمند بیشمار

• کلاوس لرمن این مسئله را بطور موجز به شرح زیر جمعبندی می کند:
• «اگر وقوع فاجعه در هر حال حتمی است، پس هر کاری مجاز است.
• آنگاه دیگر موضوع کار دانشمندان اهمیتی پیدا نمی کند.
• نتیجه گیری نهائی از صدور گواهی نامه مبنی بر محو معنامندی، چرندیسم (ابسوردیسم) مد روز است که هنرش متلک گوئی و مزه پرانی است.

• از آن جمله اند:


1

• «روی آوردن به یقین واپسینی که انداموارگی آنها در اختیارش می گذارد.»

2

• «تحقیر نمایشی علم و توهین نمایشی بدان.»

3

• «چیره دستی در اغتشاش تئوریکی و مفهومی.»

4

• «تفاهم تصنعی و کشکی!»

5

• «تمایل به فرقه سازی که در میان هواداران زمینه را برای ظهور گورو آماده می سازد.»

• (گورو در هندوئیسم و لامائیسم، به قدیسی اطلاق می شود که مظهر وجود الهی است. مترجم)

6

• «جهانگردی علمی سازمان یافته» و چیزهای بیشمار دیگر از این قبیل.

• مراجعه کنید به ترادیسیونالیسم

ورنر کراوس (1900 ـ 1976)
رومانیست آلمانی، استاد دانشگاه ماربورگ، متخصص جنبش روشنگری
مبارز مقاومت ضد فاشیستی بر ضد ناسونال ـ سوسیالیسم
مؤلف آثار بیشمار:
تئوری ادبیات، فلسفه، سیاست
ادبیات اسپانیائی، ایتالیائی و فرانسوی در دوره حکومت مطلقه،،
روشنگری فرانسوی
روشنگری اسپانیا، پرتقال، آمریکای لاتین
تاریخ ادبی رسالت تاریخی
مسائل مقدماتی علوم ادبی
زبانشناسی و تاریخ واژه ها

• به قول ورنر کراوس، با گسست و با ماندگارناپذیر و بی اعتبار گشتن سنت دیرمان، نشانه های تزلزل ژرفی در رابطه قرار دارند و همراه با احساس تحول، احساس مرگ خدایان به روح آدمی می خزد.
• اما تنها در چنین صورتی است که تاریخ سنت قابل ادراک می شود.
• تنها در چنین صورتی است که تاریخ سنت، خود به مثابه دوران مرزبندی شده، به مثابه واحد حیاتی بزرگ تمامی مراحل توسعه، نمایان می گردد که دیروز را از فردا (دوره گذشته را از دوره آینده) متمایز می سازد.

• بنابرین، وظیفه تاریخی عبارت نیست از اتخاذ موضع (موضعگیری ئی که احتمالش بیشتر می رود) با روشنگران نوین سنتگرا بر ضد سنت شکنی پست هیستوریستی و پست مدریستی شکست خورده و پیامدهای وخیم آن.

• مسئله (برای روشنگری پژوهی مارکسیستی نیز) در واقع باید اثبات این حقیقت امر باشد که تفکر تاریخی نوین ـ آنچه که هانس اولریش گومبرشت نیز صریحا طلب می کند ـ در تداوم بخشیدن به «دیالک تیک روشنگری» از طریق وارونه سازی پست هیستوریستی و پست مدرنیستی رادیکال فلسفه تاریخ سنتی سوبژکتمرکز میسر نمی شود.


• تلاش عبث و بی ثمر پست هیستوریست ها و پست مدرنیست ها در جهت غلبه بر فلسفه تاریخ سنتی را می توان تأییدی بر صحت تفکر تاریخی نوین تلقی کرد که تاکنون با متد ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در رابطه ناگسستنی قرار داشته است، متدی که بر آن است که درک واقعیت با درک خصلت تاریخی حرکت و تغییر سیستم اجتماعی تضادآمیز در رابطه قرار دارد و لذا در جهت تحلیل و درک این خودویژگی تاریخی هر سیستم اجتماعی حرکت می کند، تا بدین طریق به تنظیم پلاتفرم تاریخی لازم برای سمتگیری های عملی نایل آید.


• حتی امروز می توان این حقیقت امر را با اطمینان خاطر اعلام داشت، که تاریخ ـ بی اعتنا به اینکه اوضاع فعلی بطرز پست هیستوریستی و یا پست مدرنیستی در نظر گرفته شود و یا نه ـ به پیش خواهد رفت.

• مسئله اما این است که این پیشرفت چگونه خواهد بود، بر کدامین گذشته غلبه خواهد شد و کدامین آینده میسر خواهد گردید.

چند و چون این روند بسته بدان است که کدامین پلاتفرم تاریخی در زمینه وظایف کنونی و طرق تحقق آنها قابل پیاده شدن در عمل است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر