۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

اشک تمساح اگر چه جاری است...

برزین آذرمهر

• سخن از دوزخ بر پا شده ای است
• که به هر کوره ی جان اوبارش
• بی گناهی را می سوزانند

• و گنهکاران را
• می نهند، تا بخرامند همه
• در بهشتی‌ که بپا گشته ز رنج دگران!

• در جهنمدره‌ ای از این سان
• که ندارد غم گیتی پایان،
• خیل مارانِ کمین کرده به کین،
• همه جا می لولند

• و افعیانی همه رنگ
• زیر چرکابه ی تند نیرنگ
• راه خود می پویند ...

• و اندر این گیراگیر
• دود ابهام اگر ننشانیم،

• چه بسا که به خطا پنداریم،
• کاین دو جرثومه به سودای ستیزند با هم
• نقشه ها می کشند از بهر هلاک هم
• در سر
• هر دم!

• لیک گر پرده از این شعبده‌ ها بر داریم
• جنگ این دو با هم
• زرگرانه جنگی می ‌‌بینیم
• پی تاراجی و سودایی چند...

• در جهنم، آری می گویند
• مارهایی هستند
• که زبیم شان مردم ناچار
• رو به افعی آرند...

• پرشس اما این است:
• «اشک تمساح اگر چه جاری است،
• جز به انگیزه ی مردم خواری است؟»

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر