۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

مصدق از دید فرج الله میزانی (جوانشیر) (1)

فرج الله میزانی (جوانشیر) (1305 ـ 1367)
آثار:
اقتصاد سیاسی
صفحاتی از تاریخ جنبش جهانی کارگری ـ کمونیستی
مائوئیسم و بازتاب آن در ایران
حماسه 23 تیر
افسانه طلاهای ایران
تجربه 28 مرداد
سیمای مردمی حزب توده ایران
انتقاد و انتقاد از خود
حماسه داد
چریک های فدائی خلق چه می گویند؟

مصدق از دید فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه:
دنیا سال 1358

محمد مصدق ( ۱۲۶۱ - ۱۳۴۵)
سیاست‌مدار، دولت‌مرد، چند دوره نمایندهٔ مجلس شورای ملی و نخست ‌وزیر ایران در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.
وی به عنوان معمار ملی شدن صنعت نفت ایران که زیر نفوذ بریتانیا (شرکت نفت ایران و انگلیس بعدها بریتیش پترولیوم بی پی) بود شناخته می‌شود.
مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد
او در دادگاه از کارها و دیدگاه‌های خود دفاع کرد
دادگاه وی را به سه سال زندان محکوم کرد
پس از گذراندن سه سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد رانده شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید بود
در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت
ویکی پیدیا

• دکتر محمد مصدق، رجل برجسته اجتماعی- سیاسی معاصر ایران، شخصیت تراژیکی است.
• او عمر طولانی خود را در نبرد به خاطر استقلال ملی و استقرار مشروطه سلطنتی گذراند ولی هرگز نیروهائی را که او را در رسیدن به این هدف یاری خواهند رسانید، به درستی نشناخت!
• همواره از جانب دوستانش ضربت دید، در لحظات حساس تکیه گاه‌هایش را از دست داد و در امیدهایش ناامید شد، خنجر از پشت هنوز هم بر پیکر مصدق برق می‌زند و در این روزها که میراث خواران درنده از نام او برای خیانت‌ های ضد انقلابی خویش پوششی می‌ جویند، سیمای مصدق بیش از هر زمان دیگری تراژیک و دردناک می‌نماید.

1
از کودکی تا پختگی

• محمد مصدق در 1261 هجری شمسی، در یک خانواده ممتاز اشرافی- درباری به دنیا آمد.
• کودکی و نوجوانی او همزمان با آغاز بیداری ایرانیان، پیدایش روزنامه‌ ها، مدارس، انجمن‌ های نهانی، انتشار شب نامه‌ها، جنبش تنباکو و قتل ناصرالدین شاه است.
• مصدق 7 ساله بود که سید جمال الدین اسد آبادی را از ایران بیرون کردند و 9 ساله بود که جنبش بزرگ تحریم تنباکو برخاست و امتیاز تنباکو لغو شد.
• 14 ساله بود که ناصرالدین شاه به قتل رسید.
• زمانی که جنبش مشروطه اوج گرفت، مصدق جوان رسیده 23- 24 ساله بود.
• او در سومین سال جنبش مشروطه برای تحصیل به اروپا رفت و دو سال پس از شکست این جنبش در آستانه جنگ اول جهانی به کشور بازگشت.
• سال‌های جنگ را در ایران گذرانید و پس از جنگ باز به اروپا رفت، به قصد این که در همان جا اقامت و کار کند.
• اما در 1299 به وزارت عدلیه دعوت شد و به کشور بازگشت.
• در این وقت مصدق 38 سال داشت.
• از این 38 سال عمر مصدق، که در دوران توفانی جامعه ایران گذشته خبری که دلیل بر شرکت او در فعالیت‌های اجتماعی - سیاسی باشد، در دست نیست.

• او، نه عضو انجمن‌های روشنگری مشروطه و نه عنصر فعال انقلابی بوده است.


• از این که حوادث انقلابی کشور و تحولات عظیم بین‌المللی چه اثری در ذهن او گذاشته نیز خبری در دست نیست، جز این که از نوع فعالیت‌های بعدی سیاسی او، بتوان راهی به افکارش یافت.

• تحصیلاتش در رشته علوم سیاسی و حقوق است.
• می‌توان حدس زد که با دموکراسی بورژوائی اروپائی، آنجا که اشراف و بورژواها دست به دست هم داده، رژیم‌های سلطنتی مشروطه ساخته و نظمی در امور برقرار کرده‌اند، آشنا شده و با آن الفتی یافته و از مشروطه ایران نیز چنان نتایجی را انتظار داشته است.

• زمانی که او را برای نخستین بار به وزارت دعوت کردند، ایران روزهای دشوار و پرجوش و خروشی را می‌گذراند:

1

• در گیلان جنش جنگل اوج می‌گرفت.

2

• خیابانی در تبریز قیام کرده بود.

3

• کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان مقدمات کار را می‌دید.

• این جنبش‌ها حاصل بیداری مردم ایران و تاثیر زندگی بخش انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و عکس العمل مردم در قبال سلطه جوئی امپریالیسم انگلیس بود که می‌خواست با تحمیل قرارداد 1919 کشور ما را به اسارت درآورد.
• مصدق با این قرارداد موافق نبود، ولی برای مقابله با آن اقدامی نکرد.
• بلکه چون اوضاع کشور را این چنین آشفته دید، راه اروپا پیش گرفت و فقط یک سال بعد، برای اشغال پست وزارت به کشور برگشت.

• کابینه‌ ای که مصدق برای نخستین بار مقام وزارت در آن گرفت، کابینه میرزا حسن خان مشیرالدوله است، که دو مطلب مهم را در برنامه اش داشت:

1

• عدم موافقت با قرارداد 1919
2

• استقرار امنیت در سرتاسر کشور (یعنی سرکوب جنبش گیلان، جنبش خیابانی و مبارزات مردم مازندران)

• شرکت در این کابینه افکار و نظریات آن روز مصدق را به خوبی آشکار می ‌سازد.
• او قبل از همه یک درباری ناسیونالیست ایرانی است، که مایل نیست بیگانگان بر کشورش حکومت کنند.
• قرارداد 1919 را نمی‌پذیرد، از سلطه خارجیان بر مالیه و اقتصاد ایران ناخشنود است، ایرانی را لایق آن می‌داند که امورش را به دست خویش بگرداند.
• در عین حال او اشراف زاده است، با جنبش‌های توده ‌ای موافقتی ندارد.
• او همان طور که در جنبش مشروطه فعالانه شرکت نکرد و آن را با روی باز پذیرا نشد و تنها به عنوان امر واقعی که در اروپا اثر خوب داده، با نتایج آن هماهنگی کرد، در مورد جنبش‌های انقلابی سال‌های 1919- 1921 نیز، ضمن این که محتوای ضد امپریالیستی آن‌ها را قبول داشت، از این که توده ‌ها به حرکت آمده و دولت مرکزی – دربار قاجار - را زیر فشار گذاشته اند، نگران بود.

• مصدق، هم با قرارداد 1919 مخالفت می‌کرد و هم با جنبش‌های توده‌ ای ضد این قرارداد.


• از 1299 تا 1303، (1920- 1924) مصدق طی چهار سال به طور فعال در صحنه سیاست دولتی ایران باقی ماند و چندین بار به وزارت و حکومت رسید و این درست زمانی است که دولت مرکزی ایران تحکیم شد، جنبش‌های مردمی، خیابانی، جنگل، پسیان به خون غرقه شدند، کودتای رضاخانی پیروز شد و قوای قزاق زیر رهبری رضاخان "امنیت" را در سرتاسر کشور گسترد.
• مصدق با کودتای سوم اسفند سید ضیاء – رضاخان، مخالف بود، زمانی که این کودتا به وقوع پیوست، او ولایت فارس داشت.
• نخست وزیری سید ضیا را نپذیرفت و تا وقتی او در این مقام بود، میهمان خوانین بختیاری ماند.

• ولی بلافاصله که سید ضیاء از نخست وزیری افتاد و قوام السلطنه به نخست وزیری رسید، در همان کابینه قوام - که رضاخان سردار سپه وزیر جنگ آن بود- پست وزارت مالیه را پذیرفت.


• به عبارت دیگر مصدق با این بخش از کودتای سوم اسفند، که یک روزنامه نگار بی سرو پا را به دلیل وابستگی به انگلیس به مقام رئیس دولت برساند و اشراف را زندانی کند، مخالف بود.


• ولی با این که سردار سپهی پیدا شود، خود را در خدمت اشراف بگذارد و "امنیت" در کشور برقرار نماید، مخالفتی نداشت و از آن خرسند بود.


• اعتلاء سردار سپه جلو چشم مصدق و با همکاری و موافقت او انجام گرفت.


• این دست قوی را، اشراف ایران با خرسندی می‌فشردند، به شرطی که در خدمت دربار قاجار باقی بماند و مشروطیت را حفظ کند.


• نخستین شکست بزرگ سیاسی زمانی نصیب مصدق شد که رضاخان سردار سپه این چارچوب را شکست و به توصیه ارباب به فکر افتاد که تمام قدرت را در دست خود متمرکز کرده، دربار قاجار و اشراف هوادار آن را از صحنه سیاسی بیرون کند.


• مصدق - و همه اشراف ملی گرای نظیر او - طی چهار سال از تحکیم پایه‌ های حکومت قزاق ‌ها حمایت کرده و تیغ سردار سپه را تیز کرده بودند، به این حساب که به دست او دولت مرکزی قوی و ملی برقرار خواهد کرد.

• اما این تیغ علیه خود آنان برگشت.


• رضاخان ابتدا خواستار جمهوری و سپس طالب سلطنت شد و هر دو خواست مصدق را به خطر انداخت:

• استقلال ملی،
• حکومت مشروطه.

• مصدق به مخالفت با انقراض قاجار و استقرار سلطنت رضاخان برخاست.
• مطالبی که وی در این مخالفت گفته به بهترین وجهی عقاید باطنی او را برملا می‌ کنند.

• مصدق در مخالفت با سلطنت رضاخان در مجلس پنجم گفت:

• "راجع به سلاطین قاجار… کاملا از آن‌ها مأیوسم…
• اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی، بنده نسبت به ایشان عقیده مند هستم و ارادت دارم…
• این که ایشان خدماتی به مملکت کرده اند، گمان نمی‌کنم بر احدی پوشیده باشد.
• وضعیت این مملکت، وضعیتی بود که همه می‌دانیم.
• اگر کسی می ‌خواست مسافرت کند اطمینان نداشت یا اگر کسی مالک بود، امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت، بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند.
• ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته اند، یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده اند که گمان نمی‌کنم برکسی پوشیده باشد و البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیس الوزراء رضاخان پهلوی نامی در این مملکت باشد.
• من یک نفر امنیت و آرامش می‌خواهم و حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال این طور چیزها را داشته ایم.…
• اگر آمدیم، گفتیم خانواده قاجار بد است، خوب هیچ کس منکر نیست و باید تغییر کند و البته امروز کاندیدای مسلم ما شخص رئیس الوزراء (رضاخان) است…
• ولی اگر رئیس الوزراء پادشاه شد، اگر مسئول شد ما سیر قهقرائی می‌کنیم…
• هم شاه، هم رئیس الوزراء، هم فرمانده کل قوا، هم حاکم… اگر این طور باشد ارتجاع صرف است.
• استبداد صرف است.
• پس چرا خون شهدا ی راه آزادی را ریختید؟"
• (سخنرانی مصدق در مجلس پنجم - جلسه تغییر سلطنت - نقل از جلد سوم تاریخ 20 ساله ایران، نوشته حسین مکی، صفحات 445- 449. تکیه از ماست.)

• مصدق موافق رضاخان دست قوی است که امنیت - امنیت برای مالکین و اشراف - تامین کند، اما مخالف شیوه حکومت استبدادی است که شاه همه کاره باشد.

• او مشروطه می‌ خواهد تا رضاخان‌ها را در خدمت اشراف - و نه حاکم بر آن‌ها - نگاه دارد.

• بعلاوه او مشروطه می‌ خواهد و قانون اساسی تا بیگانگان به دست یک فرد به کشور مسلط نشوند.

• "من فوری نمی‌دانم که یک قانون اساسی را که در واقع استقلال ما را حفظ می‌ کند و یک قانون اساسی را که اسلامیت و قومیت ما را حفظ کند، امروز که هزار طور ایرادات هست، تغییر بدهید. من صلاح نمی‌دانم." (همانجا)

• تناقصی که میان هدف‌های مصدق و شیوه‌ها و راه‌ هائی که برای دست یافتنش برگزیده بود، نخستین شکست دردناک را نصیب وی کرد.

تکرار تاریخ اروپای باختری در ایران و استقرار مشروطه سلطنتی اشرافی - بورژوائی مقدور نگشت.
مصدق را همان دست قوی که برایش "امنیت" آورده بود، از صحنه سیاست بیرون کرد و به احمد آبادش فرستاد.

ادامه دارد
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر