۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

لنینیسم بمثابه فاز دوم سوسیالیسم علمی (3) (بخش آخر)

پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس

3
وضوح تئوری


• لنین در تمامت عمر خود در راه وضوح تئوری مبارزه کرده است.
• از «چه باید کرد؟» (1901) تا «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» (1908) تا «دولت و انقلاب» (1917) همواره بکمک تدقیق مفاهیم به مبارزه بر سر خط مشی سیاسی و وظایف سازمانی پرداخته است.
• مفاهیمی که کمونیست ها می بایستی به مثابه راهنمای عمل به خدمت گیرند.

• اختلاف نظر در زمینه مسائل منفرد را می توان در پراتیک برطرف کرد.

• اما در زمینه قوانین باید به چالش برخاست.

• لنین در مقدمه «چه باید کرد؟» می نویسد:
• «روشن شد که حل مسائل عمدتا نه در رابطه با اختلاف نظر در زمینه مسائل منفرد، بلکه در رابطه با تضاد بنیادی میان دو جریان موجود در سوسیال ـ دموکراسی روسیه باید توضیح داده شود.
• بدین طریق، تبیین برداشت ها در رابطه با خصلت و محتوای تبلیغ سیاسی به توضیح تفاوت میان سیاست تریدیونیونیستی و سوسیال ـ دموکراتیکی بدل شد و تبیین وظایف سازمانی به توضیح تفاوت میان خرده کاری های اکونومیست دل خوش کن و سازمان ضروری انقلابیون از نقطه نظر ما.» (کلیات لنین، جلد 5، ص 358)

• اینجا رشد بیواسطه راهنمای تئوریکی برای سمتگیری پراتیکی تصمیمات منتج از عمل سیاسی کاملا روشن می شود.
• تئوری از خارج به پراتیک حقنه نمی شود.
• تئوری به مثابه «مشاوره سیاسی» در کله توسعه نمی یابد، بلکه از پراتیک سیاسی سرچشمه می گیرد، به هنگامی که هر مورد منفرد در افق عام در نظر گرفته می شود.

• ولفگانگ آبندروت ـ پدر پولیتولوژی در آلمان غربی ـ از این رو، بطرزی کاملا لنینیستی رشته خود را نه «علم سیاست»، بلکه «علم سیاسی» می نامد.

• نادقیق بودن مفاهیم و اغتشاش طرح ها نقاط ضعفی اند که در آنها جبهه مبارزه سیاسی کمونیست ها در هم کوبیده می شود.


• از این رو ست که مارکس و انگلس انتقادات برنامه ای خود را نوشته اند:

• انتقاد از برنامه گوتا
• انتقاد از برنامه ارفورت

• از همین رو ست که انگلس «آنتی دورینگ» را به این موضوع اختصاص داده است.

• در تدارک برای وضع انقلابی، مسئله برای لنین برجسته شد.

• انحراف به اوپورتونیسم در بسیاری از مارکسیست ها به دلیل ساده ترسوئی و یا فساد صورت نمی گیرد.


• به همین دلیل است که لنین به طرح این مسئله می پردازد که چگونه شخصی مثل کائوتسکی که «در چالش با اوپورتونیست ها به سرکردگی برنشتاین» شهرتی خاص کسب کرده بود، به سرگیجه تهوع آور باور نکردنی ئی گرفتار می آید و در ایام وخیم ترین بحران (1914 ـ 1915) به دفاع از سوسیال ـ شووینیسم تن در می دهد.» (کلیات لنین، جلد 25، ص 491)


• لنین سقوط کائوتسکی را ناشی از این حقیقت امر می داند که او قبلا هم نوسانات و ناروشنی های مفهومی داشته است.
• نوسانات و ناروشنی های مفهومی رخنه هائی برای نفوذ ایدئولوژی بورژوائی پدید می آورند.

• چالش فکری لنین بر ضد کائوتسکی نه فقط محکوم کردن اخلاقی یک خائن، بلکه علاوه بر آن، تلاش در جهت درک علت خیانت نه در عیوب شخصی، بلکه در عیوب فکری است.

• خودویژگی های خصلتی قابل بحث نیستند.

• خطاهای فکری اما قابل بحث اند.

• بدین طریق است که لنین به نتیجه زیر می رسد:

• «بدون تئوری انقلابی نمی تواند جنبش انقلابی وجود داشته باشد!
• این اندیشه را نمی توان به اندازه کافی مورد تأکید قرار داد، بویژه در ایامی که موعظه اوپورتونیسم مد روز با اشتیاق تام و تمام با تنگ ترین فرم های کردوکار عملی همبستر می شود.»
• (کلیات لنین، جلد 5، ص 379)

4
مبارزه طبقاتی

اثری از الفارو سیکوه ئیروز

• هسته تئوری انقلابی را آموزش مبارزه طبقاتی تشکیل می دهد.

• در «مانیفست»، تضاد کاپیتالیسم با مالکیت بر وسایل تولید تعریف می شود.

• کار مزدوری و سرمایه دو عنصر طبقاتی تعیین کننده ی مناسبات تولیدی سرمایه داری اند.
• شق ثالثی در میان آندو وجود ندارد.

• مالکین خصوصی کوچک هر چه بیشتر به وابستگی سرمایه داران بزرگ در می آیند و فاقد سطح ساختاری خاص خویش در مناسبات تولیدی اند.


• لنین می نویسد:
• «خرده بورژوازی خود را در چنین وضعی می یابد:
• شرایط زندگی او چنان اند که او بی آنکه دست خودش باشد، بطور اجتناب ناپذیر و اوتوماتیک گاه به سوی بورژوازی کشیده می شود و گه به سوی پرولتاریا.
• خرده بورژوازی نمی تواند بلحاظ اقتصادی خط مشی مستقلی داشته باشد.»
• (کلیات لنین، جلد 25، ص 200)

• اگرچه لنین این منطق را در مد نظر دارد و نتیجتا خرده بورژوازی را نه به مثابه نیروی سیاسی خودمختار، بلکه به مثابه گله ای دستخوش تحریف و دستکاری از سوی بورژوازی می بیند، ولی از اهمیت این گروه اجتماعی در زمینه مسئله قدرت، لحظه ای غفلت نمی کند.

• او تأکید می ورزد که «در هر کشور کاپیتالیستی سه نیروی بنیادی و اصلی وجود دارند:
• بورژوازی
• خرده بورژوازی
• پرولتاریا.

• حرف همه از بورژوازی و پرولتاریا ست.
• از خرده بورژوازی، یعنی از بلحاظ تعداد پرشمارترین بخش جمعیت کشور، کسی نمی خواهد بلحاظ اقتصادی، سیاسی و نظامی، تحلیل هشیارانه ای داشته باشد.»
• (کلیات لنین، جلد 52، ص 201)

• این تذکر لنین از اهمیت خارق العاده ای برخوردار است.

• برای اینکه آن به تضاد نمود و بود (پدیده و ماهیت) اشاره می کند.


• طبقات در جامعه کاپیتالیستی بلحاظ ماهیت به دو طبقه اصلی تقلیل می یابند.

• به همین دلیل نیز از بین بردن مناسبات سرمایه داری همزمان به معنی پایان دادن به شکاف طبقاتی جامعه است.

• اگر طبقه کارگر حاکمیت سرمایه داران را بر اندازد، بشریت از شر حاکمیت طبقاتی نجات می یابد.

• این «رسالت تاریخی طبقه کارگر» است، نه از سر ایدئالیسم فیلانتروپیکی (انساندوستی و خیرخواهی)، بلکه به مثابه نتیجه نهائی حاصل از ساختار دو طبقه ای جامعه بورژوائ.

• در تصویر نمودین میان سرمایه داران و کارگران میدان وسیعی از فونکسیون های مختلف در روند تولید وجود دارد.
• این تصویر نمودین اما نه توهم، بلکه واقعیت (رئالیته) است، اگرچه فقط بلحاظ نمودین نیروی مستقلی است.

• وابستگان به اقشار بینابینی شرایط زندگی و منافع خاص خود را تجربه می کنند، اما آن را ناشی از مناسبات سرمایه داری و وابسته بدان نمی دانند.
• عقل آنها، می بایستی آنها را به سوی طبقه کارگر سوق دهد، سنت ها و پیشداوری های شان اما آنها را به همرنگ سازی با بورژوازی و تن در دادن به نوکریت بورژوازی وامی دارند.

• سازمان های انقلابی باید با توجه به این «تصویر نمودین رئال» ساختار پلورالیستی جامعه در مبارزه در راه تسخیر قدرت به کشف فرم هائی از عمل دست یابند که به جلب توده های بینابینی مناسب باشند.


• در جریان ساختمان سوسیالیسم نیز پیدا کردن فرم های سازمانی معینی برای جلب خرده بورژوازی به این ساختمان و تحول شعور آن لازم خواهد بود.


• بدین طریق، مبارزه طبقاتی نه فقط به مبارزه بر ضد طبقه حاکمه، بلکه همزمان، به مبارزه برای جلب اقشار مردد و دو دل بدل می شود.


• لنین در رساله خود تحت عنوان «توهمات قانون اساسی» (1917) این طرح استراتژیکی را مطرح می سازد:
• برای جلب توافق اکثریت جمعیت کشور نسبت به سیاست مترقی و انقلابی باید همیشه از نو مبارزه کرد.

• پیشاهنگی بر پیشانی کسی، سازمانی، گروهی، حزبی نوشته نمی شود.

• پیشاهنگی به محک آزمون و آزمایش زدن مدام است.

• در نظر گرفتن انگیزه های بسیاری از جمعیت کشور که از وضوح سوسیالیسم علمی بی نصیب مانده اند، امری ضرور و لازم است.

• اینجا اما خطر انحراف به اوپورتوینسم پراگماتیکی کمین کرده است.

• لنین در مثال کائوتسکی بر همین مسئله انگشت می نهد و به همین دلیل بر تدقیق پر وسواس و سختگیرانه تئوری پافشاری می کند، آنجا هم که تئوری جامه عمل می پوشد.


تئوری فقط اگر بلحاظ انتقادی، سوهان خورد و تیز شود، می تواند به قول مارکس
«پس از نفوذ در توده ها به نیروی مادی بدل شود.»


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر