۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

امپریالیسم در دوره رقابت دو سیستم (2)

هژمونی ایالات متحده امریکا
(«قرن امریکا»)

بخش اول
جنگ سرد، دوره طلائی، مرکز و حاشیه
پروفسور دکتر فرانک دپه
برگردان میم حجری

• ایالات متحده امریکا پس از سال 1945 ـ در مقایسه با اتحاد شوروی نیز ـ نیرومندترین قدرت جهان بود.

• اتحاد شوروی ببرکت پیروزی ارتش سرخ اعتبار عظیمی کسب کرد.

• حتی در غرب نیز بویژه میان چپ سیاسی و سندیکائی از اعتبار و احترام بزرگی برخوردار بود (مراجعه کنید به ساسون، 1997، ص 117) و توانست در اروپای مرکزی و شرقی بمثابه قدرت رهبری اردوگاه سوسیالیستی مقبولیت کسب کند.
• اگرچه اتحاد شوروی در اثر جنگ تضعیف شده بود، نیروی عظیمی از دست داده بود و توسعه و تکاملش به عقب رانده شده بود.
• اتحاد شوروی می بایستی بار اصلی جنگ میهنی را در قاره اروپا به دوش کشد.
• میزان تلفات انسانی اتحاد شوروی از تلفات مجموعه همه سایر کشورها فزونتر بود. (مراجعه کنید به لوت، 2000، ص 47 ـ 48)

• اما ایالات متحده امریکا برعکس اتحاد شوروی، در کشور خود از جنگ صدمات مادی ندیده بود.
• نیروی اقتصاد ایالات متحده امریکا در طول جنگ بطرز غول آسائی ترقی کرده بود.
• آن سان که پس از پایان جنگ در هراس از تولید مازاد و بیکاری توده ای بسر می برد که قبل از همه می توانست شامل حال سربازان بازگشته از جبهه های جنگ گردد.

• «ایالات متحده امریکا تنها کشوری از قدرت های بزرگ بود که ببرکت جنگ ثروتمندتر ـ بطرز خارق العاده ای ثروتمندتر ـ شده بود و نه فقیرتر.
• ذخیره طلای ایالات متحده امریکا در پایان جنگ بر 20 میلیارد دلار بالغ می شد.
• این تقریبا برابر با دو سوم ذخایر طلای جهان بود.
• بیش از نصفی از تولید صنعتی در ایالات متحده امریکا صورت می گرفت.
• نصف کشتی های جهان در تصاحب ایالات متحده امریکا قرار داشت.
• اکنون جهان بلحاظ اقتصادی طعمه واشنگتن بود.» (کندی، 1989، ص 533 ـ 534)

• واضحتر از همه، موضع خودویژه ایالات متحده امریکا در عرصه قدرت نظامی بود.

• ناوهای جنگی و نیروی هوائی ایالات متحده امریکا بی رقیب بودند و حریف درخوری برای آنها وجود نداشت.

• «قبل از همه اما ایالات متحده امریکا بمب اتمی را در انحصار خود داشت و می توانست هر دشمنی را در آینده به همان اندازه وحشتناک نابود سازد که هیروشما و ناکازاکی را نابود ساخته بود.» (کندی، 1989، ص 535)


• این توان اقتصادی و نظامی ایالات متحده امریکا منابع تعیین کننده در تشکیل موضع رهبری بی حد و حصر آن در جهان غرب بود، که «پاکس امریکانا» نامیده می شد. (کوکس، 1987، ص 211)

فردریک وینسلو تایلور (1856 ـ 1915)
مهندس امریکائی
مؤسس علم کار، مدیریت علمی، تایلوریسم
تایلوریسم:
پرنسیپ هدایت روندی جریانات کار
موارد مورد انتقاد:
تعیین پیشاپیش جزئیات روش کار (تنها بهترین راه)
تعیین پیشاپیش و دقیق مکان و زمان کار
تعیین پیشاپیش و افراطی وظایف جزء به جزء هر کارگر
کومونیکاسیون یکطرفه با محتوای تنگ و تعیین شده از قبل
آماجگذاری جزء به جزء بی انکه کارگر در رابطه با پیوند کلی در رجیان گذاشته شود.
کنترل (کیفیت) افراطی

• پیشبرد موضع رهبری ایالات متحده امریکا به دو فرم زیر صورت می گرفت:

1

• اولا از طریق روند موسوم به «انقلاب انفعالی»
• یعنی از طریق روند پیشبرد فراملی «فرماسیون فوردیستی» کاپیتالیسم در جهان کاپیتالیستی توسعه یافته.

2

• ثانیا پس از پایان جنگ شبکه ای از سازمان های بین المللی پدید آورد، که بواسطه آنها سیستم پاکس امریکانا مؤسسه بندی شد.
• «قرن امریکا» که قبل از سال 1945 به مثابه برنامه ترویج ارزش های یونیورسال (عام) موسوم به تجارت آزاد، مالکیت خصوصی و دموکراسی نمایندگی اعلام شده بود (دپه 2003، ص 120)، اکنون حداقل برای جهان خارج از عرصه قدرت کمونیستی، واقعیت یافته بود.

• فرماسیون فوردیستی کاپیتالیسم امریکا از اوایل قرن بیستم تشکیل شده بود.

• عناصر فرماسیون فوردیستی به شرح زیر بوده اند:


1

• تولید انبوه کالاهای مصرفی عالی ارزش (اوتومبیل)

2

• در عالی ترین سطح تکنیک (تولید زنجیری)

• مراجعه کنید به به تکنیک و تکنیسیسم

3

• با عالی ترین سطح سازمان کار (تایلوریسم)

4

• با ارتقای راندمان تولید، سطح دستمزدها بالا برده می شد.
• بدون این سیاست تقاضای لازم برای تولید انبوه نمی توانست فراهم آید.

5

• دولت هم در عرصه توسعه علم، نیروهای مولده و تولید نقش مهمی بازی می کرد و هم ـ در دوره معامله جدید در سال های 30 ـ در عرصه سیاست اشتغال و سیاست اجتماعی.
• «کمپلکس (مجموعه) نظامی ـ صنعتی» به تشکیل کمپلکس قدرت متشکل از دولت و سرمایه تسلیحاتی می پرداخت که هم برای اقتصاد و هم برای سیاست دولت در جنگ سرد، یعنی در دوره تشدید تولید تسلیحات نقش تعیین کننده بازی می کرد.

6

• در جوار تولید انبوه، بخش کاپیتالیستی صنایع سرگرمی، تفنن و ایام فراغت (هالی وود) تشکیل شد که همزمان به تبلیغ ایدئولوژی («رؤیای امریکا») مدل جامعه طبقه متوسط، مصرف و ایام فراغت می پرداخت.

• هژمونی (سرکردگی) ایالات متحده امریکا ـ به معنای گرامشیستی آن ـ مبتنی برود بر عوامل زیرین:

1

• سلطه و برتری و حاکمیت مستقیم

2

• طرح برنامه ریزی شده

3


• جلب موافقت طبقات و ملت های تحت سلطه (کوکس، 1998)

4

• جذابیت «طرز زندگی امریکائی» که از سوئی با ثبات و از سوی دیگر با فرهنگ سیاسی دموکراتیک تحکیم می شد.

5

• استاندارد زندگی در ایالات متحده امریکا

6

• با تولید فراورده های بخصوصی در زمنیه مصرف توده ای از قبیل کوکا کولا و مک دونالد

7

• فیلم، موسیقی، شوهای سرگرمی و تفنن و استارهای این عرصه ها.

• تا زمانی که تعلق به غرب تحت سرکردگی امریکا نزدیکی به این استاندارد زندگی را امکان پذیر می ساخت، موضع رهبری ایالات متحده امریکا می توانست به مثابه «سرکرده خیرخواه» تفسیر شود.

• سال های 50 قرن بیستم در اروپای غربی سال های رشد اقتصادی بالاتر از حد متوسط بودند:

1

• سال های اشتغال تماموقت

2

• سال های ارتقای سطح دستمزد رئال

3

• سال های تشکیل قواعد دولتی اجتماعگرا («عصر طلائی») (هوبس باوم، 1998، 325)

• اینها هر سه عناصر توافق طبقاتی در جوامع کاپیتالیستی توسعه یافته غرب را تشکیل می دادند.

• این توافق طبقاتی بر پایه های زیرین استوار بود:


1
بلحاظ اقتصادی

• بلحاظ اقتصادی مبتنی بود بر به اصطلاح «اعجاز اقتصادی»

2
بلحاظ سیاسی

• بلحاظ سیاسی بدلیل رقابت دو سیستم بود.
• در آلمان بدلیل مجاورت آلمان فدرال و دموکراتیک بود.

3
به دلیل جنبش کارگری

• این توافق با برسمیت شناسی موضع نیرومند جنبش سوسیال ـ دموکراتیکی کارگری در اقتصاد، جامعه و سیاست به طبقه حاکمه تحمیل شده بود.

4
به دلیل جنبش سندیکائی

• در مبارزه بر سر سطح دستمزدها، زمان کار، حق تصمیمگیری و سیاست اجتماعی موضع مبارزاتی و عملی سندیکاها تا اواسط سال های 60 تقویت شده بود.

• بحران رژیم انباشت فوردیستی در اواخر سال های 60 و در پی آن، «ضد انقلاب» ضد کینزیانیستی به تغییر این ترکیب کلی هژمونی منجر شد و طبقه حاکمه را به تغییر استراتژی در چالش با طبقه کارگر و سازمان های آن واداشت.

• این امر با تغییر استراتژی سیاست ایالات متحده امریکا دست در دست می رفت که در اوایل سال های 70 قرارداد برتون ـ وودز را اعلام کرد و خصوصی سازی بازارهای مالی تمام ارضی را به اره انداخت.

هتل قرارداد برتون وودز

• در هر حال، ثبات مناسبات سیاست داخلی در جهان کاپیتالیستی در دوره پس از جنگ جهانی دوم مبتنی بود بر اجرای فرماسیون فوردیستی.

• با این فرماسیون یکی دیگر از پیش شرط های (پره میس) تئوری کلاسیک راجع به امپریالیسم، یعنی مبدأ قرار دادن تئوری مصرف نازل ـ حداقل برای مدتی کوتاه ـ از عرصه بدر رانده شد.


• تئوری های کلاسیک راجع امپریالیسم که بر محدودیت های مطلق انباشت سرمایه استوار بودند، گشایش حوزه های ضمنی برای سرمایه از قبیل بهسازی شرایط کار و زندگی طبقه کارگر را یعنی آنچه را که قبل از همه در یاالات متحده امریکا با مدل «سرمایه داری مصرفی» جامه عمل پوشید، محال می دانستند.


• این نقص تئوریکی در تئوری های کلاسیک راجع به امپریالیسم ـ اما ـ راه را برای نتیجه گیری های نهائی سیاسی در زمینه این جور ترکیبات مسدود ساخت.

• در تقریبا همه کشورهای کاپیتالیستی توسعه یافته غرب، نوعی از جنبش کارگری با سمتگیری رفرمیستی و یا همپوندگرا (انتگراسیونیستی) غالب آمد.

• این اما با تحول شعور اکثریت جمعیت مزدبگیر انطباق داشت که بی تردید تحت تأثیر سناریوهای تبلیغاتی جنگ سرد در زمینه خطر کمونیسم و قبل از همه از طریق تبدیل آنتی کمونیسم به ایدئولوژی دولتی قرار داشت. (دپه 1971)

• تز موسوم به امپریالیسم «آستانه انقلاب پرولتری» است، تحت این شرایط ـ حداقل در متروپول های سرمایه ـ نمی توانست کسی را اقناع کند.

• احزاب کمونیست تنها در فرانسه و ایتالیا ـ آنهم به دلیل ایفای نقش رهبری در جنبش مقاومت بر ضد قوای اشغالگر آلمانی در حین جنگ جهانی دوم ـ توانستند پس از سال 1945 در جنبش کارگری کشور خویش موضع قوی ترین نیرو را حفظ کنند.

• در کشورهای اسکاندیناوی، بریتانیای کبیر و اطریش موضع احزاب کمونیست حتی پس از جنگ جهانی اول ضعیف مانده بود. (ساسون 1997)
• در پرتقال، اسپانیا و یونان ـ برای مدتی هم در آلمان فدرال ـ احزاب کمونیست برای مدتی طولانی غیرقانونی و ممنوع اعلام شده بودند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر