۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (23)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم دیگر، در روندی دشوار فراگرفت!
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین
«دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس توده های نادان برای تحقق انقلاب بپایان رسیده است.
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است، حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی است.
آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.»
فریدریش انگلس

حکایت اول بوستان سعدی

• قدیمان خود را بیفزای قدر
• که هرگز نیاید ز پرورده غدر

• چو خدمتگزاریت گردد کهن
• حق سالیانش فرامش مکن

• گر او را هرم، دست خدمت ببست
• تو را بر کرم، همچنان دست هست

• عمل گر دهی، مرد منعم شناس
• که مفلس ندارد ز سلطان هراس

• چو مفلس فرو برد گردن به دوش
• از او بر نیاید دگر جز خروش

• چو مشرف دو دست از امانت بداشت
• بباید بر او ناظری بر گماشت

• خداترس باید امانتگزار
• امین، کز تو ترسد، امینش مدار

• امین باید از داور اندیشناک
• نه از رفع دیوان و زجر و هلاک.

حکم بیستم


• قدیمان خود را بیفزای قدر
• که هرگز نیاید ز پرورده غدر

• سعدی در رهنمود به پادشاه دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک قدیم و جدید بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن کهنه (قدیم) می داند.
• پادشاه باید به توصیه سعدی، قدر (اجر و مزد و حقوق و امتیازات) ملازمان و خادمین قدیمی اش را افزایش دهد.
• چرا؟
• در دیالک تیک داد و ستد که سعدی حتی در روز محشر معتبرش می داند، یعنی خدا را هم به رعایت آن موظف می شمرد، قاعدتا باید مواجب خدام دربار بنا بر خدمات شان باشد، ستدشان باید درخور دادشان باشد.

• ولی برای سعدی حفظ دستگاه حاکمه یکی از مقدسات بی برو برگرد است.

• در این مورد همه پرنسیپ ها از اعتبار می افتند و هیچ می شوند، تا حفظ سرکرده فئودالیسم و بنده داری تضمین شود.

• از این رو دلیل سعدی، دلیلی از سر تا پا پراگماتیستی است.
• قدر قدما باید افزایش یابد، زیرا وفاداری آنها بی خلل و بی چون و چرا ست.
• هرگز از آنها غدر (پیمانشکنی و بی وفائی) سر نمی زند.
• چرا؟
• مگر آدمیزاد جایزالخطا نیست؟

• دلیل سعدی روشن است:
• قدما پرورده دربار اند.
• نان و نمک دربار را خورده اند.
• اگر غدار شوند، نمکگیر می شوند.

• سعدی در هر صورت به وفاداری مطلق خدمتگزاران پیر، یعنی «گرگان» بازنشسته اشاره می کند و بطور غیرمستقیم خود را نیز جزو آنان محسوب می دارد.

حکم بیست و یکم
• چو خدمتگزاری ات گردد کهن
• حق سالیانش فرامش مکن

• سعدی در این حکم از پادشاه می خواهد که حقوق بازنشستگی خدام دربار فراموش نشود.
• چرا؟
• اولا برای اینکه خدام دربار به هنگام پیری نباید به ذلت روزگار بگذرانند و گرنه خدام جوان خود به فکر ایام پیری خویش می افتند و دست به غارت رعایا و تجار می زنند و نتیجتا امنیت اجتماعی را به خطر می اندازند.
• علاوه بر این خدام بازنشسته مخزن الاسرارند و در نظام فئودالی اسرار دربارها از اهمیت وافری برخوردارند.
• اگر آنها در ایام پیری دچار مضیقه شوند، می توانند اسرار پنهان در صندوق سینه را به خانان و شاهان رقیب بفروشند و زیر پای دربار را خالی کنند.

حکم بیست و دوم
• گر او را هرم، دست خدمت ببست
• تو را بر کرم، همچنان دست هست

• این شیوه استدلال سعدی است:
• اگر پیری خادم دیرین را از پای افکنده و نمی تواند خدمت کند، تو می توانی کرم کنی.

• سعدی در این جور مواقع با یک تیر ده نشان می زند.

• او هم به طبقه حاکمه رهنمود می دهد و هم به عوامفریبی دست می زند.
• شهرت سعدی در زمان حیاتش و تاکنون ـ قبل از همه ـ به دلیل زهر ایدئولوژیکی گرانبهای نهفته در کلام او ست.

• شاهنامه اصلی آثار سعدی اند و نه شاهنامه فردوسی.

• بی التفاتی حاکمیت فعلی به سعدی نیز از همین رو ست.

• آثار سعدی کماکان برای توجیه ایدئولوژیکی حقانیت سلطنت مناسب اند.


حکم بیست و سوم
• عمل گر دهی، مرد منعم شناس
• که مفلس ندارد ز سلطان هراس

• سعدی در این حکم، برای صدور رهنمود در زمینه دادن مأموریت انجام کاری (عمل) به کسی، دیالک تیک خیر و شر را به شکل دیالک تیک منعم و مفلس بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن خیر (منعم) می داند.
• شاه باید عمال خود را نه از تهیدستان، بلکه از توانگران (خداوندان نعمت) برگزیند.
• سعدی آگاهترین نماینده ایدئولوژیکی نظام فئودالی و بنده داری است.
• او به درونی ترین اسرار نهفته در دل توده های تهیدست وقوف دارد و بی اعتمادی به آنها را به سرکرده طبقه حاکمه خاطرنشان می شود.
• سعدی به درک ماتریالیستی تاریخ وقوفی ژرف دارد.
• برای سعدی نیز شعور اجتماعی انسان ها انعکاس وجود اجتماعی آنها ست.

حکم بیست و چهارم
• چو مفلس فرو برد گردن به دوش
• از او بر نیاید دگر جز خروش

• بنظر سعدی مفلسان از سلطان هراس ندارند و می توانند در صورت ناخشنودی دست به طغیان بزنند.
• این رهنمود، نه تنها از شم تیز فئودالی سعدی، بلکه علاوه بر آن از درک ماتریالیستی ـ تاریخی خودپوی او حکایت می کند.
• از افراد وابسته به طبقات زحمتکش براحتی نمی توان «گرگ» سرسپرده و وفادار ساخت.
• با شعور طبقاتی انسانها نمی توان شوخی کرد.
• شعور طبقاتی غول خفته بی های و هوئی است که هر آن می تواند به بهانه ای بیدار شود و توفان بپا کند.
• سعدی انی حقایق ماتریالیستی ـ تاریخی را به تجربه دریافته است.

حکم بیست و پنجم
• چو مشرف دو دست از امانت بداشت
• بباید بر او ناظری بر گماشت

• سعدی همچنان در رابطه با مأمورین دولتی رهنمود می دهد که در تریاد «شبان ـ گرگ ـ گوسفند»، فونکسیون گرگ های خودی را بدوش می کشند.
• گرگ باید در قاموس سعدی کنترل شود تا از امانت دست بر ندارد و برای دست برنداشتن از امانت باید بر او ناظری گماشته شود.

• در سطر سطر نوشته های سعدی زهر ایدئولوژیکی به ترفندی غیرقابل تصور جاسازی شده است:

• مباشر نباید خیانت در امانت کند.

• کدام امانت؟


• اینجا سخن از سلب متکی بر زور دسترنج پابرهنه ها ست.


• بدون زورگوئی چگونه می توان لقمه نانی را از حلق کودکان خلق بیرون کشید و ژنده ای را از تن ژنده پوشان؟


• سعدی آخرین کسی است که از این حقیقت امر غافل باشد.

• اما ارائه آلترناتیو اجتماعی ـ انقلابی کار سعدی نیست.

• اسم سعدی مصلح الدین است و نه ابوالقاسم.


• سیصد سال پیش ابوالقاسمی در دیار طوس چنین کرده و به سزای اعمال خویش رسیده است.


• فونکسیون جد اندر جد سعدی مدافعه از سطنت فئودالی ـ بنده داری است و برای انجام این کار به عوامفریبی نیاز مبرم دارد:

• خلق باید بپذیرد که «شاه خودش مقصر نیست، مقصر اطرافیان شاه اند!»، مقصر مباشرین ارباب بزرگ اند.

حکم بست و ششم
• خداترس باید امانتگزار
• امین، کز تو ترسد، امینش مدار

• اگر کسی قصد تعلیم و تعلم دیالک تیک را دارد، مکتبی بهتر از مکتب شیخ شیراز نخواهد یافت:
• دیالک تیکی خودپو، دیالک تیکی بیواسطه و بی سوبژکت، دیالک تیکی که مستقیما از عینیت هستی اجتماعی در آئینه زلال ضمیر سعدی انعکاس یافته و بسان بذری بر مزرعی حاصلخیز نشسه و باراور شده است.

• عوام هوشمند می توانند، زیرکانه بگویند که تناقض برهنه و عریان را باش!:

• در بیت پیشین از گماشتن ناظر بر مباشر سخن می گوید و در این بیت از تقوی و پاکدامنی مباشر.


• دیالک تیک عینی در همین تضادمندی خویش است و در همین تناقض مندی بازتاب می یابد.


• فئودالیسم و هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی را هرگز نمی توان با تکیه صرف بر سرنیزه تضمین کرد.


• قوه قهر مادی اگر زره ایدئولوژیکی نپوشد، نمی تواند در کارزار طبقاتی ـ اجتماعی کامیاب شود.


• ماده با روح نه پیوندی تصادفی، موقتی و سست بنیاد، بلکه پیوندی دیالک تیکی، و ناگسستنی دارد.


• گرگ باید به ایدئولوژی طبقه حاکم، به مذهب در فئودالیسم پایبند باشد، تا با گماشتن ناظری آشکار و نهان امانتگزار سلطان گردد.

• امینی که از ترس از قوه مجریه امین باشد، در فلسفه اجتماعی سعدی، امینی نیم بند است و نه امینی تمامعیار.
• حق با سعدی است.

حکم بیست و هفتم
• امین باید از داور، اندیشناک
• نه از رفع دیوان و زجر و هلاک

• در قاموس سعدی، چیزها در داربست دیالک تیکی شان معنی کسب می کنند:
• امین باید ضمن احساس شمشیر مرئی دربار بالای سر خویش، شمشیر نامرئی الهی را نیز بالای سر خود احساس کند.

• ایدئولوژی و طبقه، دیالک تیکی را با هم تشکیل می دهند:

• فئودال نمازخوان و روزه گیر هرگز وجود نداشته است، فئودال بی باور به دین و مذهب نیز به همین سان.

• ایدئولوژی را نمی توان به زور منطق و استدلال در ضمیر انسان ها نشا زد و یا تار و مار ساخت.


• ایدئولوژی از ریشه می روید و سر برمی کشد، بی اعتنا به منطق و استدلال.


• کشف و ابلاغ نومیدساز لوکاچ در خطاب به بورژوازی واپسین، از همین حقیقت امر باید ریشه گرفته باشد:

• «تا زمانی که طبقه کارگر هست، ایدئولوژی او هم خواهد بود!» (نقل به مضمون)

مارکسیسم ـ لنینیسم را نمی توان با صرف میلیونها دلار و با اجیرکردن میلیون ها مزدور تحصیلکرده از ضمیر نمایندگان زحمتکشان زدود!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر