۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (5)

حقیقت و وحی

چگونه بحث کنیم؟
احسان طبری
شین میم شین

تز بیستم
هرگز، حتا با یک لفظ هم باشد، نباید در بحث‌های جنجالی، در بحث‌های «دوئلی» شرکت جست، این کار به کلی بی‌ فایده است.

• اصولا حق با طبری است، ولی رهنمود طبری، رهنمودی معیوب و قابل انتقاد است.
• چرا؟

• رهنمود طبری حاوی دو عیب اوبژکتیف و سوبژکتیف است:

• طبری اوبژکت مورد بررسی خود را (یعنی خصلت بحث را) تغییرناپذیر تلقی می کند، همیشه همان تلقی می کند، انسان ها را با ماشین های خودکار عوضی می گیرد و آدمی را یاد ماتریالیست های مکانیکی قرن هجدهم می اندازد.

• طبری اما از سوی دیگر، سوبژکت ها را هیچکاره تلقی می کند.

• برای آنها نقش دگرگونساز و فعال قائل نمی شود.
• اگر این نگرش در جهان بینی طبری جا افتاده باشد، او را تا حد ماتریالیست های متافیزیکی از جنس فویرباخ تنزل می دهد.
• آنها هم برای انسان ها نقش تماشاگر قائل می شدند، نه نقش دگرگونساز.

• باید در جریان بررسی آثار دیگر ایشان در این زمینه اطلاعات بیشتری به دست آوریم.

• طبری در هر صورت لیاقت بالقوه مخاطب خویش را در نظر نمی گیرد و تلاشی در جهت بالفعل سازی آن به عمل نمی آورد.

• در نتیجه رهنمود طبری چنین می شود:

• اگر دیدی بحث دوئلی و جنجالی است، از آن فرار کن.

• بنظر ما ـ بر پایه تجارب اندک خویش ـ می توان بحث چارپاداری را به بحثی حاصلخیز تغییر داد.
• برای انسان اگر شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف وجود داشته باشد، چنین کاری محال نیست.

تز بیست و یکم
این را هم باید دانست که بحث کردن کار ساده‌ ای نیست.

• این ادعای طبری هم درست است، ولی انتزاعی است.
• سادگی و دشواری کارها به عوامل اوبژکتیف و سوبژکتیف بیشماری بستگی دارد.
• کاری که برای تازه کاری دشوار است، برای کارگر مجربی آسان است.
• اما منظور طبری از این هشدار چیست؟

تز بیست و دوم
شما که می‌خواهید از اندیشه، مشی و تاریخ حزب دفاع کنید، باید فردی مطلع باشید، باید بتوانید با وقوف بر مسأله و نیز با ایمان از تز خود دفاع کنید، باید فردی کاملاً صدیق باشید.

• ما برای تحلیل این حکم طبری، آن را به اجزای متشکله اش تجزیه می کنیم:

1
شما که می‌خواهید از اندیشه، مشی و تاریخ حزب دفاع کنید

• طبری در این حکم، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک بحث و دفاع از اندیشه و مشی و تاریخ حزب بسط و تعمیم می دهد.

• بحث بدین طریق به وسیله تدافعی تبدیل می شود و دفاع از دژ «اندیشه و مشی و تاریخ حزب» به هدف.


• جهان فراخ به اشاره طبری در پیش چشمان مخاطب او هم می کشد و در حزبی خلاصه می شود.

• انسان مبارز به سرباز ساده ای تنزل می یابد که آماجی جز حراست از دژ کذائی حزب ندارد.
• اندیشه و مشی و تاریخ حزب اما در عین حال به آب زمزم تطهیر می شود، به چیزی بی عیب و نقص و در نهایت کمال.
• دژی زرین و پر جبروت که فقط به درد حراست و حفظ و تحکیم می خورد و لاغیر.
• در اندیشه و مشی و تاریخ حزب همه چیز ظاهرا در نهایت بی عیبی است و هیچ تغییر و تحولی در آن لازم نیست.

• آنچه در ورای گفته های طبری می تپد، بینش متافیزیکی ریشه داری در جهان بینی او ست:

• در کمال مطلق دیدن چیزها، در ایستا دیدن چیزها، علیرغم تکرار اوتوماتیک قوانین دیالک تیک.

• طبری در هر صورت، پیشاپیش هدف و آماج از بحث را تعیین می کند:
• دفاع از اندیشه، مشی و تاریخ حزب.

• این بدان معنی است که مرید طبری با نیت و غرض قبلی وارد بحث می شود.
• او فکر و ذکری جز دفاع ندارد.

• اما این همان چیزی است که طبری در طرف مقابل نمی خواهد وجود داشته باشد.

• طرف بحث باید بنا بر رهنمود طبری، بی غرض باشد.

• طبری عملا بی آنکه خود متوجه شود، حسن نیت مریدانش را قلع و قمع می کند:
• او از توده ای ها مشتی ماکیاولیست حقیقت ستیز می سازد.

• توده ای بدین طریق به ماشین بی شعور و بی روحی بدل می شود که فونکسیون واحدی را همیشه و همه جا جامه عمل می پوشاند:
• دفاع مکانیکی از اندیشه، مشی و تاریخ حزب.
• بدین طریق، جنجال و دوئل پیشاپیش برنامه ریزی می شود.

2
باید فردی مطلع باشید.

• برای چه باید سرباز مدافع دژ اندیشه و مشی و تاریخ حزب مطلع باشد و بدتر از آن، چگونه می تواند مطلع باشد؟

• کسی که می خواهد از به اصطلاح اندیشه و مشی و تاریخ حزب دفاع کند، به تنها چیزی که نیاز دارد، پرسش و پاسخی از قبل آماده است، که در حزب چیز نایابی نیست:
• جوانشیر و کیانوری به اندازه کافی تولید کرده اند.

• به همه پرسش ها پاسخ داده اند.


• مرید طبری باید چند پرسش را مثل اوتومات ازبر کند و وارد بحث کذائی شود و بظاهر پیروز بیرون آید و ضمنا داوری همیشه همان طرف مورد بحث را بکرات بشنود:

• «توده ای ها همه حرف واحدی را تکرار می کنند.»

• تا حزب این داوری اوبژکتیف را ـ عوامفریبانه و یا ساده لوحانه ـ «وحدت نظر در صفوف حزب» نام دهد.

• مفهوم «وحدت نظر در صفوف حزب» ـ فی نفسه ـ مفهومی بی محتوا و توخالی است.

• تکرار طوطی وار جملات مرده را هرگز نمی توان «وحدت نظر در صفوف حزب» نام داد.
• اگر چنین چیزی را بتوان وحدت نظر نامید، پس گله های گوسفند از دیرباز به وحدت نظر رسیده اند.
• چون همه بع بع می کنند.
• اما ظاهرا در حزب کسانی یافت می شوند که بع بع بلد نیستند.
• از این رو ست که طبری از دشواری بحث کذائی سخن می گوید و مطلع بودن را پیش شرط قرار می دهد.
• مطلع بودن یعنی توان حفظ کردن و بر زبان آوردن مکانیکی چند جمله مرده و بی جان.

3
باید بتوانید با وقوف بر مسأله و نیز با ایمان از تز خود دفاع کنید.

• معنی وقوف را توضیح دادیم.
• ظاهرا وقوف به محتوای چند جمله مرده مکانیکی کافی نیست.
• مرید طبری باید ایمان هم داشته باشد.
• این یعنی مذهبیت بی عیب و نقص.

• حق با طبری است.

• کسی که می خواهد طرف مقابل جملات بی روح و مکانیکی او را به سکه نقد بخرد، باید چیزی بیشتر از چند جمله مرده تحویل بگیرد.
• ایمان همان اضافه چیز خواهد بود.
• اگر لازم شد، اشکی هم باید بریزد و شهدای حزب را هم نام ببرد، تا طرف کاملا قانع شود.
• جالب اما مقوله «تز» طبری است.
• کدام تز؟
• دفاع کردن از اندیشه و مشی و تاریخ یک حزب که تز لازم ندارد.

4
باید فردی کاملاً صدیق باشید.

• این دیگر نور علی نور است.
• صداقت دیگر برای چیست، وقتی که سربازی تهی از فراست و شعور، وظیفه دفاع از دژ اندیشه و مشی و تاریخ به عهده دارد؟
• صداقت وقتی لازم است که امکان تجدید نظر و تصحیح هم باشد.

• با تعیین وظیفه برای مرید، اما صداقت پیشاپیش ذبح می شود.


تز بیست و سوم
اگر مطلبی را نمی‌دانید یا انتقادی را وارد می‌شمرید، نباید پنهان کنید.

• پس دفاع از اندیشه ومشی و تاریخ حزب چه می شود؟
• اینکه نقض رهنمود قبلی است.
• اگر طرف ثابت کرد که اندیشه ومشی و تاریخ حزب معیوب اند، چه باید کرد؟

تز بیست و چهارم
«شلوغ کردن» برای پوشاندن نقطه ضعف خود، کار ما نیست.

• چگونه می توان به دفاع از اندیشه و مشی و تاریخ حزب برخاست و وقتی قافیه تنگ آمد، شلوغ نکرد؟

• بگذریم از خود رهنمود دفاع از اندیشه ومشی و تاریخ حزب.


• اصولا برای چه باید از اندیشه ومشی و تاریخ حزب دفاع کرد؟


• پس رهنمود مارکس در هجدهم برومر چه می شود:

• «... ولی انقلاب های پرولتری ... مدام از خود انتقاد می کنند.
• پی در پی حرکت خود را متوقف می سازند و به آنچه که انجام یافته به نظر می رسد، باز می گردند، تا بار دیگر آن را از سر بگیرند، خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاش های اولیه خود را بی رحمانه به باد استهزا بگیرند.
دشمن خود را گویی فقط برای آن بر زمین می کوبند که از زمین نیروی تازه بگیرد و بار دیگر غول آسا علیه آنها قد برافرازد...»

تز بیست و چهارم
حقیقت علمی و انقلابی بزرگی که ما توده‌ ای‌ها به آن مجهزیم، مانند کوه استوار است.


• مفاهیمی که طبری در این حکم به کار می برد، عبارتند از «حقیقت انقلابی»، «حقیقت علمی»

• اما منظور طبری از این دو نوع من درآوردی حقیقت چیست؟

• حقیقت به چه معنی است؟


• تئوری حقیقت ماتریالیسم دیالک تیکی از تئوری تصویر آغاز به حرکت می کند و همانند ارسطو حقیقت را در انطباق شناخت با واقعیت عینی می داند.
• ماتریالیسم دیالک تیکی نظریه مربوط به حقیقت خود را بر پایه حقیقت ارسطوئی استوار می سازد و سپس آن را توسعه و تکامل می بخشد.
• ماتریالیسم دیالک تیکی حقیقت را بمثابه کیفیت شناخت مطرح می کند:
• حقیقت یعنی انطبق حکم با واقعیت امر که مورد شناسائی قرار می گیرد.

• عینیت حقیقت در این انطباق تصویر مبتنی برقضاوت با شیئی که مورد تصویرسازی قرار گرفته نهفته است.

• حقیقت همیشه حقیقت عینی است، زیرا هر شناخت واقعی دارای یک محتوای عینی است، که مستقل از سوبژکت شناسنده وجود دارد.

• مسئله حقیقت دارای دو جنبه اساسی است که لنین چنین فرمولبندی می کند:
• «پرسش اول: آیا حقیقت عینی وجود دارد؟
• آیا در تصورات انسانی می توانند مضامینی وجود داشته باشند،
• که مستقل از سوبژکت باشند؟
• که نه وابسته به انسان و نه وابسته به انسانیت باشند؟
• پرسش دوم: اگر آری، پس آیا تصورات انسانی که حاکی از حقیقت عینی اند، می توانند آنها را بطور یکباره، کامل، نامشروط و مطلق منعکس کنند و یا فقط می توانند بطور تقریبی و نسبی منعکس سازند؟
• پرسش دوم به رابطه میان حقیقت مطلق و حقیقت نسبی مربوط می شود. »
• (لنین : آثار 14 ، 116)

• در رابطه میان حقیقت مطلق و حقیقت نسبی خصلت تاریخی شناخت مطرح می شود.

• ما در روند شناخت به حقیقت عینی دست می یابیم.

• ولی حقیقت عینی تمام و کمال، یکپارچه و ابدی نیست، زیرا شناخت حقیقت به قول لنین، خود روندی است، روند بی پایان نزدیک شدن تفکر به ابژکت (موضوع شناخت).
• و لذا شناخت حقیقت مطلق در یک روند بی پایان همراه است با شناخت حقایق نسبی همواره تازه.

• حقیقت نسبی عبارت است از شناختی که در چارچوب حد و مرزهای معینی و با درجه معینی از دقت، با واقعیت عینی انطباق دارد:
• به عبارت دیگر حقیقت نسبی خصلت عینی دارد، اما به سبب وابستگی اش به شرایط شناخت مربوطه دارای عناصر نسبی است و با تعمیق بیشتر شناخت می تواند تغییر یابد.

• ولی چون حقیقت نسبی در چارچوب حد و مرز معینی انعکاس درست واقعیت عینی است، پس در عین حال دارای عناصر حقیقت مطلق است.

• شناخت انسانی می تواند از طریق حقایق نسبی قدم به قدم به حقیقت مطلق نزدیک شود، بدون اینکه بتواند بطور قطعی بدان دست یابد، زیرا به قول مارکس و انگلس «سیستم شناخت کاملا فراگیر و یکباره کامل از طبیعت و تاریخ در تضاد با قوانین اساسی تفکر دیالک تیکی قرار دارد.

• اما این امر مانع آن نمی شود (بلکه برعکس باعث آن می شود) که شناخت منظم کل جهان خارج، نسل به نسل به پیشرفت های غول آسائی نایل آید.»
• (مارکس و انگلس 19 ، 206 .)

• شناخت عبارت است از وحدت مطلق و نسبی.

• شناخت بیواسطه مطلق امکان ناپذیر است.

• مطلق تنها بکمک نسبی می تواند شناخته شود و
در نسبی، همیشه مطلق آشیان دارد.

• تفکر انسانی بنا بر طبیعت خود قادر است به ما حقیقت مطلق را که از جمع حقایق نسبی ترکیب یافته است، نشان دهد و نشان هم می دهد.
• هر مرحله ای از توسعه علم به این خرمن حقیقت مطلق دانه جدیدی می افزاید، اما مرزهای حقیقت هر قانون علمی نسبی اند و با توسعه بعدی دانش می توانند پهناورتر و یا تنگتر شوند.
• (لنین : 14 ، 129)

• تمیز حقیقت نسبی از حقیقت مطلق برای درک روند توسعه دیالک تیکی شناخت از اهمیت اساسی برخوردار است.

• فلسفه غیرمارکسیستی هرگز نتوانسته به علت این مسئله پی ببرد.


• فلسفه غیرماکسیستی
یا دچار رلاتیویسم شده و به انکار هر گونه حقیقت عینی برخاسته و یا دچار مطلق کردن دگماتیستی حقیقت شده است.


• تمیز حقیقت مطلق از حقیقت نسبی به قول لنین، «باندازه کافی نامعین است، تا از تبدیل علم به جزم ـ بمعنی معیوب کلمه، یعنی به جزم مرده، منجمد و اسکلت وار ـ جلوگیری کند.
• تمیز حقیقت مطلق از حقیقت نسبی اما در عین حال باندازه کافی معین است تا بطرز قطعی و بی برو برگردی میان خود و فیدئیسم و اگنوستیسیسم مرزبندی کند.»
• (لنین : 14، 131)

• حقیقت انقلابی مورد نظر طبری وجود ندارد.

• حقیقت را نمی توان به انقلابی و ارتجاعی طبقه بندی کرد.


• ادعای اینکه توده ای ها به حقیقت انقلابی مجهزند، ادعای بی پایه ای بیش نیست.

• حقیقت یعنی انعکاس درست واقعیت عینی.
• کسی نمی تواند بدان مجهز باشد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر