۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

چپ هرگز نباید ایده ملت را به دیگران واگذار کند! (3)

آنتونیو گرامشی (1891 ـ 1937)
فیلسوف مارکسیست، نویسنده، ژورنالیست، سیاستمدار
از مؤسسین حزب کمونیست ایتالیا
نماینده مجلس ایتالیا (از 1924 تا بازداشتش در 1926)
نگارنده دفاتر 32 گانه زندان که منابع مارکسیستی مهمی اند.
آزادی از زندان در (21 آوریل 1937) و مرگ در پی خونریزی مغزی 6 روز بعد، در (27 آوریل 1937)
در تشییع جنازه آنتونیوی 46 ساله فقط برادر و خواهر و شوهر خواهرش اجازه شرکت یافتند.

مبارزه بر سر کلمه ای کلیدی
پروفسور دکتر دومه نیکو لوسوردو
برگردان شین میم شین

2
مبارزه طبقاتی پس کجا می ماند؟

• به اهتزاز در آوردن پرچم ملت آیا «ضد مارکسیستی» نیست؟

• برای کسی (مثل توماس واگنر) نباید پوشیده باشد که مارکس و انگلس از جنبش های رهائی بخش ملی خلق های ایرلند و لهستان با تمام قوا پشتیبانی می کردند و با شوق و علاقه وافر روند وحدت ملی آلمان و ایتالیا را دنبال می نمودند.

• پلمیک (چالش) معنامندی وجود دارد:
• مارکس تحقیر جنبش ملی لهستان در راه نیل به استقلال ملی از سوی پرودون را «لودگی ابلهانه» می نامد. (کلیات مارکس و انگلس، جلد 16، ص 31)

• باید اضافه کرد که مقوله ملت در قاموس لنین، مائو، هوشی مین و کاسترو نقش مهمی بازی به عهده دارد.

• آیا می توان به طعنه پرسید که پس مبارزه طبقاتی کجا می ماند؟

• برخی از چپ ها نمی توانند دریابند که مبارزه طبقاتی همواره فرم معین و «ناخالص» به خود می گیرد.

• حتی مانیفست حزب کمونیست توضیح می دهد که «روند (انقلابی) انحلال در طبقه حاکمه»
به جا به جائی هرچه بیشتر بخش های طبقه حاکمه «در چارچوب تمامت جامعه کهنه» منجر می شود، آن سان که در پایان به طرفداری از طبقات تحت ستم می پردازند. (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 471)

• وقتی لنین بعدها از انقلاب بلشویستی اکتبر بیلان به عمل می آورد، اعلام می کند که «انقلاب بدون یک بحران تمامملی (در بر گیرنده استثمارگر و استثمار شونده) امکان ناپذیر است.» (اثار لنین، جلد 31، ص 71)

• توماس واگنر بطرز قابل فهمی ترجیح می دهد که به جای لنین بر علیه من به چالش برخیزد و می نویسد:
• «چه معنائی دارد که کسی در کشوری مثل روسیه که بشدت دستخوش انقطاب اجتماعی است، از «ملت» سخن بگوید؟»

• با جنگ جهانی اول، بسیج عمومی و تجربه هر روزه مرگ (که تا حدودی فرزندان طبقه استثمارگر را نیز در می گیرد) بحران تمامملی در روسیه آغاز می شود.

• سه سال بعد بحران فراگیر تمام تار و پود جامعه را در می نوردد:

• حتی اقشار اجتماعی ئی که از بلشویسم بیزارند، به این حقیقت امر تن در می دهند که تنها حزب بلشویستی است که می تواند به این کشتار و قلع و قمع پایان دهد و کشور را از سقوط کلی نجات دهد، سقوطی که خطر تکه تکه شدن روسیه و تبدیل آن به نیمه مستعمره انگلیس و فرانسه را در بر دارد، همان انگلیس و فرانسه ای که بعدها به مداخله نظامی دست می زنند تا ادامه جنگ را تحمیل کنند.

• آنتونیو گرامشی در این رابطه در (7 ژوئن 1919) در مجله « وردین نوو» می نویسد:
• بلشویک ها قدرت را تصرف می کنند، زیرا از سوئی منافع توده های تحت ستم را نمایندگی می کنند و از سوی دیگر بیانگر «نگرش و نظر کلکتیف خلق روسیه اند»، یعنی بیانگر نگرش و نظر ملت روسیه اند.

• آموزنده حوادثی اند که در دهه بعد صورت می گیرد:
• در واکنش به تلاش امپریالیسم آلمان و ژاپن به نیت برده کردن تمامت ملت اتحاد شوروی و چین، اتحاد شوروی و حزب کمونیست چین به اعلام جنگ تدافعی ملی می پردازند.

• آیا مبارزه طبقاتی فراموش و محو می شود؟

• جنگ کبیر میهنی در اتحاد شوروی و جنگ تدافعی در چین مهمترین گشتاورهای مبارزه طبقاتی در قرن بیستم را تشکیل می دهند.

• به قول مائو (5 نوامبر 1938) در شرایط معینی «مبارزه ملی و مبارزه طبقاتی بر هم انطباق پیدا می کنند.»

مقاومت ملی نه در اتحاد شوروی و نه در چین منافاتی با انترناسیونالیسم ندارد.

• شکست وارده بر امپریالیسم آلمان و ژاپن به جنبش رهائی بخش خلق ها در مقیاس جهانی نیروی محرکه نیرومندی می بخشد.


به قول آنتونیو گرامشی:

تنها «انترناسیونالیسمی» می تواند مشخص و مؤثر باشد که قادر به «ناسیونالیستی گشتن ژرف» باشد!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر