۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (7)


تحلیلی از شین میم شین

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می ‌باش
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

·        معنی تحت اللفظی:
·        بی خیال هست و نیست باش و خوش باش.
·        برای اینکه سرانجام هر توسعه و تکاملی نیستی است. 

1
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می ‌باش

·        خواجه در این مصراع، تئوری خوشباشی خیام را تکرار می کند و به پیروی از او فرمان بی خیالی و بی اعتنائی به بود و نبود صادر می کند.

·        باور کردنش دشوار است، ولی چه می شود، کرد که خواجه در بیت قبلی نظر بکلی دیگری را نمایندگی کرده است:

مقام عیش میسر نمی ‌شود بی ‌رنج
بلی، به حکم بلا بسته ‌اند عهد الست

·        حالا خواننده و شنونده غزلیات خواجه کلافه شده و نمی داند، که چه باید بکند؟

الف
·        بی خیال هست و نیست باشد و خوش باشد؟

ب
·         و یا برای نیل به عیش بخور و نمیری، رنج تحمل کند و به حکم عهد الست و دیالک تیک ریاضت و لذت تمکین کند و درد بکشد؟

2
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

·        خواجه در این بیت، اگر خیلی تخفیف دهیم و خوشبین باشیم، تئوری «حرکت فواره وار» را نمایندگی می کند.
·        تئوری صعود و سقوط را.

 آرنولد توینبی (1889 ـ 1975)
فرهنگمورخ، تاریخفیلسوف، سیاستمدار انگلیسی
از نمایندگان تئوری حرکت دایره وار

·        در قرن بیستم آرنولد توینبی ـ تئوریسین امپریالیسم ـ «تئوری حرکت دایره وار» را نمایندگی می کرد که ماهیتا همان تئوری فواره وار خواجه است.

·        مراجعه کنید به  حرکت دایره وار در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        این اما به چه معنی است؟

3
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

·        این تئوری بدان معنی است که توسعه بالنده ای وجود ندارد.
·        کمال هر چیزی به معنی زوال آن چیز است.
·        این به معنی درجا زدن مدام هر چیزی است.
·        این به معنی مرداب وارگی حیات است.

·        سؤال ولی این است که خواجه چگونه به این تئوری رسیده است؟

4
·        دلیل خواجه تثلیث زایش ـ رشد ـ زوال است.
·        هر گیاه و جانوری زاده می شود، رشد می کند و می میرد.
·        خواجه از این تثلیث مکرر و عام، تئوری «حرکت فواره وار» را استخراج می کند و به مثابه زهر ایده ئولوژیکی، به کام خواننده و شنونده غزل خویش می ریزد.

·        ایراد بینشی خواجه و توینبی کجا ست؟ 

5
·        ایراد بینشی خواجه و توینبی در این است که آندو دیالک تیک پیوست و گسست (تداوم و شکست) را تخریب می کنند، گسست را مطلق می کنند و پیوست را دور می اندازند:
·        بدین ترتیب پیوست و تداوم نادیده گرفته می شود و با نادیده گرفته شدن پیوست و تداوم، توسعه و تکامل چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی انکار می شود.

6

·        احمد شاملو، این جفنگ را با هارت و پورت عنگلابی در مفهوم «همیشه همان» نمایندگی می کند:

همیشه همان
اندوه همان:
تیر جگر در نشسته با چنین بار.

تسلی خاطر همان:
مرثیه ساز کردن.

غم همان و واژه همان:
نام صاحب مرثیه ای دیگر.

همیشه همان، شگفت همان
شب همان و ظلمت همان
تا چراغ همچنان نماد امید بماند.

راه همان و از راه ماندن همان
تا چون به لحظه سوار در رسید
مخاطب (؟) پندارد
نجات دهنده ای در راه است.
(در جدال با خاموشی)
   
7
·        حقیقت عینی اما از قراری دیگر است:
·        نو همیشه کهنه را بطرز دیالک تیکی نفی می کند و نه بطرز مکانیکی:
·        نو جنبه های مثبت و بالنده کهنه را جذب می کند و توسعه می دهد و جنبه های منفی و میرنده کهنه را نفی می کند.

8
·        به همین دلیل کودک پیشرفته تر از پدر است.
·        نسل نو بهتر از نسل کهنه است.
·        وسایل تولید نو بهتر از وسایل تولید کهنه اند.
·        به همین دلیل، بشریت و جامعه بشری توسعه و تکامل می یابد.
·        همیشه همانی چیزها فقط در مخیله کوران کودن است.

9
·        اگر کمال هر چیز مرگ آن چیز می بود، اگر حرکت دایره وار و یا فواره وار می بود، اگر همه چیز همیشه همان می ماند، بشریت می بایستی همچنان و هنوز در غارها بسر برد و در مرحله خیش چوبی درجا زند و به تراکتور نرسد.
·        تراکتور نتیجه نفی دیالک تیکی خیش چوبی است.
·        تراکتور خیش چوبی به اضافه چیزی افزون بر آن است.
·        تراکتور نشانه و دلیل قاطعی بر پیگیری بی چون و چرای توسعه در جامعه و تاریخ است.

·        مراجعه کنید به  توسعه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

10
 به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می ‌باش
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

·        ولی اگر به جای تخفیف و خوش بینی سوبژکتیو به این بیت خواجه دقت کنیم، پسیمیسم بغایت ارتجاعی خواجه آشکار می گردد:
·        خواجه در این بیت فقط تئوری توسعه را انکار نمی کند.
·        خواجه حتی تئوری حرکت فواره وار را نمایندگی نمی کند.
·        خواجه نیهلیسم (پوچی گرائی) را نمایندگی می کند:
·        بزعم خواجه سرانجام هر توسعه و تکاملی، نه شروع از صفر، نه برگشت به سطح توسعه آغازین، بلکه  نیستی است.

·        این بدان معنی است که بشریت و جامعه بشری حتی درجا نمی زند، بلکه عقب عقب می رود.
·        جهان و مافیها در فلسفه خواجه نه در حال سکون و ایستائی مطلق، بلکه در حال زوال است.

·        مراجعه کنید به نیهلیسم (پوچی گرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

11
·        اگر کسی رمان های نویسندگان امپریالیستی را بخواند، از مشاهده تشابه شگرف آنها به خواجه بهت زده خواهد گشت:
·        بهت به حیرت سرشته به وحشت اطلاق می شود.

·        قهرمان رمان یکی از برندگان جوایز ادبی لا تحد و لا تسحی در اتاق لخت و عوری، لخت و عور نشسته و بشقابی مملو از مدفوع خشک جلوی خود گذاشته، تکه تکه اطعام می کند و به زمین و زمان دشنام می دهد.

ادامه دارد.

۱ نظر: