۱۳۹۳ شهریور ۲۸, جمعه

جزء و کل (2) (بخش آخر)


پروفسور دکتر کامیلا وارنکه
برگردان شین میم شین

·        همانطور که هر جزء در رابطه با کل تعریف می شود، به همان سان نیز می توان هر کل را در رابطه با اجزای آن تعریف کرد:

الف
·        هر کل را می توان بنا بر مجموعه، نوع و تنظیم اجزای آن تعریف کرد.

ب
·        هر کل را می توان بنا بر روابط موجود میان اجزای آن، یعنی بنا بر ساختار آن تعریف کرد.

1
·        از این رو ست، که کل بنا بر ماهیت خویش، «بیشتر» از جمع ریاضی اجزای خویش است.
·        زیرا ببرکت ساختار، کارآئی ها و شیوه های رفتاری ئی امکان پذیر می شود، که از کارآئی ها و شیوه های رفتاری اجزا، قابل استخراج نیستند.

·   مراجعه کنید به ساختار، دیالک تیک ساختار و فونکسیون، دیالک تیک عناصر ـ ساختار ـ سیستم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
·        اشتباه فلسفه ایدئالیستی موسوم به فلسفه کلیت در این است که برای توضیح رفتار کلی (که بر بنیان مجموعه صرف اجزای منفرد قابل درک نیست) وابستگی متقابل اجزا را در نظر نمی گیرد، بلکه دست بدامن عوامل ماورای تجربی (عوامل فکری) می شود و آنها را بمثابه سازنده کل از اجزاء قلمداد می کند.

·        مراجعه کنید به تئوری کلیت، هولیسم، ویتالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3
·        هر چیزی را که به نحوی از انحاء در سیستمی قرار دارد، نمی توان به این دلیل، بمثابه جزء آن سیستم محسوب داشت.

4
·        فقط عناصر و زیرسیستم های هر سیستم کلی می توانند به شروط زیر بمثابه اجزاء آن سیستم محسوب شوند:

الف
·        عناصر و زیرسیستم هائی که رفتارخود ویژه سیستم نتیجه ترتیب و وابستگی متقابل آنها ست.

مثال اول

·        مثلا اتم ها اگرچه اجزاء مولکول ها هستند، ولی نمی توان آنها را بطور قطعی بمثابه اجزاء اعضای بدن محسوب داشت.

مثال دوم

·        و یا سلول ها را که اجزاء اعضاء محسوب می شوند، نمی توان به مثابه اجزاء اندام (ارگانیسم) محسوب داشت. 
 ب

·        اشتباهات انواع مختلف مکانیسیسم از عدم توجه به نظام سلسله مراتبی (هیرارشی) جزء و کل ناشی می شود:
·        مکانیسیسم، اتم (و یا کوچکترین واحد شناخته شده ماده از نقطه نظر علم شیمی) را جزء هر ساخت شیئی می داند و به این دلیل، کلیه عرصه های دیگر واقعیت را به قوانین وجود و حرکت این عرصه واقعیت تقلیل می دهد، سطحی و مبتذل می کند و بدین طریق توضیح ماتریالیستی کلیت های واقعی را غیرممکن می سازد.

5
·        توضیح دقیق رابطه جزء و کل را در حال حاضر قبل از همه سیستمتئوری  سیبرنتیکی انجام داده است.

·        (ما اصطلاح سیستمتئوری را بکار می بریم تا آن را نسبت به تئوری سیستم مرزبندی کنیم.
·        همانطور که کدخدا با خدای ده و خدای نامه با نامه خدا و کارنامه با نامه کار مرزبندی شده اند و معنی بکلی دیگری دارند. مترجم)

6

·        اسکار لانگه در اثرش تحت عنوان «کلیت و توسعه بلحاظ سیبرنتیکی 1966» نشان می دهد که کلیت های نظام بالاتر، حداقل از دو سیستم نظام پایین تر تشکیل می یابند و دو سیستم یادشده، حداقل بکمک یکی از عناصر خود، در پیوند با هم قرار دارند و نسبت به سیستم نظام بالاتر بمثابه اجزاء عمل می کنند.

7
·        هرچه درجه نظامی یک سیستم بالاتر باشد، یعنی زیرسیستم های آن هرچه بیشتر در تشریک مساعی و در اختلاف رتبه به همکاری با یکدیگر و «مبارزه» بر ضد  یکدیگر بپردازند، به همان اندازه رفتارکلیتی سیستم، کاملتر خواهد بود و سیستم به همان اندازه بیشتر به توسعه خودقانونمندی خویش، هم در مقابل رفتار اجزاء خود و هم در مقابل محیط پیرامون خود قادر خواهد بود.

8
·        خصلت کلیتی هر سیستم مادی پویا متناسب با عرصه ثبات آن رشد می یابد. 

9
·        با بغرنجی سیستم ها، از سوئی، خصلت کلیتی آنها و استقلال نسبی شان در مقابل اجزای شان افزایش می یابد و  از سوی دیگر اجزاء و زیرسیستم ها می توانند هرچه بیشتر مستقل از یکدیگر عمل کنند.

10
·        مشخصه سیستم های مولتی ثابت عبارت از این است، که آنها در مقابل اختلالات وارده به سیستم، بمثابه کل واکنش نشان نمی دهند،  بلکه این وظیفه را به زیرسیستم های خود محول می کنند.

11
·        استقلال نسبی کل و استقلال نسبی اجزای آن از صفت ممیزه کلیت ها ناشی می شود.
·        به این امر ارسطو نیز واقف بوده است.

12
·        کلیت ها، بر خلاف مجموعه ها و یا انبوهه های صرف، این صفت ممیزه را دارند که در صورت از دست دادن مجموعه معینی از اجزای خود (اجزائی که فقدان شان میدان عمل کلیت ها را از حد اقل مقرر، تنگتر نمی کنند) و یا با تکثیراجزای خود (اجزائی که وجودشان میدان عمل کلیت ها را از حد اکثر مقرر فراختر نمی کنند) و یا اگر اجزای از دست رفته و یا بدست آمده برای کل بی اهمیت باشند،  آنگاه دچار تغییر کیفی نمی شوند و متلاشی نمی گردند.

·        مثلا با جراحی کردن (مجزا ساختن) اجزائی از مغز که وظایف روانی مشخصی را به عهده دارند، اگرچه بطور موقت وظایف یاد شده انجام نمی یابند، اما طولی نمی کشد که اجزای دیگر مغز وظایف یاد شده را تقبل می کنند و وضع سابق سیستم را (اگر هم با نارسائی هائی) بازتولید می کنند.  

13
·        اگرچه از دست دادن اجزائی به نابودی کلیت ها منجر نمی شود، اما قدرت ترمیم خسارات وارده، هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی، حد و مرزی دارد:

الف
·        میزان اجزای جراحی شده نباید بیش از حد مقرر باشد.

ب
·        اجزائی وجود دارند که جبران ناپذیر اند.

14
·        پیوند میان مقوله های «کل» و «حد» نشان می دهد، که رابطه میان جزء و کل تابع دیالک تیک کمیت و کیفیت است.

·      مراجعه کنید به حد، کمیت، کیفیت، دیالک تیک کمیت و کیفیت، کل، کلیت، تئوری کلیت، جزء در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر