۱۳۹۳ مهر ۸, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی رضا کاظمی (3)


رضا کاظمی
(پاییز 85 )

گفت:
 "دنبال چی می ‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه دوست.
دوستی که ارزشِ عمری ‌رو داشته باشه که پاش صرف می ‌کنم.
دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموش‌ شِه
 ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا
خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْ‌ شِه.

·        مشخصات بعدی دوست کذائی در سنت تئولوژی منفی تبیین می یابند:
·        دوست نباید ستاره واره، ماه واره، خورشید واره  باشد، پت پت کند و خاموش شود، زیر ابرها برود، کسوف کند و شب شود.  

·        از همین مشخصات دوست می توان دریافت که این شعر تحت تأثیر قصه «شازده کوچولو» و به عبارت دقیقتر بنا بر علیاق و سلایق مؤلف آن تألیف یافته و بسان «شازده کوچولو» بظاهر برای خردسالان و در واقع برای بزرگسالان خردسال واره  سروده شده است.

1
دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموش‌ شِه
 ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا
خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْ‌ شِه.

·        در قاموس ایرانی جماعت ظاهرا نباید مته به خشخاش نهاد و افکار و بویژه اشعار همنوعان خود را مورد تأمل و تحلیل قرار داد.
·        فقط باید بیتی و یا مصراعی از شعری را کپی کرد و زیر شعر زد.
·        احسنت و مرحبا سر داد و هورا کشید.
·        چون بزعم حریفان شعر منطق خاص خود را دارد و خواننده باید هر چه در سفره نهاده می شود، بدون تأمل روی آن چیز در کمال سکوت و رضایت مصرف کند و برای طول عمر آشپز و اعوان و انصارش دعا کند.
·        ولی چه می شود کرد، وقتی که خود همان ها با دیدن اندکی زهر در اطعمه و اشربه خود، تظاهرات فیس آبادی به راه می اندازند.

2
·        در متروپول های امپریالیستی فقط برای ممالک دیگر آلترناتیو تهیه و در آب نمک خوابانده نمی شود، بلکه برای اندیشه ها و چه بسا حتی برای  مفاهیم و یا واژه ها آلترناتیو سرهمبندی می شود.
·        مثلا به جای روشنگری و طرح مسائل اصلی و  ریشه ای، انباره ذهن توده های مردم با اطلاعات آلترناتیو در زمینه میزان عناصر شیمیائی در مواد غذائی و غیره پر می شود.
·        در نتیجه دیری است که هر عضو با سواد و بی سواد جامعه می داند که کره و تخم مرغ حاوی کلوسترین اند و کلوسترین چه مضراتی دارد.
·        ولی از میزان سم های ایده ئولوژیکی مهلک در اخبار روز و دیگر اطعمه و اشربه ایده ئولوژیکی حتی روح کسی خبر ندارد.

3
·        ما هم در این واویلا به قول حریف خیلی خیلی انقلابی ئی به جای کوهنوردی و انتشار عکس هائی از کوله پشتی مملو از تئوری انقلابی در فیس آباد و درو کردن هورای دوستان رنگارنگ، در گوشه محبسی ـ داوطلبانه ـ نشسته ایم و جفنگ تولید و بازتولید می کنیم.
·        بی خیال اینکه بهترین خواننده جفنگیات مان خودمان هستیم و بس.
·        حتی خود شعرا تحلیل ما از اشعارشان را در طرفة العینی حذف می کنند و راهی سطل آشغال می سازند.
·        و ما خدا را صد بار شکر می کنیم اگر هنوز بلوک مان نکرده باشند و تبر بر ریشه مان فرود نیاورده باشند.
·        تو خود حدیث مفصل بخوان در این میدان!

4
دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموش‌ شِه
 ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا
خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْ‌ شِه.

·        سؤال این است که دوست ایدئال در قاموس شاعر چرا باید بی شباهت به ستاره و ماه و خورشید باشد؟
·        چرا نباید دوست ایدئال و مطلوب شاعر بسان دیگر چیزهای طبیعی متحول باشد؟
·        به عبارت دیگر چرا دوست ایدئال شاعر باید «همیشه همان» (احمد شاملو) باشد؟ 

·        حتی صمد بهرنگی از جائی رونویسی کرده بود که زمین می چرخد و هر چه در روی زمین است، همراه با زمین می چرخد و در اثر همین چرخش تغییر می یابد.
·        شاید مکانیسیسم همین باشد.
·        ولی باز هم بهتر از «همیشه همانی» مشوق خودپرست او ست که «غولش» نام داده بود، تا خود را غولافرین قلمداد کند.

5
·        از همین چیزها می توان به طرز تفکر شاعر پی برد.
·        شاعر با «همیشه همانی» چیزها و حتی آدم ها مشکلی ندارد و همین بینش متافیزیکی را ـ خواه و ناخواه ـ به خواننده خردسال و یا خرسال واره اشعار و آثار خود منتقل می کند.
·        بدین طریق و ترفند در نهایت بی طرفی و معصومیت، جامعه ای تشکیل می یابد که همه چیز را و از آنجمله وضع موجود را «همیشه همان» می خواهد.

6
·        به همین دلیل به عنوان مثال، دیالک تیک مهره و ماشین تار و مار می شود.
·        مهره در مرکز کاینات قرار می گیرد و ماشین فراموش می شود.
·        امروز مهره ای لعن و نفرین می شود و پس از تحمل کلی خشونت و خونریزی، مهره ملعون و منفور به زیر کشیده می شود تا مهره ای دیگر و بظاهر دیگر جای مهره پیشین را بگیرد و ماشین «همیشه همان» به کار «همیشه همان» خود ادامه دهد.  
·        مهره جدید امید می آفریند و بر حبل المتین امید واهی عوام الناس با سواد بیسواد دل خوش می کند تا اگر فردا گندش بالا آمد، آن هم به زیر کشیده شود و مهره دیگری و بظاهر بهتری جای آن را بگیرد و ماشین نکبت «همیشه همان» و دست نخورده بماند و از سوراخ ـ سنبه خود همچنان دود و تعفن بیرون دهد.

7
دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموش‌ شِه
 ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا
خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْ‌ شِه.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که چرا دوست کذائی اینهمه ضرورت پیدا می کند که دیل کارنگی از ناف امپریالیسم «آیین دوستیابی» می نویسد و فوت و فن دوستیابی را ازسیر تا پیاز آموزش می دهد؟

8

·        علت نیاز مبرم اعضای طبقات اجتماعی واپسین به حضور همیشگی دوست، «تنهائی عظیم» (احمد شاملو) آنها ست.
·        این خلأ،  خلئی طبقاتی است.
·        این خلأ، خلئی معنوی است که به هیچ طریق و ترفندی پر نمی شود.

·        البر کامو ـ  نماینده ایده ئولوژیکی بورژوازی واپسین ـ این روانشناسی اجتماعی را در اثر خود «بیگانه» (که توسط جلال آل احمد و خبره زاده به احتمال قوی بنا بر تشخیص و توصیه مستشاران امپریالیستی به فارسی ترجمه شده) بطرز روشنی تصویر می کند:
·        قهرمان قصه چند دقیقه قبل با دوست دخترش سکس داشته است.
·        سکس برای اعضای این طبقات اجتماعی چیزی از جنس زیارت مرقد مطهر آل عبا و عبادت است.
·        چیزی از جنس مذهب است.
·        با سکس خلأ معنوی حیات این طبقات برای لحظه ای کوتاه پر می شود.
·        ولی فقط برای لحظه ای کوتاه.
·        از این رو، احساس پوچی تار و پود وجود قهرمان کامو را تسخیر کرده است.
·        منظور از خلأ معنوی همین احساس سمج و سرسخت پوچی و احساس نیاز سوزان به انتحار است.
·        به همین دلیل، به آسانی آب خوردن هفت تیر می کشد و آدم می کشد.
·        و باز هم به همین دلیل، حکم اعدام با حکم تبرئه برایش یکسان است.

9
دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموش‌ شِه
 ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا
خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْ‌ شِه.

·        دوست کذائی راوی  این شعر نیز باید این خلأ همیشه حی و حاضر و پر ناشدنی را پر کند.
·        به همین دلیل باید همیشه حی و حاضر و دسترس پذیر باشد و ضمنا «همیشه همان»  باشد.
·        کمترین تغییری در دوست کذائی خلأ طبقاتی ـ معنوی دردناک را دوباره به خاطر راوی خطور می دهد و آرامش و قرارش را در هم می ریزد و مختل می سازد.

10
دوستی که نَفَس باشه
 اگه نباشه آدم کبودشِه بمیره

·        در همین کلام واپسین شاعر صراحت روشنی وارد شعر می شود و توضیح مبتنی بر تئولوژی منفی را کنار می زند و منظور راوی را بروشنی تبیین می دارد.
·        دوست کذائی باید چیزی از جنس اکسیژن باشد که در غیابش عفریت مرگ از راه می رسد و اندام زیبا و پویا و شکوفا در طرفة العینی به مردار مرده و منفور و تهوع انگیز استحاله می یابد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر