۱۳۹۳ مهر ۶, یکشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (10)


تحلیلی از شین میم شین

قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        معنی تحت اللفظی:
·        قدر همه گل ها را فقط و فقط مرغ سحر می داند.
·        برای اینکه هر کس که صفحه ای از کتابی را بخواند، نمی تواند به معانی آن کتاب پی ببرد. 

1
قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        اگر محتوای معنوی این بیت دوم خواجه را با بیت اول مقایسه کنیم، به چه نتیجه ای باید برسیم؟

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست

2
·        صدور حکم قطعی در نتیجه مقایسه ی واحدی درست نیست، ولی بهتر از هیچ است.
·        چون می توان بعد از این دقت کرد و رابطه متقابل ابیات هر غزل را مورد توجه قرار داد..
·        ولی ما میان این دو بیت خواجه رابطه متقابلی نمی بینیم و نتیجتا به سیاوش کسرائی حق می دهیم که هر بیت هر غزلی را خانه ای تصور و تصویر می کند که فی نفسه به اتمام رسیده است.
·        البته استثناء همیشه و همه جا هست.
·        قاعده کلی اما ظاهرا همین است.
·        به همین دلیل سیاوش هر شعر طراز نو را هم بیتی تلقی می کند.
·        یاد خروشان پیر همیشه جوان نامیرا به یاد باد.

2
قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        خواجه در این بیت، اولا دیالک تیک جزء و کل را به شکل دوئالیسم ورق و کتاب از سوئی و به شکل دوئالیسم گلپر و گل از سوی دیگر، بسط و تعمیم می دهد و بدرستی نقش تعیین کننده را از آن  کل (کتاب، مجموعه گل) می داند.

3
 قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        خواجه واژه «ورق» را احتمالا تحت تأثیر سعدی به خدمت می گیرد و بسان او به دو معنی مختلف بکار می برد:
·        آن سان که ورق هم به معنی صفحه کتاب بکار می رود و هم به معنی گلپر. 

به چه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی

·        شیخ شیراز هم در این بیت دیالک تیک جزء و کل را از سوئی به شکل دیالک تیک ورق گل و طبق گل بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک ورق کتاب و «گلستان» ـ ـاثر ماندگار خویش ـ که ضمنا به معنی مجموعه گل ها ست.

4
قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        تزریق سم دوپهلوئی در  مفاهیم (واژه ها) به مثابه آجر های آغازین احکام (افکار، جملات، نظرات، قضاوت های) خود، یکی از کسب و کارهای اصلی خواجه است که فونکسیون ایده ئولوژیکی به عهده دارد.
·        تار و پود فلسفه و ادبیات بورژوائی واپسین هم به همین دوپهلوئی سرشته است.

·        مراجعه کنید به دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5
قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        ایراد تبیینی خواجه اما انتزاعیت  فراگیر اکثریت عناصر متشکله شعر او ست.
·        به همین دلیل شاید بتوان ـ محتاطانه ـ شعر خواجه را شعر انتزاعی تلقی کرد.
·        به عنوان مثال، مرغ سحر در این بیت، نه مرغ واقعی و محسوس و ملموس سحر، بلکه مرغی انتزاعی است و خواننده باید بسته به حوایج خود، آن را با هر کس و هر چیز دلبخواهی پر کند.
·        مرغ سحر خواجه هم می تواند خمینی باشد و هم کدخدای هر دهی.
·        هم می تواند خان بزرگی باشد و هم سلطان چلغوزی.
·        درست به دلیل همین انتزاعیت عناصر اشعار خواجه است که امکان فالگیری با دیوان او را پدید می آورد.

·        محافل بورژوائی واپسین و دیگر طبقات اجتماعی واپسین در مجالس و مراسم احضار ارواح همین انتزاعیت را به صورت نگارشی ـ تجسمی به خدمت می گیرند و بدلخواه مورد تفسیر قرار می دهند.

6
قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        مرغ سحر انتزاعی خواجه در هر صورت، قدردان مجموعه گل ها ست.
·        دلیل خواجه اما جفنگی بیش نیست.

·        چون این حکم درست که هر کسی با خواندن صفحه ای از کتابی نمی تواند به معانی آن کتاب پی ببرد، دال بر قدر دانی مرغ سحر از مجموعه گل ها نیست.
·        آنهم نه فقط قدر دانی ساده و پیش پا افتاده، بلکه قدر دانی مطلق:
·        چون خواجه با واژه «بس» هر موجود ذیشعور دیگر را از جمع قدر دانان مجموعه گل طرد می کند.
·        این مطلق سازی خواجه شاید یکی دیگر از مشخصات ایده ئولوژیکی مهم او باشد.
·        چون ایراسیونالیسم (خردستیزی) همیشه با مطلق ها توأم و همراه است.
·        این مسئله نیز باید در روند تحلیل آثار و افکار خواجه مورد توجه جدی قرار گیرد تا صدور حکم قطعی امکان پذیر گردد.

7
قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        می توان تصور کرد که خواجه این بیت را خطاب به خانی، سلطانی و یا وزیری سروده که در مجمع الشعرای محفل خود، قدر دان همه شعرای ریز و درشت است.
·        مصراع اول این بیت اما به زهر مهلک تحقیر اکثریت مرغان، ضمن تجلیل نخبه ای در میان آنها سرشته است:
·        می توان گفت که خواجه دیالک تیک شخصیت و توده را به شکل دوئالیسم مرغ سحر و مجموعه مرغان جهان بسط و تعمیم می دهد و نهایتا به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ، همه کاره و هیچکاره، ابرمرغ و زباله واره مرغ در می آورد.

·        بدین طریق و ترفند، نخبه ای، شخصیتی، خانی، سلطانی، قلدری ایدئالیزه می شود، به عرش اعلی برده می شود و توده های مولد و زحمتکش تا حد زباله تنزل داده می شوند.

8
قدر مجموعه ی گل، مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست

·        خواجه را می توان مؤسس تئوری فاشیستی نخبگان دانست.
·        بیهوده نیست که خواجه از شعرای محبوب فاشیسم و فوندامنتالیسم است.

·        دربار بارها ـ حتی به قول احمد شاملو ـ دهها هزار تومان صرف ویرایش و تصحیح و انتشار دیوان خواجه نموده است.
·        احمد شاملو نیز نسخه ای از دیوان خواجه ویرایش و منتشر کرده است.


·        نیچه ـ پدر معنوی فاشیسم و مؤسس ایراسیونالیسم (خردستیزی)، مبلغ سرسخت نیهلیسم و راسیسم (تئوری نژادی) ـ شیفته خواجه بوده است و حتی شعری در مدح خواجه سروده است:

در میان پاره ‌نوشته‌ های بازمانده از نیچه،
شعری تحت عنوان زیر، خطاب به حافظ هست:

به حافظ، پرسش یک آبنوش

میخانه ‌ای که تو برای خویش
پی‌افکنده ‌ای
فراخ ‌تر از هر خانه ‌ای است.

جهان از سر کشیدن میی
که تو در اندرون آن (؟)  می‌اندازی،
ناتوان است.

پرنده‌ای، که روزگاری ققنوس بود
در ضیافت تو ست
موشی که کوهی را بزاد
خود گویا تویی.

تو همه ‌ای، تو هیچی
میخانه ‌ای، میی
ققنوسی، کوهی و موشی

در خود فرو می‌ روی ابدی
از خود می‌ پروازی ابدی
رخشندگی همهٔ ژرفاها
و مستی همهٔ مستانی
تو و شراب؟
(ویکی پیدیا)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر