۱۳۹۳ مهر ۶, یکشنبه

سیری در جهان بینی رضا کاظمی (1)

سرچشمه:

صفحه فیسبوک
رضا کاظمی
رضا کاظمی
(پاییز 85 )

گفت:
"دنبال چی می‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه دوست.
دوستی که دستَ‌مُ بگیره بِبَرََدم توو آسمونا چَرخَ‌م بده
 ستاره‌ها از شرمْ آب بِشن بریزن توو دریا."

گفت:
 "دنبال چی می ‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه دوست.
دوستی که ارزشِ عمری ‌رو داشته باشه که پاش صرف می ‌کنم.
دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموش‌ شِه
 ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا
خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْ‌ شِه.
دوستی که نَفَس باشه
 اگه نباشه آدم کبودشِه بمیره!"

گفت:
"دنبال چی می‌گردی؟"
گفتم: 
"دنبال یه گل.
گلی که دستِ‌شُ بگیرم بِبَرَمِ‌ش توو گُلِستونِ هزارگُلْ تابِ‌ش بدم
 گُلا از خجالت سرخ بشن، پَر بریزن روو خاک."

گفت:
"دنبال چی می‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه هم‌سفر.
هم‌سفری که دستَ‌مُ بگیره باهام بیاد توو جاده
غبارا شَرم کنن از رَدِّ قدم‌هاش
خاک بِشَن بِشینَ‌ن روو زمین."

گفت:
"دنبال چی می‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه گل.
گلی که مسئوولِ‌ش باشم
 پاش آب بریزم
 دورش تَجیر بِکِشم
شب‌پَره‌هارو ازش دوور کنم.
گلی که مسئوولم باشه
 پام آب بریزه..."

گفت:
"دنبال چی می‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه هم‌سفر.
هم‌سفری که از جاده نترسه.
مقصدْ آخرِ دنیام که باشه، کفش‌هاشُ وَر بِکِشه باهام بیاد و کم نیاره."

گفت:
"وِل معطلی!
اونی‌که دنبالِ‌شی روو زمین پیداش نمی‌کنی.
باس بِری توو ابرا
 توو خیالا
 توو رؤیاهات دنبالِ‌ش بگردی.
خودتُ خسته نکن رفیق!"
گفتم:
"چی؟
گفتی رفیق؟"
گفت:
"بی خیال!"

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری  
تحلیلی از شین میم شین

·        این گفتگو  اولین نوشته ای است که از رضا کاظمی بدست مان رسیده و قصد تأمل بر روی آن را داریم.

·        این گفتگو تحت تأثیر «شازده کوچولو»، اثر سنت اگزو پری ـ خلبان و نویسنده فرانسوی ـ تحریر یافته است.

1

·        قصه «شازده کوچولو» یکی از محبوب ترین و مطلوب ترین قصه های طبقه حاکمه امپریالیستی است که به همه زبان های زنده ی دنیا ترجمه شده و در فرم های مختلف از کتاب تا کاست و سی دی و فیلم و غیره توزیع یافته است.

2

·        صمد بهرنگی نیز لاطائلات خود را تحت تأثیر همین قصه سرهم بندی کرده است.

·        صمد ایده و اندیشه مبتنی بر تحقیر بزرگسالان را از همین قصه به عاریه گرفته و بعد تحریف کرده است.

·        این ایده در قصه «شازده کوچولو» به شکل تحقیر انسان ها و تجلیل نباتات منعکس شده است:
·        انسان ها در قصه «شازده کوچولو» ـ بر عکس نباتات ـ بی ریشه تصور و تصویر می شوند که نمی توانند جائی ریشه دوانند، و بند  شوند و لذا  به بادی جا به جا می شوند.

3
·        تحقیر بشریت یکی از گشتاورهای ایده ئولوژیکی بسیار مهم طبقات اجتماعی واپسین و بویژه بورژوازی واپسین و معاصر است.  

·        این ایده ارتجاعی تحقیر بشریت حاوی و حامل بالقوه آنتی هومانیسم و فرم های مختلف توحش و بربریت در فلسفه بورژوائی واپسین و در ایده ئولوژی دیگر طبقات اجتماعی واپسین است که در مکاتب فاشیسم، راسیسم،  نیهلیسم، سوسیال ـ داروینیسم، پراگماتیسم، فوندامنتالیسم و غیره تئوریزه و توجیه می شود.

4

·        صمد این ایده سنت اگزو پری را به شکل تحقیر بزرگسالان (بویژه پدران) و تجلیل خردسالان تحریف می کند:
·        صمد بزرگسالان را مشتی حواس پرت مزاحم جا می زند و کودکان را ایدئالیزه می کند و چه بسا به مثابه «حلال» مسائل بزرگسالان قلمداد می کند.

·        البته هدف صمد مسخ مکانیکی روح و روان کودکان زحمتکشان و سوق دادن آنها به آوانتوریسم چپ بوده است که فرمی از ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین است.

·        مراجعه کنید به سیری در جهان بینی صمد بهرنگی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

5
گفت:
"دنبال چی می‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه دوست.
دوستی که دستَ‌مُ بگیره بِبَرََدم توو آسمونا چَرخَ‌م بده
 ستاره‌ها از شرمْ آب بِشن بریزن توو دریا."

·        شاعر به دنبال دوستی می گردد و مشخصات او را به تنهائی  پیشاپیش تعیین می کند.

·        این اما به چه معنی است؟

6
"دنبال یه دوست.

·        می توان گفت که شاعر از سوئی دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دوئالیسم من و دوست و از سوی دیگر به شکل دوئالیسم جوینده و جستجو شونده بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (من، جوینده) می داند.

6

·        احمد شاملو هم در برخی از اشعارش، خود را جوینده محسوب می دارد و جستجو شونده نبودن خود را از صراحت می گذراند.

میان کتاب ها گشتم
میان روزنامه های پوسیده، پرغبار
در خاطرات خویش
در حافظه ای که دیگر مددی نمی کند
خود را جستم و فردا را.

عجبا!
من جستجوگرم، نه جستجو شونده
من اینجایم
و آینده در مشت های من
(جدال در خاموشی)  


7
 گفتم:
"دنبال یه دوست.

·        شاعر هم در سنت احمد شاملو جستجوگر مطلق و همه کاره است.
·        این جستجوی دوست و اگوسانتریسم (خودمرکزیت) را می توان در قصه «شازده کوچولو» نیز کم و بیش شاهد بود.
·        این اگوسانتریسم اما منجر بدان می شود که دوست (جستجو شونده) آدمیت زدائی شود.
·        یعنی چیز واره شود.

·        چون اگر دوست کذائی آدم باشد، هویت خاص خود را خواهد داشت و نتیجتا منافع مادی و روحی و روانی و طبقاتی و ملی و غیره خاص خود را، انگیزه ها، امیال، علایق، اراده و خواست خاص خود را خواهد داشت.

8
·        در آن صورت، دیگر نمی توان دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دوئالیسم من و دوست و یا به شکل دوئالیسم همه چیز واره و هیچ واره تخریب کرد.

·        دوست در آن صورت دیگر نه هیچ واره، نه چیز واره، نه اوبژکت واره، نه جستجو شونده مطلق، بلکه آدم واره خواهد بود و به نوبه خود سوبژکت، مختار، تصمیمگیر و جستجوگر خواهد بود.

·        در آن صورت هر جستجوگری در عین حال اوبژکت جستجو هم خواهد بود، جستجو شونده هم خواهد بود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر