۱۳۹۳ مهر ۵, شنبه

سیری در جهان بینی مولوی (26)


جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی
(604 ـ 672)
سیری در فیه ما فیه
تحلیلی از شین میم شین

کسی در شب تاری نشسته است، بیدار
به عزم آن که سوی روز می روم.
اگرچه چگونگی رفتن را نمی داند،
اما چون روز را منتظر است،
به روز نزدیک می شود.

شخصی در شب تاریک و ابر،
پی کاروانی می رود.
نمی داند که کجا رسید و کجا می گذرد و چقدر قطع مسافت کرده است.
اما چون روز شود، حاصل آن رفتن ببیند و سر به جائی بر زند.

در زمستان اگر درخت ها برگ و بر ندهند
تا نپندارند که در کار نیستند.
ایشان دایما بر کارند.
زمستان هنگام دخل است و تابستان هنگام خرج.

·        ما برای تأمل روی این گفتار مولانا، نخست آن را تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:

1
کسی در شب تاری نشسته است، بیدار
به عزم آن که سوی روز می روم.

·        اگر کسی ذره ای عقل در کله داشته باشد، هرگز «به عزم رفتن به سوی روز، شب زنده داری نمی کند.»
·        چون چنین کسی بیشک می داند که تبدیل شب به روز، امری عینی (اوبژکتیو)  است و با وضعیت مدار زمین در رابطه است و نه با عزم کسی و شب زنده داری او.

2
اگرچه چگونگی رفتن را نمی داند،

·        چگونه می توان «چگونگی رفتن از شب تار به روز روشن» را دانست؟
·        پیش شرط رفتن از چیزی به سوی چیز دیگر، وجود همزمان آن دو چیز است.
·        کسی که ذره ای خرد در سر داشته باشد، هرگز به سوی روزی که هنوز نیامده، عزم رفتن نمی کند.
·        مگر اینکه حواسپرت باشد و یا خودش را به خریت زده باشد.

3
اما چون روز را منتظر است،
به روز نزدیک می شود.

·        اولا نه او به روز، بلکه روز به او نزدیک می شود.
·        چون پیش شرط نزدیک شدن کسی به روز و یا به هر چیز دیگر، حرکت او ست و نه سکون او.

4
·        ثانیا اگر او منتظر روز هم نباشد، در هر صورت، روز طلوع خواهد کرد و عملا «به او نزدیک خواهد شد.»

5
·        در همین موعظه مولانا می توان به وارونه سازی و وارونه اندیشی اصحاب تصوف و طریقت و عرفان پی برد.
·        خواجه شیراز شاید به همین دلایل آنها را مکار و حقه باز و شیاد می نامد.

·        مراجعه کنید به تحلیل مقولات خواجه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
·        مولانا برای تبلیغ جفنگیات ایراسیونالیستی (خردستیز) خود، خواننده و شنونده خود را پیشاپیش نرم و خام و خر می کند.
·        او عملا وارونه اندیشی را به عنوان طرز تفکر به مریدان بیچاره و ترحم انگیز خود می آموزد.

·        چرا؟

الف
·        اولا برای اینکه مولانا جای سوبژکت و اوبژکت را عوض می کند:
·        انسان نشسته در ظلمات شب را رونده و متحرک جا می زند و روز شتابنده به سوی او را ساکن.

ب
·        ثانیا مولانا جای سوبژکتیویته را با اوبژکتیویته، یعنی جای ذهنیت را با عینیت عوض می کند:
·        عزم انسان نشسته در ظلمات شب را (سوبژکتیویته را)  مسبب طلوع روز جا می زند و عینیت طلوع روز را (اوبژکتیویته گذار از شب به روز را) هیچ واره محسوب می دارد و منوط و وابسته به سوبژکتیویته، یعنی به عزم انسان نشسته در ظلمات شب جا می زند.

5
·        این طرز تفکر مولانا را می توان سوبژکتیویسم نامید که بهترین طریق و ترفند برای عوام فریبی و احیانا خودفریبی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر