جهان تغییر کرده
نسل جدید
دنبال زندگی دیگری است با شکل و فرمهای جدید.
گذشته در گذشته.
حریف
آره.
بدبختی تغییر این است که سمت و سوی ثابت ندارد.
تفاوت تغییر با توسعه (تکامل) همین است.
توسعه
بالنده است.
تغییر
هم میتواند بالنده باشد و هم زوالنده
هم می تواند پیش رونده باشد و هم پس رونده.
هم رشد دانه و تشکیل باغ
تغییری است
و
هم
احتراق باغ و تبدیلش به خاکستر.
هم
رشد نوزاد و تشکیل شخصیت
تغییری است
و
هم
تجزیه و تلاشی و تعفن اجساد اشخاص
دروغ
ضد صداقت نیست.
دروغ
ضد راست است.
ضد صداقت چیست؟
اصلا صداقت چیست؟
چارلی جان
خنده و گریه
ارادی، اختیاری، دلبخواهی نیست.
این عکس
انعکاس (عکس اندازی، عکس برداری) ماده در ماده (بیشه در آب) است.
به قول لنین:
انعکاس
خاصیت ماده است.
تئوری انعکاس
یکی از مهمترین تئوری ها در تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی است
دیری است که استاد دانشگاهی در هلند
روی این تئوری کار می کند
عمرش دراز باد
در مورد شرائط نیز در ارتباط با شرائط جهانی صحبتی به میان نیامده است. چرا به میان نیامده است؟ مگر می شود دیالک تیک داخلی و خارجی را نادیده گرفت. شرزه شیر حتی بر ان است که نقش تعیین کننده در دوئآلیسم خارجی و داخلی از ان خارجی است. شرزه شیر دشمن دیالک تیک است. مثل برنشتین
ما تقریبا همه مطالب پزشکیان و دار و دسته اش را تحلیل و منتشر کرده ایم.
در غیاب حزب سیاسی در کشور
نامزدهای ریاست جمهوری
با دست خالی به ریاست می رسند.
هم کسانی از قبیل ظریف و بیگدلی و داوری و غیره
برای شان برنامه سر همبندی می کنند و هم اعضای کابینه اش را پیدا و تجلیل و معرفی می کنند.
مراجعه کنید به
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع
و
درنگی در فرمایشات مسعود پزشکیان
(بخش اول)
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14798
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14802
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14808
۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14810
۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14814
ادامه دارد.
اگر باری،
چنانچون حضرتِ غفران مآب، الحاج اشترخان،
و عالیشان والا، خان والا، گاو بن گاوِ بهادرخان،
تو را هم کام و لذت می دهد نشخوار
اگر چون حضرتِ اوشان تو را هم طبع نشخوار است
بچم، کت راه هموار است
بچر، کت خشک و تر هرچ آن که خواهی هست
و بسیار است
ببین نعمت فراوان است و خوان الوان
بیا، بی فکرِ نعمت خوارگی، قید نمک گیری
بپرور با دلِ بی غم تنِ بی دردِ خود، آری
به پیش هر سگی از بیش یا کم تکّه ستخوانی
می اندازند از این مطبخ پر دود و دم باری
ببر نان پاره ای زین سفره ی تاراج
تو هم بستان نصیب خویش ای خواستار از خاک...
گرت باری نیازارد،
چنین ها و چنان کردن،
نرنجاند تو را سر در گریبانِ دلِ رنجور
فروبردن
بد و بیراه و دشنام دغل دونان و بی دردان
عجین با طعن و تسخرهای نامردان
چو بارانهای نیسانها
ولی از تیر زهر آغشت پیکانها
توانی بر دلت، این داغ پوشاک، این پدر مرده
یتیمِ مادر و نامادر آزرده،
لتِ دشنام و لطمه یْ طعن و دق خورده
گر آن باران بر این خونمرده دل هموار،
توانی کردن و دم بر نیاوردن
اگر باری برآید از تو آزردن دلِ آزردگان و خود نیازردن
و قوت خورده را قی کردن و بار دگر خائیدن و خوردن
بیا کت راه و مرکب باز و رهوار است...
***
اگر باری به کام تو،
زدن بر قندرون و مصطکی دندان،
چو نشخواری خوشایند است و رام تو،
بزن، نشخوار کن، خوش باش
که سخت آسان به چنگ آورده ای صید سعادت را...
به خوشبختی بزن بر مصطکی چون قندرون دندان
بدان اما کزین پس راه خوشبختی
درین سامان و سربندان
همه هر دم دگر گردد
چو هر آیین و هر هنجار
به دلخواه خدایان و خداوندان
درین سامان ازین پس ره دگرسان است
گرت بسیار دشوار است این، یا سخت آسان است
نمی دانم که چون است این و آن چندان
ولی دانم که می باید به دلخواه کسان رقصی
و هم بدرود باید گفتنت با نغمه ی دلخواه و دلبندان
فرامش کرد باید یادها و یادگاران را
و بُرد از یاد باید هر بدآیند و خوشایندان
وگرنه نشخوار می خواهی، چو پیشین روز بر عادت
پی و شن ریزه را باید چنان خایی
که پنداری تو را چون آب دندان باب دندان است
و گویی قندرون و مصطکی خایی، خوش و خندان.
زهی خوشبختی شیرین که خواهی داشتن آن روز
همان روزی کز امروزت نباشد دور هم چندان....
(مهدی اخوان ثالث، منظومه بلند سواحلی و خوزیّات، ۱۳۹۲، تهران، نشر زمستان، ص ۱۷-۱۱)
"زندگی.
چیزی کمیاب تر از زندگی در جهان نیست.
بیشتر مردم فقط هستند.»
( اسکار وایلد)
اولا
حیات (زندگی)
فقط شامل حال بشر نمی شود.
نباتات و جانوران قبل از بشر زیسته اند و کماکان می زیند و زنده اند.
بشر هم نتیجه توسعه میلیون ها ساله نباتات و جانورن است.
ثانیا
حیات
عالی ترین نعمت هستی است
حیات مبتینبر تشکیل سول ها ست.
سلول ها آجرهای اساسی عمارت اندام نباتی و جانوری اند
تشکیل سلول ها
نتیجه گذار قانونمند ماده از جماد به نبات و از نبات به جانور و از جانور به بشر است.
ثالثا
بحث تو نه بر سر حیات
بلکه بر سر کیفیت حیات است
یکی را داد های صد گونه نعمت
یکی را نان جو
آلوده بر خون.
رابعا
حیات به تنها وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
حیات در دیالک تیک حیات و ممات وجود دارد.
خامسا
کمیاب تر از حیات
دوست است.
دوست کمیاب تر از کیمیا ست.
حالا
بنشینیم و بینیدشیم تا دلیلش را پیدا کنیم و به فکر چاره باشیم.
بحث نه بر سر افراد بلکه بر سر افکار است
و
افکار از مفاهیم تشکیل می یابند.
تفکر
به شرطی تفکر است که مفهومی باشد
یعنی مبتنی بر مفاهیم باشد
(حضرت ایمانوئل کانت. صلواة الله علیه)
نه
سکوت
سرشار از سخن است
و
نه
سکون
سرشار از حرکت و تلاش و جنبش
پس
زنده باد سخن و جنبش
به عوض سکوت و سکون
ضمنا سکوت و سخن
حتما نباید مخاطب داشته باشند
امروزه
عکس ها بیشتر از اندیشه ها مخاطب دارند
کسانی هم که لایک می زنند
یا به عکس ها لایک می زنند ویا الکی لایک می زنند
مثل رهگذری که به طور مکانیکی
«کلاه از سر بر می دارد و صبح به خیر می فرماید.»
یادت به خیر مش فروغ که نور دیده ها بودی
و
چه زود رفتی
دین چیست؟
لامذهب بودن (آته ئیسم) که بهتر از تدین (ته ئیسم) نیست.
دین را اول تعریف کنید و بعد تماتیزه کنید.
ابراز نظر راجع به مفهومی که تعریفش را نمیدانید
روا نیست.
لحظه ها
تنها پرندگان مهاجری هستند
ک هرگز
ب آشیانه باز نخواهند گشت . . .
دریابیم لحظه لحظه زندگی را
زیبافکرکنید
آخوند
خوب.
چه بهتر که لحظه های تحفه نطنز بر نگردند.
تفکر که زشت و زیبا نمی شود.
به لحطه که نمیتوان و نباید دل بست.
به قول فرزانه ای:
ننگ بر آنکه به دنبال دم است.
می نویسم : زندگی
عشق
به ناگاه شليک می شود .
زخمه نزن
گلگون تن ، من
می خندم
هنگام که شعر ته می کشد
هنگام که من ، تن
موج موج طوفان دارد .
این قلب من است
از لابلای انگشتانت دود می شود
دور می شوی
دود می شوی .
[ می پرسی چرا ترانه نمی خوانم
هنوز در مغاک زمین
گودال دین و باور جولان می دهد ]
ساده نیست خیال بودن
تو مدام فلسفه می بافی
لحاظ بی بازی و بی عاطفه
بگو : چقدر مانده تا دلتنگی
باور نمی کنی
سیگاری و آتشی و دودی
روز می گذرد
اندوه بیهوده سخن می راند
و مرگ مات دود و گیج تماشا
آتش می شود من تن ؛ تن من
_ من مار می شود ، عصا می شود ؛ موسی می شود _
رقص می شوم
و می خوانند هزار هزار من ، تن
می نویسم زندگی و خوشبختی را دودستی
تعارف می کنم به خیالی سپید
و
سیگاری لابلای انگشتانت می شکند ...
رستان _ آلمان ، کلن
شعار نده. ما نه اهل شعار ، بلکه اهل شعوریم. تحلیلش کن
باشد. یک میلیون ایرانی در اروپا زندگی می کند و به مقامات حزبی و سیاسی بزرگی رسیده اند. اگر واقعا داروی زانو لازم داشتید می توانید سفارش دهید.
نمکدان در روی میز غذایت
ساختار دیالک تیکی دارد:
نمکدان
فرم های متنوع دارد:
استوانه ای، گلابی و مکعبی و غیره .
نمکدان
ضمنا حاوی محتوایی است که نمک طعام است.
یعنی
دیالک تیکی از فرم و محتوا ست.
حالا به سؤال ما راجع به گردوی اعلی
جواب بده.
زید آبادی یا سواد بخوان و بمیر ندارد و یا دنبال چیز دیگری است:
هر کودکی حتی میداند که حزب توده به دهها دار و دسته تجزیه شده است.
راه توده و پیک نت و عدالت و انصاف و مهر و ماه و غیره
ربطی به حزب توده ندارند.
خط مشی حزب توده صد در صد مخالف خط مشی راه توده است.
خط مشی راه توده و پیک نت و غیره
همان خط امام است.
ما خط مشی راه توده را سالها قبل تحلیل کرده ایم:
نمونه ای:
سیری در جهان بینی راه توده
بخش چهارم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4731
چارلی جان
همان که می خواستی، تحقق یافته است:
همه همدیگر را به حال خود گذاشته اند.
حتی زن و شوهر زیر یک سقف کاری به یکدیگر ندارند.
هر کس موبایلی دارد و با رفقای مجازی گپ می زند
آنهم چه گپ هایی.
به همین دلیل
اکنون «زندگی در سراسرسیاره زمین، فوق العاده شده است.»
حیف که نیستی تا ببینی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر