درنگی
از
میم حجری
سهراب
پشت هیچستان رَگهای هوا پُرِ قاصِدهایی ست
که خبر میآرَند، از گُلِ واشُده ی دورترین بوته ی خاک.
روی شِنها هم، نقشهای سُمِ اَسبانِ سوارانِ ظریفی است،
که صبح، به سَر تَپه ی معراج شقایق رفتند.
معنی تحت اللفظی:
پشت هیچستان
نه تنها رگ های هوا از قاصدهای مخبر پر است،
بلکه روی شن ها هم از نقش سم اسبان سواران ظریف هست.
سوارانی که سحرگاهان به تپه ای رانده اند که معراج شقایق است.
آنچه که در آیینه ذهن سهراب به این شکل منعکس شده است،
رد پاهایی است که باد بر روی شن ها پدید آورده است.
کسب و کار باد همیشه همین است.
باد را می توان هنرمند (موسیقی پرداز و نقاش و معمار و مجسمه ساز و غیره) خلاق طبیعت قلمداد کرد:
باد در همدستی با اشیاء و برف و باران و آفتاب و حشرات و حیوانات
ترانه ها و تندیس های شگفت انگیز می سازد.
به ابرها فرم های حیرت انگیز می بخشد
و
حتی اشباحی را در آسمان پدید می آورد که به ملکه انگلیس و امثالهم شباهت دارند.
منظور سهراب از تپه معراج شقایق،
احتمالا تپه ای است که مملو از شایق است
و
موجد این تصور در ذهن خیال پرداز سهراب شده است
که شقایق ها از دشت به تپه معراج کرده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر