درنگی
از
میم حجری
حق پرست
حرف در مورد شرائط خاص ایران و افغانستان است
که
شرائط برای رهبری طبقه کارگر مهیا نبوده و عملا هیچ نیرویی برای رهبری جنبش ضد
فئودالیسم در جامعه وجود نداشت.
ایراد این ادعای حق پرست،
فقط در بی سوبژکت تصور کردن تاریخ (عملا هیچ نیرویی برای رهبری جنبش ضد
فئودالیسم در جامعه وجود نداشت) نیست.
یعنی
فقط
در عدم درک مقوله سوبژکت تاریخ و مارکسیسم ـ لنینسم نیست.
ضمنا
در عدم درک جنبش مشروطه و به ویژه، انقلاب فرقه دموکرات آذربایجان و انقلاب اجباری ـ مصلحتی ـ منفعی جلاد فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده است.
هم جنبش ضد فئودالی ـ ضد استعماری (ضد تزاریستی) مشروطه
و
هم انقلاب ضد فئودالی فرقه دموکرات آذربایجان
در تحلیل نهایی
تحت رهبری طبقه کارگر ایران
صورت گرفته اند.
دلیل شکست انقلاب اجباری ـ مصلحتی ـ منفعتی سفید
هم
حذف سوبژکت تاریخ در هیئت حزب بزرگ توده
بوده است
که غوژ بالا غوژ شده است:
نه تنها ارتجاع فئودالی ـ روحانی به قدرت رسیده است، بلکه برگشت به فوندامنت های عهد بوقی ایدئالیزه شده است و فاجعه آغاز شده است.
حق پرست
فئودالیسم عملا نه تنها راه رشد همه جانبه در ایران را سد کرده بود که تبدیل به نیرویی بازدارنده در برابر ارائه کالاهای کشورهای امپریالیستی هم شده و عملا اجازه نمی داد ایران تبدیل به بازاری پر درآمد برای امپریالیسم شود.
این «تحلیل» حق پرست،
«تحلیلی» دیرآشنا ست که مدعیان رنگارنگ مارکسیسم شناسی
مرتب تکرار کرده اند و تکرار می کنند.
این «تحلیل»
نه تحلیلی مارکسیستی، بلکه تحلیلی اکونومیستی است.
منظور از اکونومیسم، اینجا فقط مکتب انحرافی در جنبش کارگری روس نیست.
مراجعه کنید
به
اکونومیسم
(اقتصادگرایی)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8700
پایان
منظور از «تحلیل» اکونومیستی،
تحلیلی مبتنی بر تقلیل مارکسیسم به اقتصاد گرایی است.
خیلی از سفها و فقها
خیال می کنند که مارکسیسم یعنی اقتصادگرایی.
به همین دلیل شعار می دهند:
اقتصاد مال خر است.
درک فقیهانه و سفیهانه مطلقا غلط از تز «درک ماتریالیستی تاریخ» همین است:
در تز «درک ماتریالیستی تاریخ» از زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) سخن می رود و نه از اقتصاد.
بحث بر سر دیالک تیک مناسبات تولیدی ـ نیروهای مولده از سویی و دیالک تیک مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) و روبنای ایده ئولوژیکی از سوی دیگر است
که در در بخش های پیشین این درنگ، مفصلا توضیح داده شده است.
ضمنا
صدور کالا
در مرحله اول کاپیتالیسم در سیاست خارجی آن، نقش مهمی داشته است.
در مرحله دوم کاپیتالیسم، صدور سرمایه عمدتا جای صدور کالا را می گیرد.
کالا
چه بسا در کشورهای تحت استعمار نو و یا عقب مانده تولید می شود.
در کشورهایی که دستمزد کارگر به غایت نازل است و اعتنا به محیط زیست در حد صفر است.
علاوه بر این،
فوندامنتالیسم اسلامی
در تحلیل نهایی
سوقات امپریالیسم است.
حتی محمدرضاشاه متوجه این حقیقت امر شده بود:
شاه از هیئت امریکایی که برای دیدار با دار و دسته خمینی به ایران آمده بود،
می پرسد:
با دوستان جدیدتان به توافق رسیدید؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر