مرتضی کیوان
(آخرین نفر از راست)
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران)
شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعّال سیاسی
درنگی
از
میم حجری
شاملو
به خاطرِ ناودان، هنگامی که میبارد
به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک، هر چیزِ پاک
به خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را میگویم
از مرتضا سخن میگویم.
پایان
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
(کیوان و یاران)
به خاطر ناودان ها وقتی که باران می بارد،
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک شان،
به خاطر جار سپید ابر در آسمان بزرگ آرام
و
به خاطر نوزادی و هر چیز کوچک دیگری
به استقبال مرگ رفتند و مردند.
حرفم از برادران خودم و عموهای تو ست.
به یاد داشته باش.
شاملو
به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک، هر چیزِ پاک
از دید شاملو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک، هر چیزِ پاک
به خاک افتادند
توده ای ها (کیوان و یاران)
برای دفاع از نسل فردا و برای جایگزین سازی پلیدان و دامن آلودگان و پتیارگان
با پاکان و پارسایان
به خاک افتاده اند.
در نگاه سرسری و ساده لوحانه چنین است.
همین حرف را وکیل مدافع توده ای ها که از اعضای جبهه ملی بوده، نیز زده است:
توده ای ها اصیلترین خادمان به میهن بوده اند که به ناروا تهمت بی وطنی و وطنفروشی و خیانت به آنها زده شده است.
(نقل به مضمون از حافظه)
این متد شناخت و سنجش و ارزیابی شاملو و شایگان (؟)
اما
متد فکری مورالیستی (اتیستی)، یعنی مبتنی بر اخلاق گرایی است
که بیشتر به درد عوامفریبی می خورد و نه به درد تحلیل علمی.
این بیشتر بدان معنی است
که سران و سرداران حزب توده،
کمونیست های اوتوپیکی بوده اند
و نه کمونیست های علمی (مارکسیستی ـ لنینیستی.)
این چیزی جز تحریف سمتگیری طبقاتی ـ سیاسی توده ای ها نیست.
شاملو
به یاد آر
عموهایت را میگویم
از مرتضا سخن میگویم.
عموهایت را میگویم
از مرتضا سخن میگویم.
این حرف آخر شاملو ست:
توده ای هایی که به خاک افتاده اند، به ویژه مرتضی کیوان،
برادران احمد شاملو بوده اند.
واقعا؟
اگر همین مرتضی کیوان، توبه نامه فرمال و راسیونال می نوشت
و
گالیله صفت
جان از مهلکه مرگ به در می برد،
آیا باز هم برادر احمد شاملو و عموی سیاوش کوچولو
محسوب می شد؟
هم سر و کله تئوری شناخت شاملو و نه فقط شاملو
همین جا آشکار می گردد
و
هم سر و کله باور به کیش شهادت که کیشی مذهبی ـ فوندامنتالیستی و آوانتوریستی و فاشیستی ـ نیهلیستی است.
از توده ای ها
در این سامان عقب مانده از نعمت تفکر
«ایستاده مردن»، یعنی تیرباران شدن و شهادت و به قول ساعدی (رفیق شاملو) فدای ک. خ. شدن می خواهند.
گالیله ها از دید این جماعت خودپرست و خردستیز،
خاین بوده اند و نه خادم.
محتوای این کلام آخر شاملو اما در این ایراد معرفتی ـ نظری خلاصه نمی شود.
هدف همیشگی شاملو در این کلام آخر او عرض اندام می کند:
شاملو با برادر نامیدن شهدای حزب توده،
عینا و عملا
خود را سانترالیزه می کند و به مثابه سر دسته شهدا جا می زند
و
خرمن هلهله و هورا و سمپاتی خواننده و شنونده را درو می کند.
همه چیز برای امثال شاملو،
وسیله و ابزاری برای رسیدن به آماج اگوسانترالیستی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر