درنگی
از
میم حجری
از تو با مصلحت خویش، نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
معنی تحت اللفظی:
همانطور که پروانه مصلحت طلبانه دور شمع نمی پرد و نمی سوزد،
من هم ضمن سوختن در آتش عشق تو، به تو می پردازم.
سعدی در این بیت غزل،
دیالک تیک عاشق و معشوق
را
نخست به شکل دیالک تیک پروانه و شمع بسط و تعمیم می دهد و سپس به شکل سعدی و شاهد.
در ادبیات فئودالی کشور از ما بهتران،
شعرا بد و بیراهی نیست که به شمع بدبخت نسبت ندهند
و
مدح و ثنایی نیست که نثار پروانه عاشق جانباز از خودگذشته کذایی نکنند.
الهه در ترانه ای می خواند که قرار نبود که عشاق (پروانگان) در آتش عشق بسوزند.
نفرین به شمع باد که این رسم و روال و رویه را بنا نهاده است.
قضیه اما از قرار به کلی دیگری است:
پروانه
عاشق گلها ست و نه شمع.
اگر به قول حریفه ای انتقاد ستیز، «نامهربان» باشیم، باید بگوییم، پروانه عاشق شهد شیرین گلها ست.
مقصر اصلی در این رابطه شمع و پروانه هم گلها هستند و نه شمع و امثالهم.
گلهای عیاش شیاد برای انتقال گرده های خود به همدیگر (جفتگیری و تکثیر نوع)، دام هایی از رنگ و بو و طعم و غیره می گسترند و حشرات را مورد سوء استفاده قرار می دهند:
حشرات ضمن شیره کشی از گلها، ناخودآگاهانه جفتگیری آنها را امکان پذیر می سازند.
پروانه (حشره) هم نور شمع و غیره را با گل عوضی می گیرد و به طمع شیره کشی به طور طبیعی و غریزی خود را به شمع و آتش می زند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر