۱۴۰۲ آبان ۱۳, شنبه

درنگی در پژوهشی تحت عنوان «مارکسیزم و آئین بهائی» (۶)

 

 مارکسیزم و آئین بهائی
سایت پژوهشنامه 

 نگارنده:

 نادر سعیدی 

 درنگی 

از

میم حجری

 

مقایسهء آئین بهائی با مکتب مارکسیزم:

 هر دو 

تاریخ را هدف‌دار و رو به تکامل و ترقی می‏دانند 

و سیر تاریخ را حرکت در جهت عدالت و آزادی می‏ دانند.

معنی تحت اللفظی:

مارکسیسم و بهائیسم

تاریخ را هدفگرا و توسعه یابنده تلقی می کنند و سیر تاریخ را به سوی عدالت و آزادی.

 

این حرف حریف به ظاهر درست است.

ایراد بنیادی این ادعا، گذاشتن علامت تساوی میان علم و مذهب است.

تفاوت و تضاد مارکسیسم با مذهب

در این جا ست

که

مارکسیسم

قوانین هستی به طور کلی

را

نخست کشف، بعد اثبات و نهایتا اعلام می دارد.

تفاوت اندیشه و نظر با ادعا در هر فرمی همین جا ست.

فیزیکدان

آب را در صد نقطه زمین حرارت می دهد و نقطه جوشش را اندازه می گیرد و ثبت می کند و بعد اعلام می دارد

که

آب 

تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه سانتیگراد می جوشد.

مذهب

اما

نخست ادعا می کند که خدا وجود دارد.

بعد

آسمان و ریسمان را به هم می بافد تا وجود خدا را اثبات کند.


مقایسهء آئین بهائی با مکتب مارکسیزم:

 هر دو 

تاریخ را هدف‌دار و رو به تکامل و ترقی می‏دانند 

و سیر تاریخ را حرکت در جهت عدالت و آزادی می‏ دانند.

 

مارکسیسم

جامعه بشری

را

زیر ذره بین تحلیل علمی و عینی قرار می دهد.

مثلا

گذار جامعه بشری از توحش و بربریت و کمون اولیه و برده داری و فئودالیسم به کاپیتالیسم

را

با دقتی علمی بررسی می کند و شاهد توسعه و ترقی آن می گردد.

بعد

طرز و طریق و دلیل آن را می جوید و پس از پیدا کردن مشقتبار طرز و طریق و دلیل مربوطه، 

به اثبات تئوری توسعه در جامعه بشری مبادرت می ورزد.


تاریخ 

به سیر بالنده و رشد یابنده جامعه اطلاق می شود.


مقایسهء آئین بهائی با مکتب مارکسیزم:

 هر دو 

تاریخ را هدف‌دار و رو به تکامل و ترقی می‏دانند 

و سیر تاریخ را حرکت در جهت عدالت و آزادی می‏ دانند.

 

مؤلف این پژوهش معنی تاریخ را نمی داند.

به همین دلیل از سیر تاریخ دم می زند.

 

مارکسیسم

بر خلاف کلیه مکاتب فلسفی پیشین

به اوتوماتیسمی در جامعه بشری باور ندارد.

سیر جامعه بشری

به طور خود به خودی و اوتوماتیک

 به سوی عدالت و آزادی کذایی نیست.

سیر جامعه بشری

در تحلیل نهایی بالنده و توسعه یابنده است.


سیر جامعه 

اولا

سوبژکتمند است.

ثانیا

خطی نیست.

زیگزاگی و مارپیچی و پر فراز و فرود است.

تاریخ

(سیر رشد یابنده جامعه)

برای تحول کیفی 

به

 سوبژکت تاریخ

 نیاز بی چون و چرا دارد

و

سوبژکت تاریخ

به حزب انقلابی خویش از سویی

و

به توده مردم از سوی دیگر

 نیاز مبرم دارد.

چون

سازنده و معمار جامعه و تاریخ (سیر رشد یابنده جامعه) 

توده است.


نه سوبژکت تاریخ بدون تن در دادن به رهبری حزب انقلابی خویش و بدون رهبری کردن توده 

می تواند انقلاب اجتماعی را به پیروزی رساند

و

نه توده بدون تن در دادن به رهبری سوبژکت تاریخ.


نظر مشخص بهائیسم در این زمینه چیست؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر