مارکسیزم و آئین بهائی
سایت پژوهشنامه
نگارنده:
نادر سعیدی
درنگی
از
میم حجری
مقایسه مارکسیسم با بهائیسم:
اما در عین حال تفاوتهای بنیادین نیز دارند که در این نوشته بیشتر به آن تفاوتها اشاره میگردد.
اوّلاً
تعاریف بهائی از واژه هایی مانند عدالت و آزادی و تمامیت، با برداشت مارکس یکی نیست که هر یک نیازمند پژوهشی خاص است.
امّا در اینجا صرفاً به سه تفاوت اشاره می کنم.
اوّل
آنکه مارکس تعبیری مادّی از تاریخ دارد
در حالیکه از نقطه نظر فلسفهء بهائی
تاریخ
پدیداری چند بُعدی است.
در این مورد در جامعه شناسی سه نظر عمده وجود دارد.
نظر اوّل
معتقد است که جامعه و تاریخ اساساً توسط عوامل اقتصادی تعیین می شود. مارکسیزم و تز ماتریالیزم تاریخی آن در این جرگه است.
نظر دوم
معتقد است که جامعه و تاریخ اساساً توسط عوامل ذهنی و فرهنگی - مانند جهانبینی فلسفی و سیاسی یا مذهب و هنر و یا سیاست و نظام قانونی -
تعیین می شود.
نظر سوم
بر آن است که نهادها و عوامل گوناگون اجتماعی همگی بر یکدیگر اثر می گذارند و در نتیجه کنش و واکنش متقابل دارند.
پس علیّت اجتماعی چند بعدی است.
به عنوان مثال ماکس وبر بیشتر از این نظر سوم حمایت میکند.
امّا نقطه نظر دیانت بهائی در این مورد اگرچه با اندیشهء سوم سازگارتر است
ولی در حقیقت با آن نیز تفاوت دارد.
در واقع یک اشکال بنیادین مشترک درهر سه این نظریات وجود دارد.
هر سه دیدگاه
تفکیک قاطعی میان نهادهای مادّی (اقتصادی) و ذهنی (غیر اقتصادی) قائل میشوند. مثلاً
شیوهء تولید سرمایهداری امری کاملاً مادّی تلقی میشود
و
مذهب امری کاملاً ذهنی،
و آنگاه مناقشه بر سر آن است که کدام علّتند و کدام معلول.
امّا آئین بهائی بینش نوینی در این مورد ارائه میدهد.
فلسفهء بهائی
میآموزد که همهء پدیدارها از جمله پدیدارهای تاریخی در آن واحد هم جنبهء مادّی دارند و هم جنبهء روحانی و فرهنگی.
اگر چه همهء نهادها با یکدیگر در تأثیر متقابل میباشند
امّا خود این نهادها نیز در درون خویش دارای ابعاد گوناگون هستند.
باید بگویم که در اندیشهء معدودی از جامعه شناسان
گاهی نشانه و جرقّه ای از این بینش دیده میشود ولی معمولاً در نوشتههایشان فراموش میگردد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر