۱۴۰۲ آبان ۲۸, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۸۰۱)

   Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت نوزدهم

بخش چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم! 
  

۱

به رغبت، بکش بار هر جاهلی

که افتی به سر وقت صاحبدلی

معنی تحت اللفظی:

داوطلبانه برای هر جاهلی حمالی کن تا شاید به صاحبدلی برخورد کنی.

 

جهانتصویر سعدی در این شعر

از این قرار است:

همه چیز درهم، برهم، آشفته و بی قانونمند است.

هستی ظلمتکده ای است و سنگ و گوهر در سنگلاخ آن آمیخته با هم.

 

سعدی در این حکایت

کوچکترین فرقی با حافظ  ندانمگرا و ایراسیونالیست (خردستیز) ندارد.

 

هر دو مشخصه اصلی حافظ،

یعنی ایراسیونالیسم و ندانمگرائی

 اکنون ضمیر شعله ور سعدی را تسخیر کرده اند.

 

انگار خردگرائی ژرف حکیم قرون وسطی

 یک شبه نیست و نابود شده است.

 

سعدی اکنون به خلع سلاح مطلق همه چیز و همه کس دست می زند.

او

 ـ به زبان فلسفی ـ

 کلیه مشخصات و خواص عینی و واقعی اوبژکت (موضوع) شناخت و سوبژکت شناخت (انسان) را و محیط پیرامون آنها را نابود می سازد:

هستی

به اشاره قلمی

 در ظلمات شبی قیرگون و بی پایان فرو می رود،

بی خورشید و بی ستاره و ماه، بی طلوع سحر و بی درخشش روز

می گردد.

 

اوبژکت (موضوع) شناخت

وزن و رنگ و بو و طعم و شکل و فرم و محتوای خود را از دست می دهد،

 به چیزی غیرواقعی و نا شناختنی بدل می شود،

به چیزی که در چیزهای دیگر انعکاس نمی یابد،

 با چیزهای دیگر رابطه و پیوند نمی یابد،

 ایزوله و منفرد مطلق است

 و

 به عبارت روشنتر

واهی و مبهم و غیرواقعی است.

سوبژکت شناخت (انسان)

همه خصوصیات حسی، عقلی و معرفتی خود را از دست می دهد،

حواس او دیگر قادر به انعکاس وزن و رنگ و بو و طعم و شکل چیزها نیستند

و

مغز او در محرومیت از سیگنال های حسی،

 قادر به ساختن مفاهیم، احکام و تئوری ها نیست.

 

سوبژکت شناخت

 از کلیه وسایل آزمون و آزمایش و کار و پژوهش محروم شده است

 و

 به عبارت روشنتر

سوبژکتیویته (فاعلیت، آدمیت) خود را از دست داده است.

انسان

 دیگر

 انسان به معنی واقعی کلمه نیست.

جاهل و عاقل دیگر قابل تمیز نیستند.

ولی چرا؟

چرا نمی توان جاهل را از عاقل تمیز داد؟

چرا نمی توان در پراتیک زنده زندگی به جهل جاهل پی برد؟

چرا سعدی مشخصه اصلی انسان، یعنی قدرت تمیز و تفکر را از او سلب می کند؟

چرا سعدی به انکار شعور خواننده خویش برمی خیزد؟

سقوط فکری سعدی در این حکایت شگفت انگیز و غم انگیز است.

این ندانمگرائی ناگهانی برای چیست؟

 

ادامه دارد.

 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر