عجب خرافه ای.
چرا مرگ بزرگترین تراژدی نیست؟
من ـ زور از هدف چیست؟
دلیل بی هدف زیستن اعضای جامعه چیست؟
وقتی همه اهرم های مادی و فکری و فرهنگی
در دست اقلیتی انگل باشد،
فرزندان توده های میلیاردی
چه هدفی می توانند برای تحصیل لقمه نانی تعیین کنند
و
خرمن طعنه و تهمت و توسری علامه های خر و از خود راضی را درو نکنند؟
قیاس به نفس مکن
مشد حریف.
مدرک تحصیلی
حتما
نباید قلابی باشد.
تحصل
هم
حتما نباید به خرتر شدن محصل منجر شود.
تو استثنائی
و
تعیین کننده نیستی.
تعیین کننده
در دیالک تیک استثناء و قاعده
قاعده است
کودکان
ضعیف ترین و بی پناه ترین اعضای جامعه اند
که
هم در زمان شاه
توسط فاشیست های فئودالی فدایی اسلام و خلق و مجاهدین اسلام و خلق
شیر شدند و به جنگ شیران فرستاده شدند تا لاشخورهای فئودالی ـ فوندامنتالیستی روی کار آیند
و
هم
اکنون شیر می شوند وبه جنگ شیران فرستاده می شوند.
اکنون به کودکان، دختران هم اضافه شده اند.
نه حزبی
نه تشکیلاتی
نه شعوری
نه
شخصیتی
نه شرمی و نه حیایی.
ببینید
امپریالیسم به چه کسانی جایزه نوبل موبل می دهد.
من - زور «سارا» ـ مگو از این عندرز چیست؟
«ما»ی مورد نظر او کیانند که نباید به خلایق بیشتر از لیاقت شان اجازه ماندن در زندگی شان را بدهند؟
خود «سارا» ـ مگو و زوارش
تحفه نطنز اند که خلایق بخواهند در زندگی شان بمانند؟
ضمنا لایق ترین کسانند؟
معنی تحت اللفظی:
مرگ بر باغبان
چرا؟
چون گل می کارد و به خون دل می پرورد تا گلاب بگیرد.
اگر باغبان گلاب نمی گرفت و گل در هر صورت پرپر می شد
صائب کبف خر می کرد و در مدح باغبان عرعر می کرد.
این شعار صائب نوحه سرا را می توان بسط و تعمیم داد:
مرگ بر دهقان که گندم می کارد تا لقمه نانی به کف آرد و به ذلت بخورد.
مرگ بر پارچه باف که پارچه می بافد تا بفروشد و لقمه نانی برای اهل و عیالش به دست اورد.
مرگ بر کفاش و خیاط و نجار و معمار و بقال و عطار و رفتگر و رختشو وغیره
که نعمت تولید می کنند تا از گرسنگی نمیرند و جامعه ادامه حیات دهد
خدا چیست؟
مگر حیوانات خرند که خداشناس باشند؟
این شعار نخودسیاهی به ظاهر انتقادی را همه مرتجعین جنقوری و جهان و حتی اعضای طبقات حاکمه می دهند.
این شعار
شعار عوامفریبانه ای در لفافه ای انتقادی ـ انقلابی است.
یعنی شعاری عنقلابی است.
یعنی شعاری ضد علمی و ضد انقلابی و ضد روشنگری است.
چون
سران و دست اندرکاران جنقوری و جهان
که خرتر از سران اوپوزیسیون نیستند؟
اوپوزیسیون اصلا کیستند؟
ثانیا
علت معضلات که مهره ها نیستند.
حل مسائل و مشکلات که در تگرو عویض مهره ها نیست.
با تعویض سیدعلی و شرکاء با شازده رضا و علما و یا با مش مریم رجوی و زعما و یا با مش مسیح علی نجات و علامه ها که جنقوری جنت نمی شود.
راه حل اساسی
تعویض طبقه حاکمه است.
روی کار امدن طبقه کارگر و توده های دهقانی و پیشه وری و روشنفکری انقلابی و خلقی است.
با ساده کردن مسائل
مسائل ساده نمی شوند.
فقط لاینحل می مانند.
با طرح مسائل بند تنبانی
شق القمر صورت نمی گیرد.
باید مسائلی طرح شوند
که حل شان
مشکل گشا باشد.
اولا
کسانی که در جنقوری
روحت شاد رضا شاه می گویند،
حتی مادر ـ پدرشان رضا شاه را تجربه نکرده اند
چه رسد به خودشان.
محتوای این شعار ارتجاعی اما چیز دیگری است،
چیست؟
ثانیا
بخشی از اعضای جامعه
آن زمان هم طرفدار سلطنت بوده اند و هنوز هم هستند.
حق هم دارند که موضع طبقاتی خود را نمایندگی کنند.
شاه در هر صورت
اگرچه در کودتای ۲۸ مرداد
متحد شیخ بود، ولی پس از انقلاب سفید مترقی تر از شیخ بود.
شاه ان زمان هم
در میان توده های کارگری و دهقانی و پیشه وری و روشنفکری خیلی از طرفداران داشت.
عجب تحلیل خیلی خیلی مؤدبانه ای.
میهن به چه معنی است؟
کسانی در زباله دانی ها، حواشی خیایان ها، در خودرو تق و لق خود
زندگی می کنند.
میهن شان زباله دانی و حواشی خیابان ها و خودرو تق و لق است؟
بشر دوباره به جنگل پناه آورده است
زمین تهی است ز فرزانگان دور اندیش
مسعود امیدی
پیشتر نمی رود
فروتر می رود.
از مفاهیم تق و لقش معلوم است.
من - زور از دموکراسی و حقوق بشر چیست؟
تفاوت و تضاد سلطنت با ولایت چیست؟
شاه با شیخ چه فرقی داشته است؟
من ـ زور از طبقات و گروه های مسلط چیست؟
جامعه اصلا چیست و ساختار جامعه از چه قرار است؟
تفاوت جامعه در زمان شاه و شیخ چیست
و
الترناتیو مسعود امیدی برای جنقوری اسلامی چیست؟
حزب کمونیست
باید حزبی مارکسیستی باشد
تا
قادر به تجزیه و تحلیلعلمی و انقلابی فرماسیون اقتصادی ترکیه، طبقه حاکمه ترکیه و دار و دسته عردوغان باشد.
این هارت و پورت ها در شأن مارکسیست ها نیست.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور
حیات (زندگی)
برای خردمندان
شبیه رؤیا ست
برای خران
شبیه بازی است.
برای اغنیا
شبیه کمدی (مضحکه) است.
برای فقرا
شبیه تراژدی است.
شولوم علایشم
حیات (زندگی)
برای خردمندان
میدان فراخ کار و پیکار و همبستگی است
برای خردستیزان
میدان جنگ و کشتار و جنایت و شهوت و غارت و کثافت است
برای اغنیا
تهوع آور و کسالت آور است.
برای فقرا
تلاش لاینقطع برای معاش
و
مبارزه بی امان در راه رهایش از ذلت طبقاتی است.
سلام علیکم
چه نالی از شب هجران که در طریق وفا
بسـان سایه خزیدن ، مرام مهتاب است
ذاکری
این مفاهیم عهد بوق و چماق و چپق
نه ارزش دارند و نه اعتبار.
هجرا ن و جفا و وفا و هارت و پورت های دیگر
مفاهیم ۱۴۰۰ سال قبل اند.
در غوغای انقلاب علمی وفنی
هجران خرافه است
و
وفا ننگ اور.
اصلا من ـ زور از عهد و وفا چیست؟
به عوض هارت و پورت
کامنت ما را به دقت بخوان و حتی شر کن تا اشرار بخوانند و رستگار شوند.
تو مثل کامنت های ما در مقیاس جهانی نخواهی یافت.
زرگر بودن و قدر زر دانستن
به نفع بشر است.
ضمنا
من ـ زور این و آن مهم نیست.
مهم چیست؟
اگر به این سؤال ساده ما
جواب پیدا کردی
جایزه داری.
کسی که این خرافات را نوشته
فقط خر نیست.
علاوه بر ان خردستیز است:
الف
انسان
نژاد نیست.
نژاد از مفاهیم بیولوژیکی است و فقط در رابطه با جانوران به کار می رود.
در جامعه بشری
دیری است که جای نژادها را طبقات اجتماعی گرفته اند.
ب
ازادی
مذهب نیست.
آزادی و یا اختیار در دیالک تیک های زیر است:
دیالک تیک ضرورت و آزادی (جبر و اختیار)
این دیالک تیک را حتی اخوندهای شپشو می شناسند.
حتی حافظ شیراز می شناخت.
دیالک تیک ازادی و اسارت
دیالک تیک آزادی و انقیاد:
دیالک تیک آزادی و بردگی و یا بندگی
پ
عشق
مذهب نیست.
مذهب چیست؟
و
عشق چیست؟
مذهب فرمی از شعور است.
شعور مذهبی
نتیجه نفی دیالک تیکی شعور هنری و اساطیری است.
درست به همین دلیل
کتب مقدس مثلا تورات و انجلیل و قرآن
ضمنا
کتب هنری و اساطیری اند.
۷۰ در صد قرآن قصه است.
قصه نوح و لوط و یوسف و غیره.
خلقت حوا و آدم
اسطوره است.
ت
عشق
فرمی از وابستگی خرکی و بی اختیار به هر خری است
راست میگه.
قلم آزاد است.
چون اهل قلم قلع و قمع شده اند
و
مشتی زباله زباله نویس باقی مانده اند.
جنقوری اسلامی به لحاظ فکری و فرهنگی و ادبی و هنری
صدها فرسنگ
عقب مانده تر از افغانستان است
سکنه جنقوری اسلامی
از کثیف ترین فلاسفه امپریالیستی
از قبیل شوپنهاور و نیچه و هایدگر و یاسپرس و کیرکگارد و غیره
شب و روز نقل قول می کنند
و
ضمن عوامفریبی
به اشاعه فاشیسم و راسیسم و ایراسیونالیسم و نخبه گرایی و توده ستیزی و نیهلیسم، نیهلیسم اخلاقی و جنایت در حق بشریت زحمتکش
دامن می زنند.
این تازگی ندارد و هنوز چیزی نیست.
تازه و چیز این است که
ضمنا
به فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم) یعنی همشیره فاشیسم
حمله می برند.
اینهم هنوز چیزی نیست.
چیز این است که
در لفافه انتقاد الکی و خرکی از فوندامنتالیسم
به اسلام حمله می برند.
اسلامی که صد هزار بار مترقی از یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت وبودیسم و هندوئیسم و غیره است.
به کجای این طویله میتوان آویخت پالان را؟
قضیه در هر طویله و جنگل هم از همین قرار است:
جفتگیری اسان و تولید مثل ارزان و نامیدن خرکی اش، بحران
دیکتاتوری هم طبقاتی است و فقط به نظر ساده لوحان فردی است.
دیکتاتروی هیتلر
فردی نبوده است.
هیتلر سرسپرده اولیگارشی مالی و انحصارات امپریالیستی دیگر بوده است.
بدون حمایت طبقاتی حاکمیتی و حکومتی وجود ندارد
دیکتاتوری هم طبقاتی است و فقط به نظر ساده لوحان فردی است.
دیکتاتروی هیتلر
فردی نبوده است.
هیتلر سرسپرده اولیگارشی مالی و انحصارات امپریالیستی دیگر بوده است.
بدون حمایت طبقاتی حاکمیتی و حکومتی وجود ندارد
کریستیان مورگن اشترن
بزرگ ترین نومیدی زمانی سر می رسد که تو با بزرگ ترین شادی در دل
به کسانی برخورد میکنی که بی تفاوت نسبت به همه چیزند.
هی ستاره صبح
ببین ولی باور مکن.
ای بسا حقایقی که پس پرده نهانند.
ای بسا بی موضعان
که
موضعمندتر از موضعمندانند.
اصولا
کسی نمی تواند نسبت به همه چیز بی تفاوت باشد.
تفاوت توده با طبقات حاکمه
این است که توده موضع خود را اعلام می دارد
و
طبقات حاکمه
پنهان می دارند
ولی عملی می سازند.
خوش بود
گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی لاشخور دین گستر ما
ابلیس چیست؟
ابلیس همان اهریمن است که در ایین زرتشت مطرح می شود.
اهریمن و ابلیس
مثل یزدان و الله
مفاهیم فقهی اند.
یعنی فقط در ذهن بشر وجود دارند و نه در عالم واقعی.
یزدان و الله
مظهر خیرمطلق است
و
اهریمن و ابلیس
مظهر شر مطلق.
یعنی ضد دوئالیستی یکدیگرند.
ایرادات این بینش فقهی کجا ست؟
ایراد بینشی اول آن
در
دوئالیستی قلمداد کردن رابطه یزدان و اهریمن و الله و ابلیس است.
رابطه یزدان و اهریمن و الله و ابلیس
اما
دیالک تیکی است و نه دوئالیستی.
فرق روابط دوئالیستی با دیالک تیکی این است که در روابط دیالک تیکی اقطاب متضاد به یکدیگر تبدیل می شوند ولی در روابط دوئالیستی تبدیل نمی شوند.
اگر قران دقیقتر خوانده شود،
بخش اعظم صفات ابلیس را الله هم دارد.
ایراد بینشی دوم آن
در
مطلقیت بخشیدن به خیر و شر است.
خیر و شر هم رابطه دیالک تیکی با هم دارند و چه بسا به یکدیگر تبدیل می شوند.
مطق به تنهایی وجود ندارد.
مطلق همیشه در دیالک تیک نسبی و مطلق وجود دارد.
سؤال اما این است که
کسی که ۲۰۰ سال در غار به سر برده
از مجازی کذایی
چگونه خبر داشته است و چرند بودن مجازی را چگونه کشف کرده است؟
راستی همه چیز انترنت چرند است؟
معنی تحت اللفظی:
سیمین بهبهان
اهل شهر عشق است و شعارش جنون است.
خودش ستاره شام است و جانانش سپیده صبح
هنرش انتظار طلوع ستاره صلحش است.
شق القمر جنقوریان همین است.
اگوئیسم و اگوسانترالیسم (خودخواهی و خودمرکرسازی) قلابی.
منم منم های بند تنبانی.
فخر فروشی به دیوانگی و اشاعه خرافه انتظار مهدی موعود.
تبلیغ بی محابانه خریت و خردستیزی.
وقتی هم کسی بگوید که سیمین شاعر عقب مانده ای بوده، به خلایق خر برمی خورد.
در این مطلب الهه
مشخصه مشترک مرکزی جنقوریان نمودار می گردد و ان روده درازی اگوئیستی و اگوسانترالیستی است.
۹۰ در صد مطلب راجع به خود نویسنده و پست و مقام و اهمیت او ست.
برای اندیشه مورد نظر در بهترین حالت ۱۰ درصد باقی می ماند.
دلیلش چیست؟
ضمنا
فرق ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) با سازمان های فدایی اسلام و خلق و مجاهدیم اسلام و خلق و دیمدام و لبیملام چه بوده است؟
در این مطلب الهه
مشخصه مشترک مرکزی جنقوریان نمودار می گردد و ان روده درازی اگوئیستی و اگوسانترالیستی است.
۹۰ در صد مطلب راجع به خود نویسنده و پست و مقام و اهمیت او ست.
برای اندیشه مورد نظر در بهترین حالت ۱۰ درصد باقی می ماند.
دلیلش چیست؟
ضمنا
فرق ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) با سازمان های فدایی اسلام و خلق و مجاهدیم اسلام و خلق و دیمدام و لبیملام چه بوده است؟
من ـ زور از ذات چیست؟
ذات = ماهیت = جوهر = گوهر = سرشت = نهاد و غیره
ضد ذات چیست؟
آبرو می رود
ای ابر خردبار ببار
هنر عیرانی جماعت
تحریف مفاهیم و ریختن ابروی عیران و عیرانی است.
فاحشه عضو لایه اجتماعی ئی به نام لومپن پرولتاریا ست.
با این تحریف حرفا همه مردم
جنده و جنده زاده تصور و تصویر می شوند.
منظور از کار چیست؟
کار دو نوع است:
الف
کار مادی
ب
کار فکری.
کار مادی
مثلا خانه سازی = مادیت و شیئیت و جسمیت یابی اندیشه.
خانه = مدل فکری خانه + نیروی فکری و جسمی و روحی ـ روانی عمله و بنا + آب و خاک و کاه و سنگ و سیمان و آهک و آهن و چوب و غیره
کار فکری
مثلا کار هنری = بازتولید طبیعت و جامعه و مافیها به صورت اثار هنری مثلا نقاشی، موسیقی، تندیس، شعر و قصه و ...
نه
حاکمیت فردی است
و
نه
حکومت.
روبنای هر جامعه تابع زیربنای آن حامعه است
حکومت تابع حاکمیت است.
حاکمیت = مناسبات تولیدی = ساختار اقتصادی جامعه = طبقه حاکمه = طبقه اجتماعی ئی که مالک وسایل تولید است
حکومت = یکی از عناصر روبنای جامعه = هیئت حاکمه
حکومت مأمور حاکمیت است.
ساز دوم را می زند.
این چیزها الفبای ماتریالیسم تاریخی اند.
ندانستنشان شرم انگیز است.
راستگویی
بهتر از دروغگویی نیست.
اگر خلایق راستگو باشند
باید وصیت خود را بنویسند و امضا کنند.
مهم نه راستگویی و دروغگویی
بلکه صداقت و یا حقیقتگویی است.
ولی کشف حقیقت
کار هر کس نیست.
برای کشف حقیقت به مارکسیسم نیاز است
هی مش بهار
توده
وطن ندارد.
شاه هم می دانست.
به همین دلیل
حز ب توده را بی وطن می نامید.
توده بی وطن است.
اگر چه بانی وطن است.
وطن از ان طبقات حاکمه است.
توده
زمانی وطن خواهد داشت
که پرولتاریا
به طبقه حاکمه تبدیل شود.
وآژه وطن را
طبقات حاکمه انگل
برای خر کردن توده به کار می برند.
به ویژه زمانی که به خون مفت فرزندان توده
نیاز دارند
داعشیسم
فرمی از فوندامنتالیسم اسلامی است که بسان خمینیسم در صدد تشکیل دولت اسلامی جهانی است.
فوندامنتالیسم
چه شیعی و چه سنی
همشیره فاشیسم و اولیگارشیسم است
فوندامنتالیسم
فاشیسم فئودالی است.
فرقش با فاشیسم در تعلقات طبقاتی است.
فاشیسم به امپریالیسم تعلق دارد.
همه این جریانات
ایراسیونالیستی اند
یعنی مبتنی بر خردستیزی اند
آره.
برای مبارزه بر ضد خردستیزی
به خرد نیاز مبرم هست.
ولی نه به خرد خشک و خالی
بلکه به خرد کل اندیش
یعنی به مارکسیسم ـ لنینیسم.
شما معنی انقلاب را هم نمی دانید.
قرن ۲۱
حتی در مقیاس جهانی
قرن انقلاب نیست،
چه رسد به جنقوری اسلامی که نتیجه عنگلاب اسلامی است.
بشر باید میان
انقلاب و عنقلاب و عنگلاب
تفاوت بگذارد تا بشر باشد
در جنقوری اسلامی
انقلاب محال است و خواب و خیال است
خر نمی تواند انقلاب کند.
شاه هم
به مثابه جلاد انقلاب آذربایجان
مجبور به انقلاب سفید شد.
هیچ شرم و خجالتی در ندانستن نیست، مشکل زمانی بوجود میآید
که جای خالی بوجود آمده
بوسیله نادانی با افکار غیر عقلانی
و رفتار نسنجیده پُر شود
مشعل
خود این جمله مملو از نادانی کذایی است.
حریف
خیال می کند که مغز بشر
خورجین خر است و محتوای این خورجین
اندیشه (دانش) است.
از این خبر ها نیست.
مغز
ارگان اندیشیدن است
مثل پا که ارگان رفتن و در رفتن از طویله است.
اندیشه
اندیشیده می شود.
اندیشه نتیجه کار فکری است.
ازبر کردن اندیشه ها و عندیشه های این و آن نه هنر است و نه مثمر ثمر است.
به قول کریم،
فرد در این صورت
خر است.
خری که کتاب بارش کرده اند.
چنین خری می تواند خرافات و نظرات این و آن را عرعر کند
ولی نمی تواند بیندیشد.
فاجعه هم همین جا ست.
خلایق طوطی وش اند و نه خوداندیش.
کسب و کارشان نشخوار خرافات و لاطائلات ضد و نقیض است و خیال میکنند که هنر می کنند.
مشتی علاف و عیاش هم هندوانه زیر بغل طوطی وشان می نهند:
سپاس از انتخاب شما ای بانوی فرهیخته.
رقیب اونی که در یک مسابقه ناجوانمردانه برنده شد
پارادیس
نه.
رقیب
در قرون وسطی فئودالی ایران
فونکسیون دیگری داشته است
مثال:
رقیب برادر دخترکان ویا پسرکان بوده است که مراقب شان بوده است تا مورد تجاوز جنسی لاشخورهای شاعر و شاطر قرار نگیرند.
دلتنگی سکوتی ست که به حرف نمیآید بغضی است که به باران بدهکار است
صبا
دلتنگی کسب و کار علافان است.
زحمتکشان
فرصت به دلتنگی ندارند.
برو کار میکن
مگو:
چیست کار؟
که سرچشمه دلگشایی است، کار
اینها زبالههایی است که کارگران شهرداری، امروز از کانال فاضلاب در منطقه جنت آباد جنوبی بیرون کشیدند. این دیگه ربطی به دولت و شاه و رئیسی و روحانی و جمهوری اسلامی و ... نداره. این دقیقا چهره پلشت خود ماست که زبالههامونو تو معابر می ریزیم. اگر روزی ما ایرانیها یادبگیری
زهرا
آره.
مش زهرای بی خبر از دنیا
اقیانوس ها زباله زار گشته اند.
بخش مهمی از موجودات دریایی
به دلیل تغذیه از پلاستیک
جان به جان آفرین می سپارند.
وقت اطعام ماهی و غیره
به هوش باید بود
از بیم رقیب جستجویت نکنم
وز طعن حسود گفتگویت نکنم
لب بستم و از پای نشستم اما
این را نتوان که آرزویت نکنم
حریفه
این مفاهیم رقیب و حسود و غیره
فاقد اکتوئالیته اند.
کپک زده اند.
رقیب به چه معنی است؟
ادامه دارد.
۱۴۰۲ مرداد ۲۴, سهشنبه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۴۰)
میم حجری
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر